بیشترلیست موضوعات پيشگفتار مقدمه قانون جذب و دفع : جاذبه و دافعه در جهان انسان : اختلاف انسانها در جذب و دفع : علي شخصيت دو نيروئي بخش اول نيروي جاذبه علي عليه السلام جاذبه هاي نيرومند تشيع ، مكتب محبت و عشق اكسير محبت حصار شكني سازنده يا خراب كننده محبت و ارادت به اولياء نيروي محبت در اجتماع بهترين وسيله تهذيب نفس نمونه هائي از تاريخ اسلام حب علي در قرآن و سنت رمز جاذبه علي بخش دوم نيروي دافعه علي عليه السلام دشمن سازي علي ناكثين و قاسطين و مارقين پيدايش خوارج اصول عقائد خوارج عقيده خوارج در باب خلافت عقيده خوارج درباره خلفا انقراض خوارج شعار يا روح ؟ دموكراسي علي قيام و طغيان خوارج مميزات خوارج تأثير فرق اسلامي در يكديگر سياست قرآن بر نيزه كردن لزوم پيكار با نفاق علي امام و پيشواي راستين توضیحاتافزودن یادداشت جدید
عامل شهوت تنها رابطه طبيعي زندگي زناشوئي نيست . رابط اصلي صفا و صميميت و اتحاد دو روح است و به عبارت ديگر آنچه زوجين را به يكديگر پيوند يگانگي مي دهد مهر و مودت و صفا و صميميت است نه شهوت كه در حيوانات هم هست .مولوي با بيان لطيف خويش ، ميان شهوت و مودت تفكيك مي كند ، آنرا حيواني و اين را انساني مي خواند . مي گويد : خشم و شهوت وصف حيواني بود مهر و رقت وصف انساني بود اين چنين خاصيتي در آدمي است مهر ، حيوان را كم است ، آن از كمي است فيلسوفان مادي نيز نتوانسته اند اين حالت معنوي را كه از جهاتي جنبه غيرمادي دارد و با مادي بودن انسان و مافوق انسان سازگار نيست ، در بشر انكار كنند . برتراند راسل در كتاب زناشوئي و اخلاق مي گويد : " كاري كه منظور از آن فقط در آمد باشد نتايج مفيدي به بار نخواهد آورد . براي چنين نتيجه اي بايد كاري پيشه كرد كه در آن ايمان به يك فرد ، به يك مرام يا يك غايت نهفته باشد .عشق نيز اگر منظور از آن وصال محبوب باشد كمالي در شخصيت ما به وجود نخواهد آورد و كاملا شبيه كاري است كه براي پول انجام مي دهيم . براي وصول به اين كمال بايد وجود محبوب را چون وجود خود بدانيم و احساسات و نيات او را از آن خود بشماريم " . نكته ديگري كه بايد تذكر داده شود و مورد توجه قرار گيرد اينست كه گفتيم حتي عشقهاي شهواني ممكن است سودمند واقع گردد ، و آن هنگامي است كه با تقوا و عفاف توأم گردد . يعني در زمينه فراق و دست نارسي از يك طرف و پاكي و عفاف از طرف ديگر ، سوز و گدازها و فشار و سختيهائي كه بر روح وارد مي شودآثار نيك و سودمندي به بار مي آورد . عرفا در همين زمينه است كه مي گويند عشق مجازي تبديل به عشق حقيقي يعني عشق به ذات احديت مي گردد و در همين زمينه است كه روايت مي كنند : من عشق و كتم و عف و مات مات شهيدا . " آنكه عاشق گردد و كتمان كند و عفاف بورزد و در همان حال بميرد ، شهيد مرده است " . اما اين نكته را نبايد فراموش كرد كه اين نوع عشق با همه فوائدي كه در شرائط خاص احيانا به وجود مي آورد قابل توصيه نيست ، واديي است بس خطرناك . از اين نظر مانند مصيبت است كه اگر بر كسي وارد شود و او با نيروي صبر و رضا با آن مقابله كند ، مكمل و پاك كننده نفس است ، خام را پخته و مكدر را مصفي مي نمايد ، اما مصيبت قابل توصيه نيست . كسي نمي تواند به خاطر استفاده از اين عامل تربيتي ، مصيبت براي خود خلق كند ، و يا براي ديگري به اين بهانه مصيبت ايجاد نمايد . راسل در اينجا نيز سخني با ارزش دارد .مي گويد : " رنج براي اشخاص واجد انرژي چون وزنه گرانبهائي است . كسي كه خود را كاملا سعادتمند مي بيند جهدي براي سعادت بشتر نمي كند . اما گمان نمي كنم اين امر بتواند بهانه اي باشد كه ديگران را رنج بدهيم تا به راه مفيدي قدم نهند ، زيرا غالبا نتيجه معكوس بخشد و انسان را درهم مي شكند . در اين مورد بهتر است خود را تسليم تصادفات كنيم كه در سر راه ما پيش مي آيد ( 1 )" . چنانكه مي دانيم در تعليمات اسلامي به آثار و فوائد مصائب و بلايا زياد اشاره شده و نشانه اي از لطف خدا معرفي شده است ، اما به هيچوجه به كسي اجازه داده نشده است كه به اين بهانه مصيبتي براي خود و يا براي ديگران به وجود آورد . به علاوه ، تفاوتي ميان عشق و مصيبت هست ، و آن اينكه عشق بيش از هر عامل ديگري " ضد عقل " است ، هر جا پا گذاشت عقل را از مسند حكومتش معزول مي كند . اينست كه عقل و عشق در ادبيات عرفاني به عنوان دو رقيب معرفي مي گردند .رقابت فيلسوفان با عرفا كه آنان به نيروي عقل ، و اينان به نيروي عشق اتكاء و اعتماد دارند از همين جا سرچشمه مي گيرد . در ادبيات عرفاني همواره در اين ميدان رقابت ، عقل محكوم و مغلوب شناخته شده است . سعدي مي گويد : نيكخواهانم نصيحت مي كنند خشت بر دريا زدن بي حاصل است شوق را بر صبر قوت غالب است عقل را بر عشق دعوي باطل است .