جاذبه و دافعه علی (علیه السلام) نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
گفت : " استغفر الله من كل ذنب " آنها هم كه در حدود شش هزار نفر بودند برگشتند و گفتند كه علي توبه كرد و ما منتظريم كه فرمان دهد و به طرف شام حركت كنيم . اشعث بن قيس در محضر او آمد و گفت : مردم مي گويند شما تحكيم را گمراهي مي دانيد و پايداري بر آن را كفر . حضرت منبر رفت و خطبه خواند و گفت :هر كس كه خيال مي كند من از تحكيم برگشته ام دروغ مي گويد و هركس كه آن را گمراهي شمرد خود گمراهتر است . خوارج نيز از مسجد بيرون آمدند و دوباره بر علي شوريدند " . حضرت مي فرمايد اين مورد اشتباه بوده است از اين نظر كه معاويه و اصحابش مي خواستند حيله كنند و از اين نظر كه ابوموسي نالايق مي بودهو من هم از اول مي گفتم ، شما نپذيرفتيد ، و اما اين دليل نيست كه اساس تحكيم باطل باشد . از طرفي ما بين حكومت قرآن و حكومت افراد مردم فرق نمي گذشتند . قبول حكومت قرآن اينست كه در حادثه اي به هر چه قرآن پيش بيني كرده است عمل شود و اما قبول حكومت افراد پيروي كردن از آراء و نظريات شخص آنان استو قرآن كه خود سخن نمي گويد بايد حقايق آن را با اعمال نظر به دست آورد و آن هم بدون افراد مردم امكان پذير نيست . حضرت خود در اين باره مي فرمايد : انا لم نحكم الرجال و انما حكمنا القرآن ، و هذا القرآن انما هو خط مسطور بين الدفتين ، لا ينطق بلسان و لابد له من ترجمان ، و انما ينطق عنه الرجال ، و لما دعانا القوم الي ان نحكم بيننا القرآن لم نكن الفريق المتولي عن كتاب الله ، و قد قال سبحانه : " فان تنازعتم في شي ء فردوه الي الله و الرسول " فرده الي الله ان نحكم بكتابه ، و رده الي الرسول ان نأخذ بسنته ، فاذا حكم بالصدق في كتاب الله فنحن احق الناس به ، و ان حكم بسنة رسول الله فنحن أولاهم به . (نهج البلاغه ، خطبه 125). " ما حاكم قرار نداديم مردمان را بلكه قرآن را حاكم قرار داديم و اين قرآن خطوطي است كه در ميان جلد قرار گرفته است ، با زبان سخن نمي گويد و بيان كننده لازم