وحی و نبوت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

وحی و نبوت - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ثالثا اينكه اقبال وحي را از نوع غريزه دانسته است ، خطاست همين جهت موجب اشتباهات ديگر او شده است عريزه همان طور كه اقبال خود توجه دارد يك خاصيت صد در صد طبيعي ( غير اكتسابي ) و ناآگاهانه و نازل تر از حس و عقل است كه قانون خلقت در مراحل اول حياتي حيوان ( حشرات و پايين تر از حشرات ) در حيوانات قرار داده است با رشد هدايتهاي درجه بالاتر ( حس و عقل ) غريزه ضعيف مي شود و فروكش مي كند ، لهذا انسان كه غني ترين حيوانها از نظر دستگاه انديشه است ، ضعيف ترين آنها از نظر غريزه است .

اما وحي ، برعكس ، هدايتي مافوق حس و عقل ، و بعلاوه تا حدود زيادي اكتسابي است ، بالاتر اينكه در اعلا درجه " آگاهانه " است جنبه آگاهانه بودن وحي ، به درجات غير قابل توصيفي بالاتر از حس و عقل است و فضايي كه وسيله وحي اكتشاف مي شود بسي وسيع تر و گسترده تر و ژرف تر از آن فضايي است كه عقل تجربي قادر به اكتشاف آن است . ما در يكي از بخشهاي گذشته ( بخش مكتب ، ايدئولوژي ) اين مطلب را ثابت كرديم كه با توجه به مجموع استعدادهاي فردي و اجتماعي انسان و پيچيدگي روابط اجتماعي انسان و مشخص نبودن نهايت سير تكاملي انسان ، بايد بپذيريم كه آنچه فيلسوفان و متفكران اجتماعي به نام ايدئولوژي بافته اند ، گمراهي و سرگشتگي است براي انسان از نظر ايدئولوژي داشتن ، يك راه بيشتر وجود ندارد و آن ايدئولوژي از طريق وحي است اگر ايدئولوژي از طريق وحي را نپذيريم بايد بپذيريم كه انسان فاقد ايدئولوژي است . متفكران امروز بشر اذعان دارند كه ارائه خط سير آينده بشر به وسيله ايدئولوژيهاي بشري تنها به صورت منزل به منزل است ، يعني تنها در هر منزلي مي توان ( آن هم به ادعاي آقايان ) منزل بعدي را مشخص كرد ، اما اينكه منازل بعد از اين منزل كجاست و سر منزل نهايي چيست ، آيا اساسا سر منزلي وجود دارد يا ندارد ، هيچ معلوم نيست سرنوشت چنين ايدئولوژيهايي روشن است .

اي كاش علامه اقبال كه كم و بيش مطالعاتي در آثار عرفا دارد ، و مخصوصا به مثنوي مولانا ارادت خاص دارد ، در آن نوشته ها بيشتر مطالعه مي كرد و به ملاك بهتري براي ختم نبوت دست مي يافت عرفا به اين نكته دست يافته اند كه نبوت از آن جهت پايان يافت كه تمام مراحل و منازل فردي و اجتماعي انسان و راهي كه انسان بايد بپيمايد ، يكجا كشف گشت ، پس از آن هر بشري هر چه دريافت كند ، بيشتر از آن نخواهد بود ، ناچار محكوم به پيروي است . الخاتم من ختم المراتب باسرها . خاتم كسي است كه همه مراتب را طي كرده و مرتبه طي نشده باقي نگذاشته است . اين است ملاك ختم نبوت نه رشد عقل تجربي جامعه اقبال اگر در آثار همان مرداني كه به آنها علاقمند است ( از قبيل مولانا ) دقت و تعمق بيشتري مي كرد ، مي دانست كه وحي از نوع غريزه نيست ، روح و حياتي است برتر از روح و حيات عقلاني . مولانا مي گويد :








  • غير فهم جان كه در گاو و خر است
    باز غير عقل و جان آدمي
    جسم ظاهر روح مخفي آمده است
    باز عقل از روح مخفي تر بود
    روح وحي از عقل پنهان تر بود
    عقل احمد از كسي پنهان نشد
    روح و حيي را مناسبهاست نيز
    لوح محفوظ است او را پيشوا
    ني نجوم است و نه رمل است و نه خواب
    وحي حق و الله اعلم بالصواب



  • آدمي را عقل و جاني ديگر است
    هست جاني در نبي و در ولي
    جسم همچون آستين جان همچو دست
    حس به سوي روح ، زوتر ره برد
    ز آنكه او غيب است و او زان سر بود
    روح و حيش مدرك هر جان نشد
    در نيابد عقل كان آمد عزيز
    از چه محفوظ است ؟ محفوظ از خطا
    وحي حق و الله اعلم بالصواب
    وحي حق و الله اعلم بالصواب



را بعا ، گويي علامه اقبال دچار همان اشتباهي شده است كه جهان غرب شده است ، يعني جانشين ساختن علم به جاي ايمان البته اقبال سخت مخالف نظريه جانشيني علم است ، ولي راهي كه در فلسفه ختم نبوت طي كرده است ، به همين نتيجه مي رسد اقبال وحي را نوعي غريزه معرفي مي كند و مدعي مي شودكه با به كار افتادن دستگاه عقل و انديشه ، وظيفه غريزه پايان مي يابد و خود غريزه خاموش مي شود اين سخن درست است اما در موردي كه دستگاه انديشه همان راهي را دنبال كند كه غريزه مي كرد اما اگر فرض كنيم غريزه وظيفه اي دارد و دستگاه انديشه وظيفه ديگري دارد ، دليلي ندارد كه با به كار افتادن دستگاه انديشه ، غريزه از كار بيفتد پس فرضا وحي را از نوع غريزه بدانيم و كار اين غريزه را عرضه نوعي جهان بيني و ايدئولوژي كه از عقل و انديشه ساخته نيست بدانيم ، دليلي ندارد كه با رشد عقل برهاني استقرايي ( به قول خود علامه اقبال ) كار غريزه پايان يابد . حقيقت اين است كه علامه اقبال با همه برجستگي و نبوغ و دلسوختگي اسلامي ، در اثر اينكه فرهنگش فرهنگ غربي است و فرهنگ اسلامي فرهنگ ثانوي اوست ، يعني تحصيلاتش همه در رشته هاي غربي است و در فرهنگ اسلامي مخصوصا فقه و عرفان و اندكي فلسفه مطالعاتي دارد و بس ، گاه دچار اشتباهات فاحش مي شود .

ما در مقدمه جلد پنجم اصول فلسفه و روش رئاليسم ( 1 ) به نارسايي انديشه اقبال در مسائل عميق فلسفي اشاره كرده ايم . به همين جهت مقايسه او با سيد جمال الدين اسدآبادي صحيح نيست گذشته از اينكه سيد جمال از نظر نبوغ شخصي قابل مقايسه با اقبال نيست ، او برخلاف اقبال فرهنگ اولي و اصلي اش اسلامي است و فرهنگ غربي فرهنگ ثانوي اوست بعلاوه مرحوم سيد جمال در اثر مسافرتهاي زياد در كشورهاي اسلامي و مطالعه جريانات آن كشورها از نزديك ، به اوضاع كشورهاي اسلامي بيش از اقبال آگاه بوده است ، لهذا به اشتباهاتي نظير برخي اشتباهات فاحش اقبال در شناخت جريانهايي كه در بعضي كشورهاي اسلامي ( از قبيل تركيه و ايران ) رخ داده است ، به هيچ وجه دچار نشده است .

1 چاپ سال 1350 هجري شمسي .

/ 68