اختصاصات پيامبران - وحی و نبوت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

وحی و نبوت - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اختصاصات پيامبران

پيامبران الهي كه از طريق وحي با ريشه و مبدا هستي اتصال پيدا مي كنند ، داراي امتيازات و اختصاصاتي مي باشند كه اكنون به آنها اشاره مي شود :

اعجاز

هر پيامبري كه از جانب خدا مبعوث مي شود از قدرت و نيرويي خارق العاده برخوردار است و با آن قدرت خارق العاده يك يا چند اثر مافوق قدرت بشر ابراز مي دارد كه نشان دهنده بهره مندي او از آن نيروي خارق العاده الهي است و گواه راستين بودن دعوت او و آسماني بودن سخن اوست .

قرآن كريم آثار خارق العاده اي را كه پيامبران به اذن خدا براي گواهي بر صدق گفتار خود ارائه مي كرده اند ، " آيت " يعني نشانه و علامت نبوت مي خواند و متكلمين اسلامي از آن نظر كه اين علامتها عجز و ناتواني ساير افراد را آشكار مي سازد " معجزه " مي نامند قرآن كريم نقل مي كند كه مردم هر زمان از پيامبران زمان خويش تقاضاي " آيت " و " معجزه " مي كردند و آن پيامبران به اين تقاضا كه تقاضايي معقول و منطقي بود - زيرا از طرف مردمي جوياي حقيقت صورت مي گرفت و بدون آن براي آن مردم راهي به شناخت پيامبري آن پيامبر نبود جواب مثبت مي دادند ، ولي اگر تقاضاي معجزات به منظور ديگري جز جويندگي حقيقت صورت مي گرفت مثلا به صورت " معامله " پيشنهاد مي شد كه اگر فلان كار را بكني ما در عوض دعوت تو را مي پذيريم پيامبران از انجام آن استنكاف مي كردند قرآن كريم معجزات زيادي براي پيغمبران نقل كرده است ، از مرده زنده كردن و بيمار لاعلاج را شفا دادن تا در گهواره سخن گفتن و عصا را تبديل به اژدها كردن و از نهان و آينده خبر دادن .

عصمت

از جمله مختصات پيامبران " عصمت " است عصمت يعني مصونيت از گناه و اشتباه ، يعني پيامبران نه تحت تاثير هواهاي نفساني قرار مي گيرند و مرتكب گناه مي شوند و نه در كار خود دچار خطا و اشتباه مي شوند . بركناري آنها از گناه و از اشتباه ، حد اعلاي قابليت اعتماد را به آنها مي دهد اكنون ببينيم اين مصونيت به چه صورت است ؟ آيا مثلا به اين صورت است كه هر وقت مي خواهند مرتكب گناه يا اشتباه شوند ، يك مامور غيبي مي آيد و مانند پدري كه مانع لغزش فرزندش مي شود جلوي آنها را مي گيرد ؟ و يا به اين صورت است كه پيامبران سرشت و ساختمانشان طوري است .كه نه امكان گناه در آنهاست و نه امكان اشتباه ، آنچنانكه مثلا يك فرشته زنا نمي كند به دليل اينكه از شهوت جنسي خالي است و يا يك ماشين حساب اشتباه نمي كند به دليل اينكه فاقد ذهن است ؟ و يا اينكه گناه نكردن و اشتباه نكردن پيامبران معلول نوع بينش و درجه يقين و ايمان آنهاست ؟ البته تنها همين شق صحيح است اكنون هر يك از اين دو مصونيت را جداگانه ذكر مي كنيم .

مصونيت از گناه

انسان يك موجود مختار است و كارهاي خويش را بر اساس منافع و مضار و مصالح و مفاسدي كه تشخيص مي دهد ، انتخاب مي كند ، از اين رو " تشخيص " نقش مهمي در اختيار و انتخاب كارها دارد محال است كه انسان چيزي را كه بر حسب تشخيص او مفيد هيچ گونه فايده اي نيست و از طرف ديگر زيان و ضرر دارد انتخاب كند ، مثلا انسان عاقل علاقمند به حيات ، دانسته خود را از كوه پرت نمي كند و يا زهر كشنده را نمي نوشد . افراد مردم از نظر ايمان و توجه به آثار گناهان متفاوت اند .، به هر اندازه كه ايمانشان قوي تر و توجه شان به آثار گناهان شديدتر باشد ، اجتنابشان از گناه بيشتر و ارتكاب آن كمتر مي شود اگر درجه ايمان در حد شهود و عيان برسد به حدي كه آدمي حالت خود را در حين ارتكاب گناه حالت شخصي ببيند كه مي خواهد خود را از كوه پرت كند و يا زهر كشنده اي را بنوشد ، در اينجا احتمال اختيار گناه به صفر مي رسد ، يعني هرگز به طرف گناه نمي رود چنين حالي را عصمت از گناه مي ناميم پس عصمت از گناه ناشي از كمال ايمان و شدت تقوا است ضرورتي ندارد كه براي اينكه انسان به حد " مصونيت " و " معصوميت " از گناه برسد ، يك نيروي خارجي جبرا او را از گناه باز دارد و يا شخص معصوم به حسب سرشت و ساختمان ، مسلوب القدرش باشد اگر انسان قدرت بر گناه نداشته باشد و يا يك قوه اي جبري همواره جلوگير او از گناه باشد ، گناه نكردن او برايش كمالي شمرده نمي شود ، زيرا او مانند انساني است كه در يك زندان حبس شده و قادر به خلافكاري نيست خلافكاري نكردن چنين انساني را به حساب درستي و امانت او نتوان گذاشت .

مصونيت از اشتباه

مصونيت از اشتباه نيز مولود نوع بينش پيامبران است اشتباه همواره از آنجا رخ مي دهد كه انسان به وسيله يك حس دروني يا بيروني با واقعيتي ارتباط پيدا مي كند و يك سلسله صورتهاي ذهني از آنها در ذهن خود تهيه مي كند و با قوه عقل خود آن صورتها را تجزيه و تركيب مي كند و انواع تصرفات در آنها مي نمايد ، آنگاه در تطبيق صورتهاي ذهني به واقعيتهاي خارجي و در ترتيب آن صورتها گاه خطا و اشتباه رخ مي دهد اما آنجا كه انسان مستقيما با واقعيتهاي عيني به وسيله يك حس خاص مواجه است .و ادراك واقعيت عين اتصال با واقعيت است نه صورتي ذهني از اتصال با واقعيت ، ديگر خطا و اشتباه معني ندارد پيامبران الهي از درون خود با واقعيت هستي ارتباط و اتصال دارند در متن واقعيت ، اشتباه فرض نمي شود ، مثلا اگر ما صد دانه تسبيح را در ظرفي بريزيم و باز صد دانه ديگر را ، و اين عمل را صد بار تكرار كنيم ، ممكن است ذهن ما اشتباه كند و خيال كند اين عمل نود و نه بار و يا صد و يك بار تكرار شده است ، اما محال است كه خود واقعيت اشتباه كند و با اينكه عمل بالا صد بار تكرار شده است مجموع دانه ها كمتر يا بيشتر بشود انسانهايي كه از نظر آگاهيها در متن جريان واقعيت قرار مي گيرند و با بن هستي و ريشه وجود و جريانها متصل و يكي مي شوند ، ديگر از هر گونه اشتباه مصون و معصوم خواهند بود .

تفاوت پيامبران و نوابغ

از همين جا مي توان به تفاوت پيامبران و نوابغ پي برد نوابغ افرادي هستند كه نيروي فكر و تعقل و حسابگري قوي دارند ، يعني از راه حواس خود با اشياء تماس مي گيرند و با نيروي حسابگر عقل خود بر روي فرآورده هاي ذهني خود كار مي كنند و به نتيجه مي رسند و احيانا خطا مي كنند پيامبران الهي علاوه بر برخورداري از نيروي خرد و انديشه و حسابگريهاي ذهني ، به نيروي ديگري به نام وحي مجهزند و نوابغ از اين نيرو بي بهره اند و به همين جهت به هيچ وجه نتوان پيامبران را با نوابغ مقايسه كرد ، زيرا مقايسه هنگامي صحيح است كه كار هر دو گروه از يك نوع و از يك سنخ باشد ، اما از آنجا كه از دو نوع و دو سنخ است مقايسه غلط است مثلا صحيح است كه قوه بينايي و يا قوه شنوايي و يا قوه فكر دو نفر را با هم مقايسه كنيم ، اما صحيح نيست كه قوه بينايي يك نفر را با قوه شنوايي يك نفر ديگر مقايسه كنيم و بگوييم كداميك قوي تر است نبوغ نوابغ مربوط است به نيروي تفكر و انديشه بشري ، و فوق العادگي پيامبران مربوط است به نيروي ديگري به نام وحي و اتصال به مبدا هستي ، و لهذا قياس گرفتن آنها با يكديگر غلط است .

رهبري

پيامبري با آنكه از مسير معنوي به سوي خدا و تقرب به ذات او و بريدن از خلق ( سير من الخلق الي الحق ) آغاز مي شود كه مستلزم انصراف از برون و توجه به درون است ولي سرانجام با بازگشت به خلق و برون ، به منظور اصلاح و سازمان بخشيدن به زندگي انسان و هدايت آن در يك مسير صحيح ( سير بالحق في الخلق ) ، پايان مي يابد . كلمه " نبي " در زبان عربي به معني " خبر آورنده " است و در فارسي كلمه " پيامبر " همان معني را مي دهد و كلمه " رسول " در زبان عربي به معني " فرستاده " است . پيامبر پيام خدا را به خلق خدا ابلاغ مي كند و نيروهاي آنها را بيدار مي نمايد و سامان مي بخشد و به سوي خداوند و آنچه رضاي خداوند است ، يعني صلح و صفا و اصلاح طلبي و بي آزاري و آزادي از غير خدا و راستي و درستي و محبت و عدالت و ساير اخلاق حسنه ، دعوت مي كند و بشريت را از زنجير اطاعت هواي نفس و اطاعت انواع بتها و طاغوتها رهايي مي بخشد . " اقبال لاهوري " تفاوت پيامبران را با ساير افرادي كه مسير معنوي به سوي خدا دارند ( عرفا ) ولي رسالت پيامبري ندارند و اقبال آنها را " مرد باطني " مي خواند ، چنين بيان مي كند : " مرد باطني نمي خواهد كه پس از آرامش و اطميناني كه ( در مسير معنوي ) پيدا مي كند به زندگي اينجهاني باز گردد ، اما در آن هنگامي كه بنا بر ضرورت باز مي گردد ، بازگشت او براي تمام بشريت سود چنداني ندارد ولي بازگشت پيغمبر جنبه خلاقيت و ثمربخشي دارد ، باز مي گردد و در جريان زمان وارد مي شود به اين قصد كه جريان تاريخ را تحت ضبط درآورد و از اين راه جهان تازه اي از كمال مطلوبها خلق كند براي مرد باطني آرامش مرحله نهايي است ، براي پيغمبر بيدار شدن نيروهاي روانشناختي اوست كه جهان را تكان مي دهد و اين نيروها چنان حساب شده است كه كاملا جهان بشري را تغيير دهد " ( 1 ) . بنابراين ، رهبري خلق و سامان بخشيدن و به حركت آوردن نيروهاي انساني در جهت رضاي خدا و صلاح بشريت ، لازم لاينفك پيامبري است .

خلوص نيت

پيامبران به حكم اينكه تكيه گاه خدايي دارند و هرگز از ياد نمي برند كه " رسالتي " از طرف خداوند بر عهده آنها گذاشته شده است و كار " او " را انجام مي دهند ، در كار خود نهايت " خلوص " را دارند ، يعني هيچ منظوري و هيچ هدفي جز هدايت بشر كه خواسته خداوند است ندارند ، از مردم " اجرا " براي انجام رسالت خود نمي خواهند .



1 احياي فكر ديني در اسلام ، ترجمه احمد آرام ، ص . 143

/ 68