جنبه بشري - وحی و نبوت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

وحی و نبوت - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

توحيد يا بر ضد حكم قطعي و مسلم همه عقول و يا بر ضد عدل و تاييد ظلم بياورد ، پيامش ارزش مطالعه و مطالبه دليل هم ندارد ، همچنانكه اگر يك مدعي پيامبري مرتكب گناه يا اشتباه شود و يا توانايي رهبري خلق را نداشته باشد - هر چند منشا اين ناتواني يك عيب جسماني و يك بيماري نفرت آور نظير جذام باشد - يا دعوتش در مسير سازندگي انسانها نباشد ، پيامش ارزش مطالبه دليل و معجزه ندارد عليهذا چنين اشخاصي به فرض ( به فرض محال ) اعجازگر هم باشند و معجزات فراواني هم ارائه نمايند ، عقل پيروي آنها را جايز نمي شمارد .

جنبه بشري

پيامبران با همه جنبه هاي خارق العاده اي كه دارند از قبيل معجزه ، عصمت از گناه ، عصمت از اشتباه ، رهبري بي نظير ، سازندگي بي نظير ، درگيري بي نظير با شركها ، خرافه ها و ستمگريها ، از جنس بشرند ، يعني همه لوازم بشريت را دارند : مانند ديگران مي خورند ، مي خوابند ، راه مي روند ، توليد مثل مي كنند و بالاخره مي ميرند ، همه نيازهايي كه لازمه بشريت است در آنها هست پيامبران مانند ديگران مكلف و موظف اند و تكاليفي كه به وسيله آنها به مردم ديگر ابلاغ مي شود ، شامل خود آنها هم هست ، حرام و حلالها درباره آنها هم هست و احيانا برخي تكاليف شديدتر متوجه آنها مي شود ، آنچنانكه بر رسول اكرم ( ص ) تهجد يعني بيداري آخر شب و نافله شب واجب بود . پيامبران هرگز خود را از تكاليف استثناء نمي كنند آنها مانند ديگران و بيش از ديگران از خدا مي ترسند ، بيش از ديگران خدا را عبادت مي كنند ، نماز مي خوانند ، روزه مي گيرند ، جهاد مي كنند ، زكات مي دهند ، به خلق خدا احسان مي كنند ، براي زندگي خود و ديگران تلاش مي كنند و در زندگي انگل بر ديگران نمي شوند . تفاوت پيامبران با ديگر مردمان صرفا در مساله وحي و مقدمات و لوازم وحي است وحي ، پيامبران را از بشريت خارج نمي سازد ، بلكه آنها را نمونه انسان كامل و الگوي ديگران مي سازد ، به همين دليل ، پيشرو و راهبر ديگران مي شوند .

پيامبران صاحب شريعت

پيامبران به طور كلي دو دسته اند : يك دسته اقليت اند كه مستقلا به خود آنها يك سلسله قوانين و دستورات وحي شده است و ماموريت يافته اند آن قوانين را به مردم ابلاغ و مردم را بر اساس آن قوانين و دستورات هدايت نمايند اين پيغمبران در اصطلاح قرآن به نام " اولي العزم " خوانده مي شوند ما دقيقا نمي دانيم كه پيغمبران اولي العزم چند نفر بوده اند ، خصوصا با توجه به اينكه قرآن كريم تصريح مي كند كه فقط داستان بعضي پيامبران را بازگو كرده است اگر قرآن داستان همه پيامبران را بازگو كرده بود و لااقل اگر مدعي مي شد كه پيغمبران مهم همه در قرآن بازگو شده اند ، ممكن بود عده پيغمبران اولي العزم از روي آنچه در قرآن بازگو شده است دانسته شود ولي اينقدر مي دانيم كه نوح و ابراهيم و موسي و عيسي و خاتم الانبياء ( صلوات الله عليه و عليهم ) پيامبران اولي العزم و صاحب شريعت بوده اند و به هر يك از اينها يك سلسله دستورها و قوانين وحي شده است كه به مردم ابلاغ و مردم را بر اساس آن قوانين تربيت كنند . دسته دوم پيامبراني هستند كه از خود شريعت و قوانين نداشته اند ، بلكه مامور تبليغ و ترويج شريعت و قوانين بوده اند كه در آن زمان وجود داشته است اكثريت پيامبران از اين گروه مي باشند ، مثلا هود و صالح و لوط و اسحاق و اسماعيل و يعقوب و يوسف و يوشع و شعيب و هارون و زكريا و يحيي از اين دسته اند .

نقش تاريخي پيامبران

آيا پيامبران نقشي مثبت يا منفي در حركت تاريخ داشته اند يا بكلي فاقد نقش بوده اند ؟ اگر نقشي داشته اند چه نقشي بوده است ؟ مثبت بوده يا منفي ؟ اينكه پيامبران نقش مؤثري در تاريخ داشته اند و مردمي بي اثر و نقش نبوده اند ، حتي از طرف مخالفان دين و مذهب جاي انكار نيست پيامبران در گذشته مظهر يك قدرت عظيم ملي بوده اند قدرتهاي ملي در گذشته در مقابل قدرتهاي ناشي از زر و زور منحصر بوده به قدرتهاي ناشي از گرايشهاي خوني و قبيله اي و ميهني كه سران قبايل و سرداران ملي مظهر آن به شمار مي رفته اند ، و ديگر قدرتهاي ناشي از گرايشهاي اعتقادي و ايماني كه پيامبران و ارباب اديان مظهر آن به شمار مي رفته اند در اينكه پيامبران با پشتوانه نيروي مذهبي ، قدرتي بوده اند سخني نيست ، سخن در جهت عملكرد اين نيروست اينجاست كه نظريات مختلف ابراز شده است .

الف . گروهي معمولا در آثار و نوشته هاي خود با يك صغرا و كبراي ساده مدعي مي شوند كه نقش پيامبران منفي بوده است ، به اين بيان كه : جهت گيري پيامبران ، جهت گيري معنوي و ضد دنيايي بوده است ، محور تعليمات پيامبران انصراف از دنيا و توجبه به آخرت ، پرداختن به درون و رها ساختن برون ، گرايش به ذهنيت و گريز از عينيت بوده است ، از اين رو هميشه نيروي دين و مذهب و پيامبران كه مظهر اين نيرو بوده اند ، در جهت دلسرد كردن بشر از زندگي و به مثابه ترمزي براي پيشرفت بوده است و به اين ترتيب نقش پيامبران در تاريخ همواره منفي بوده است . معمولا متظاهران به روشنفكري اينچنين اظهار نظر مي كنند . ب . گروهي ديگر به نحوي ديگر نقش ارباب اديان را منفي معرفي مي كنند اينان برعكس گروه اول براي ارباب اديان جهت گيري دنياگرايانه قائل اند و جهت گيري معنوي آنان را فريبي و پوششي بر روي اين جهت گيري مي دانند و مدعي هستند اين جهت گيري دنيا گرايانه همواره در جهت حفظ وضع موجود و به سود طبقه زبردست و عليه طبقه زيردست و در جهت مبارزه با تكامل جامعه بوده است.

مدعي هستند كه تاريخ مانند هر پديده ديگر حركت ديالكتيكي دارد ، يعني حركت ناشي از تضاد دروني با پيدايش مالكيت ، جامعه به دو طبقه متخاصم تقسيم شد : طبقه حاكم و بهره كش ، و ديگر طبقه محروم و بهره ده طبقه حاكم هميشه طرفدار حفظ وضع موجود براي حفظ امتيازات خود بوده است و علي رغم تكامل جبري ابزار توليد مي خواهد جامعه را در يك حال نگه دارد ، اما طبقه محكوم ، هماهنگ با تكامل ابزار توليد ، مي خواهد وضع موجود را واژگون سازد و وضع كاملتري جانشين آن سازد . طبقه حاكم در سه چهره مختلف نقش خود را ايفا كرده است : دين ، دولت ، ثروت ، به عبارت ديگر : عامل زور ، عامل زر ، عامل فريب نقش ارباب اديان ، اغفال و فريب به سود ستمگران و استثمارگران بوده است آخرت گرايي ارباب اديان ، واقعي نبوده ، فريبي بوده بر چهره دنياگرايي آنان براي تسخير وجدان طبقه محروم و انقلابي و پيشرو پس نقش تاريخي ارباب اديان از آن جهت منفي بوده كه همواره در جناح طبقه كهنه گرا و محافظه كار و طرفدار حفظ وضع موجود ، يعني صاحبان زر و زور ، بوده است . تز ماركسيسم در توجيه تاريخ همين است .

از نظر ماركسيسم سه عامل دين و دولت و ثروت ، همزاد اصل مالكيت و در طول تاريخ عوامل ضد خلقي بوده اند . ج . بعضي ديگر تاريخ را به نوعي ديگر و بر ضد نظريه بالا تفسير مي كنند و در عين حال نقش دين و مذهب و مظاهر آن يعني پيامبران را منفي مي دانند اينان مدعي هستند قانون تكامل طبيعت و تكامل تاريخ بر اساس غلبه اقويا و حذف ضعفاست ، نيرومندان عامل پيشرفت تاريخ و ضعيفان عامل توقف و انحطاط بوده و هستند ، دين و مذهب اختراع ضعفا براي ترمز اقوياست ، ارباب اديان مفاهيم عدل ، آزادي ، راستي ، درستي ، انصاف ، محبت ، ترحم ، تعاون ، را ، به عبارت ديگر اخلاق بردگي را به سود ضعفا يعني طبقه منحط و ضد تكامل و به زيان طبقه اقويا يعني طبقه پيشرو و عامل تكامل اختراع كردند و وجدان اقويا را تحت تاثير قرار دادند و مانع حذف و از بين رفتن ضعفا و اصلاح و بهبود نژاد بشر و پيدايش ابر مردها گشتند لهذا نقش مذهب و پيامبران كه مظهر اين نيرو بوده اند ، از آن جهت كه طرفدار " اخلاق بردگي " و بر ضد " اخلاق خواجگي " - كه عامل تكامل تاريخ و جامعه است - بوده اند ، منفي بوده است . " نيچه " فيلسوف ماترياليست و معروف آلمان طرفدار اين نظريه است . د . از سه گروه بالا كه بگذريم ، گروه هاي ديگر حتي منكران اديان ، نقش پيامبران را در گذشته مثبت و مفيد و در جهت تكامل تاريخ مي دانند اين گروه ها از طرفي به محتواي تعليمات اخلاقي و اجتماعي پيامبران و از طرف ديگر به واقعيتهاي عيني تاريخي توجه كرده اند و به اين نتيجه رسيده اند كه پيامبران در گذشته اساسي ترين نقشها را در اصلاح و بهبود و پيشرفت جوامع داشته اند .

تمدن بشر ، دو جنبه دارد : مادي و معنوي جنبه مادي تمدن جنبه فني و صنعتي آن است كه دوره به دوره تكامل يافته تا به امروز رسيده است ، جنبه معنوي تمدن مربوط به روابط انساني انسانهاست جنبه معنوي تمدن مرهون تعليمات پيامبران است و در پرتو جنبه معنوي تمدن است كه جنبه هاي مادي آن نيز مجال رشد مي يابد عليهذا نقش پيامبران در تكامل جنبه معنوي تمدن به طور مستقيم است و در تكامل جنبه مادي به صورت غير مستقيم . از نظر اين گروه ها در نقش مثبت تعليمات پيامبران در گذشته سخني نيست ، منتها بعضي از اين گروه ها نقش مثبت اين تعليمات را منحصر به گذشته مي دانند و امروز دوره اين گونه تعليمات را منقضي مي شمارند و مدعي هستند كه با پيشرفت علوم ، تعليمات ديني نقش خود را از دست داده و در آينده بيشتر از دست خواهد داد ، ولي بعضي ديگر مدعي هستند كه نقش ايمان و ايدئولوژي مذهبي نقشي است كه هرگز پيشرفتهاي علمي جايگزين آن نخواهد شد ، همچنانكه مكاتب فلسفي نيز نتوانسته اند جايگزين آن گردند . در ميان نقشهاي مختلفي كه پيامبران در گذشته داشته اند احيانا مواردي پيدا مي شود كه تكامل شعور اجتماعي بشر موجب بي نيازي از پشتوانه تعليمات ديني است ، ولي اساسي ترين نقشها همانهاست كه در گذشته بوده و در آينده به قوت خود باقي خواهد بود اينكه موارد تاثير تعليمات پيامبران در تكامل تاريخي :

تعليم و تربيت

تعليم و تربيت در گذشته انگيزه ديني و مذهبي داشته است انگيزه مذهبي در گذشته يار و ياور معلمان و پدران و مادران بوده است اين مورد از مواردي است كه تكامل شعور اجتماعي ، نياز به انگيزه مذهبي را رفع كرده است .

استوار ساختن ميثاقها و پيمانها

زندگي اجتماعي بشر بر اساس محترم شمردن پيمانها و ميثاقها و قراردادها و وفاي به عهدهاست احترام به عهد و پيمان يكي از اركان جنبه انساني تمدن بشري است اين نقش را همواره مذهب بر عهده داشته است و هنوز كه هنوز است جانشيني پيدا نكرده است . " ويل دورانت " با آنكه يك عنصر ضد مذهب است ، در كتاب درسهاي تاريخ به اين حقيقت اعتراف مي كند و مي گويد : " مذهب به مدد شعائر خود ميثاقهاي بشري را به صورت روابط با مهابت انسان و خدا درآورد و از اين راه استحكام و ثبات به وجود آورده است " . مذهب به طور كلي پشتوانه محكم ارزشهاي اخلاقي و انساني بوده است . ارزشهاي اخلاقي منهاي مذهب در حكم اسكناس بدون پشتوانه است كه زود بي اعتباري اش روشن مي شود .

آزادي از اسارتهاي اجتماعي

نقش پيامبران در مبارزه با استبدادها و اختناقها و درگيري با مظاهر طغيان ، از اساسي ترين نقشهاست قرآن بر اين نقش پيامبران تاكيد فراوان دارد : اولا به پاداشتن عدل را به عنوان هدف بعثت و رسالت ذكر مي كند ، ثانيا در داستانهاي خود درگيريهاي پيامبران را با مظاهر استبداد مكرر يادآوري مي كند و در برخي آيات خود تصريح مي كند كه طبقه اي كه با پيامبران همواره در ستيز بوده اند ، اين طبقه بوده اند .

سخن ماركس و پيروانش كه دين و دولت و ثروت سه چهره مختلف از طبقه حاكم و بر ضد طبقه محروم و مظلوم بوده اند ، ياوه اي بيش نيست و بر ضد حقايق مسلم تاريخي است . " دكتر اراني " در توجيه نظريه ماركس مي گويد : " مذهب همواره آلت دست طبقه مقتدر و هيات حاكمه جامعه است و براي مغلوب كردن طبقه زيردست همواره تسبيح و صليب با سرنيزه در يك صف حركت مي نمايند " ( 1 ) . براي قبول اين گونه توجيهات از تاريخ و اين گونه فلسفه تاريخها تنها يك راه وجود دارد : چشمها را هم گذاشتن و واقعيات تاريخي را ناديده گرفتن . علي قهرمان تيغ و تسبيح است ، هم مرد تيغ است و هم مرد

1 مجله " انترناسيوناليست " ، نقل از كتاب " اصول علم روح " دكتر اراني .

/ 68