معاني قرآن - وحی و نبوت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

وحی و نبوت - نسخه متنی

مرتضی مطهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مسلمين همواره قرآن را با آهنگهاي مخصوص تلاوت كرده و مي كنند كه مخصوص قرآن است . در دستورهاي ديني رسيده است كه قرآن را با آهنگ خوش بخوانيد ائمه اطهار گاهي قرآن را در خانه هاي خود با آهنگي چنان دلربا مي خواندند كه مردم كوچه را متوقف مي كرد هيچ سخن نثري مانند قرآن آهنگ پذير نيست ، آن هم آهنگهاي مخصوصي كه متناسب با عوالم روحاني است نه آهنگي مناسب مجالس لهو پس از اختراع راديو هيچ سخن روحاني نتوانست با قرآن از نظر زيبايي و تحمل آهنگهاي روحاني برابري كند .

علاوه بر كشورهاي اسلامي ، كشورهاي غير اسلامي نيز از نظر زيبايي و آهنگ ، قرآن را در برنامه هاي راديويي خويش گنجانيدند عجيب اين است كه زيبايي قرآن زمان و مكان را در نورديده و پشت سر گذاشته است بسياري از سخنان زيبا مخصوص يك عصر است و با ذائقه عصر ديگر جور در نمي آيد و يا حداقل مخصوص ذوق و ذائقه يك ملت است كه از فرهنگي مخصوص برخوردار مي باشند ، ولي زيبايي قرآن نه زمان مي شناسد و نه نژاد و نه فرهنگ مخصوص . همه مردمي كه با زبان قرآن آشنا شدند
آن را با ذائقه خود مناسب يافتند هر چه زمان مي گذرد و به هر اندازه ملتهاي مختلف با قرآن آشنا مي شوند ، بيش از پيش مجذوب زيبايي قرآن مي شوند . يهوديان و مسيحيان متعصب و پيروان برخي از مذاهب ديگر در طول چهارده قرن اسلامي انواع معارضه ها براي تضعيف مقام قرآن كرده اند ، گاهي نسبت تحريف داده اند و گاهي در برخي قصه هاي قرآن خواسته اند تشكيك كنند و گاهي به شكلي ديگر عليه قرآن فعاليت كرده اند ، ولي هيچ گاه به خود نديده اند كه از سخنوران ورزيده خود كمك بگيرند و به فرياد مبارزه طلبي قرآن پاسخ گويند و لااقل يك سوره كوچك مانند قرآن بياورند و به جهانيان عرضه دارند . همچنين در تاريخ اسلام افراد زيادي پديد آمده اند كه به اصطلاح " زنادقه " يا " ملاحده " خوانده شده اند و برخي از آنها برجستگي فوق العاده داشته اند اين گروه به اشكال و اقسام مختلف عليه " دين " به طور كلي و قرآن خصوصا سخناني گفته اند و برخي از آنها خداوند سخن در زبان عربي شمرده مي شوند و احيانا به منازعه با قرآن برخاسته اند ، ولي تنها كاري كه كرده اند آن بوده كه كوچكي خود و عظمت قرآن را روشن تر كرده اند تاريخ از " ابن راوندي " ، " ابوالعلاء معري " ، يا " ابوالطيب متنبي " شاعر نامدار عرب ، داستانها در اين زمينه آورده است اينها كساني بوده اند كه خواسته اند قرآن را " كاري بشري " جلوه دهند . افراد زيادي به ادعاي پيغمبري برخاستند و سخناني آوردند به خيال خود شبيه قرآن و ادعا كردند كه اين سخنان نيز مانند قرآن از جانب خداست " طليحه " ، " مسيلمه " و " سجاح " از اين گروه هستند .

اين گروه نيز به نوعي ديگر كوچكي خود و عظمت قرآن را روشن نمودند . عجيب اين است كه كلام خود پيغمبر كه قرآن بر زبان او جاري شده است ، با قرآن متفاوت است از رسول اكرم سخنان زيادي به صورت خطبه ، دعا ، كلمات قصار و حديث باقي مانده است و در اوج فصاحت است ، اما به هيچ وجه رنگ و بوي قرآن ندارد اين خود مي رساند كه قرآن و سخنان فكري پيغمبر از دو منبع جداگانه است . علي ( عليه السلام ) از حدود ده سالگي با قرآن آشناست ، يعني سن علي در اين حدود بود كه اولين آيات قرآن بر پيغمبر اكرم نازل شد و علي مانند تشنه اي كه به آب زلال برسد آنها را فرا مي گرفت و تا آخر عمر پيغمبر در راس كاتبان وحي قرار داشت علي حافظ قرآن بود و هميشه قرآن را تلاوت مي كرد ، شبها كه به عبادت مي ايستاد با آيات قرآن خوش بود با اين وضع اگر سبك قرآن قابل تقليد مي بود ، علي با آن استعداد بي نظير در سخنوري و فصاحت و بلاغت كه بعد از قرآن نظيري براي سخنش نمي توان يافت ، مي بايست تحت تاثير سبك قرآن از سبك قرآن پيروي كندو خود به خود خطابه هايش به شكل آيات قرآن باشد ، اما مي بينيم سبك قرآن با سبك علي كاملا متفاوت است .

آنگاه كه علي در ضمن خطابه هاي غرا و فصيح و بليغش آيه اي از قرآن مي آورد كاملا متمايز است و ستاره اي را ماند كه در مقابل ستارگان ديگر درخشش فوق العاده دارد . قرآن موضوعاتي را كه معمولا زمينه هنرنمايي بشر در سخن سرايي است و افراد بشر اگر بخواهند هنر سخنوري خويش را بنمايانند آن زمينه ها را انتخاب مي كنند و سخن خويش را با پيش كشيدن آنها زيبا مي سازند ، از فخر ، مدح ، هجو ، مرثيه ، غزل و توصيف زيباييهاي طبيعت ، مطرح نكرده و درباره آنها داد سخن نداده است موضوعاتي كه قرآن طرح كرده همه معنوي است ، توحيد است ، معاد است ، نبوت است ، اخلاق است ، احكام است ، مواعظ است ، قصص است ، و در عين حال در حد اعلاي زيبايي است . هندسه كلمات در قرآن بي نظير است ، نه كسي توانسته يك كلمه قرآن را پس و پيش كند بدون آنكه به زيباييهاي آن لطمه وارد سازد و نه كسي توانسته است مانند آن بسازد . قرآن از اين جهت مانند
يك ساختمان زيباست كه نه كسي بتواند با جابجا كردن و تغيير دادن ، آن را زيباتر كند و نه بتواند بهتر از آن و يا مانند آن را بسازد سبك و اسلوب قرآن نه سابقه دارد و نه لاحقه ، يعني نه قبلا كسي با اين سبك سخن گفته است و نه بعدا كسي - با همه دعوتها و مبارزه طلبيهاي قرآن - توانسته است با آن رقابت كند و يا از آن تقليد نمايد . تحدي قرآن و مبارزه طلبي او هنوز هم همچنان مانند كوه پابرجاست و براي هميشه باقي خواهد بود امروز هم همه مسلمانان با ايمان مردم جهان را دعوت مي كنند كه در اين مسابقه شركت كنند و اگر مثل و مانندي براي قرآن پيدا شد ، آنها از دعوي و ايمان خود صرف نظر مي كنند و اطمينان دارند كه چنين چيزي ميسر نيست .

معاني قرآن

اعجاز قرآن از نظر معاني نيازمند به بحث وسيع تري است و لااقل نيازمند به يك كتاب است ، ولي مي توان به طور مختصر زمينه اي به دست داد مقدمتا بايد بدانيم قرآن چه نوع كتابي است ؟ آيا كتاب فلسفي است ؟ آيا كتاب علمي است ؟ آيا كتاب ادبي است ؟ آيا كتاب تاريخي است ؟ و يا صرفا يك اثر هنري است ؟ پاسخ اين است كه قرآن هيچ كدام از اينها نيست همچنانكه پيامبر اكرم ، بلكه عموم پيغمبران ، تيپ جدايي هستند ، نه فيلسوفند ، نه عالم ، نه اديب ، نه مورخ ، و نه هنرمند و يا صنعتگر و در عين حال مزاياي همه آنها را - با چيزهايي اضافه - دارند ، قرآن نيز كه كتاب آسماني است ، نه فلسفه است و نه علم و نه تاريخ و نه ادبيات و اثر هنري ، در عين حال مزاياي همه آنها را دارد بعلاوه يك سلسله مزاياي ديگر . قرآن كتاب راهنمايي بشر است و در واقع كتاب " انسان " است ، اما انسان آن سان كه خداي انسان او را آفريده و پيامبران آمده اند او را به خودش بشناسانند و راه سعادتش را به او بازگو كنند و چون كتاب انسان است پس كتاب " خدا ) ) هم هست ، زيرا انسان همان موجودي است كه خلقتش از ما قبل اين جهان آغاز مي شود و به ما بعد اين جهان منتهي مي گردد ، يعني انسان از نظر قرآن نفخه روح الهي است و خواه ناخواه به سوي خداي خودش بازگشت مي كند اين است كه شناسايي خدا و شناسايي انسان از يكديگر جدا نيست انسان تا خود را نشناسد خداي خود را به درستي نمي تواند بشناسد .

از طرف ديگر ، تنها توام با شناختن خداست كه انسان به واقعيت حقيقي خود پي مي برد . انسان در مكتب پيامبران - كه قرآن كاملترين بيان آن است - با انساني كه بشر از راه علوم مي شناسد بسي متفاوت است ، يعني اين انسان بسي گسترده تر است انساني كه بشر از راه علوم مي شناسد ، در ميان دو پرانتز ( تولد مرگ ) قرار دارد و قبل و بعد اين پرانتزها را تاريكي گرفته است و از نظر علوم بشري مجهول است ، ولي انسان قرآن اين پرانتزها را ندارد ، از جهان ديگر آمده استو در مدرسه دنيا بايد خود را تكميل كند و آينده اش در جهان ديگر بستگي دارد به نوع فعاليت و تلاش و يا تنبلي و سستي اي كه در مدرسه اين جهان انجام مي دهد تازه انسان ميان تولد و مرگ - آنچنانكه بشر مي شناسد - بسي سطحي تر است از آنچه پيامبران مي شناسانند . انسان قرآن بايد بداند :

از كجا آمده است ؟ به كجا مي رود ؟ در كجا هست ؟ چگونه بايد باشد ؟ چه بايد بكند ؟ انسان قرآن آنگاه كه به اين پنج سؤال عملا درست پاسخ گفت سعادت واقعي اش در اين جهان كه هست و در جهاني كه بايد برود تامين مي گردد . اين انسان براي اينكه بداند از كجا آمده و از چه منبعي آغاز شده است بايد خداي خود را بشناسد ، و براي اينكه خداي خود را بشناسد بايد در جهان و انسان به عنوان آيات آفاقي و انفسي مطالعه كند و در عمق وجود و هستي تعمق نمايد . و براي اينكه بداند به كجا مي رود، بايد درباره آنچه قرآن آن را " بازگشت به خدا " مي نامد ، يعني معاد و حشر اموات ، هراسهاي قيامت و نعمتهاي جاويدان و عذابهاي سخت و احيانا جاويدان آن و بالاخره مراحل و منازلي كه در پيش دارد تامل كند و از آنها آگاهي يابد و بدانها اعتقاد پيدا كند و ايمان آوردو خدا را همچنانكه اول و نقطه آغاز موجودات مي شناسد ، آخر و نقطه بازگشت موجودات نيز بشناسد . و براي اينكه بداند در كجا هست ، بايد نظامات و سنن جهان را بشناسد و مقام و موقع انسان را در ميان ساير موجودات درك كند و خود را در ميان موجودات باز يابد . و براي اينكه بداند چگونه بايد باشد ، بايد خلقها و خويهاي انساني را بشناسد و خودش را بر اساس آن خلقها و خويها بسازد .



و براي آنكه بداند چه بايد بكند ، بايد يك سلسله مقررات و احكام فردي و اجتماعي را گردن نهد . انسان قرآن علاوه بر همه اينها بايد به يك سلسله موجودات نامحسوس و غير مرئي ، و به تعبير خود قرآن " غيب " ، به عنوان مظاهر و مجاري اراده الهي در نظام هستي ايمان بياورد ، و هم بايد بداندكه خداوند متعال در هيچ زماني بشر را كه به هدايت آسماني نياز داشته است ، مهمل نگذاشته و يك عده افراد نخبه كه پيامبران خدا و راهنمايان بشر بوده اند ، از طرف خداوند مبعوث شده و پيام الهي را رسانده اند . انسان قرآن به طبيعت به عنوان " آيت " و به تاريخ به عنوان يك " آزمايشگاه " واقعي كه درستي تعليمات پيامبران را مي رساند ، نظر مي افكند . آري ، انسان قرآن چنين است و مسائلي كه در قرآن براي انسان طرح شده اينها بعلاوه برخي مسائل ديگر است .

موضوعات قرآني

موضوعاتي كه در قرآن طرح شده زياد است و نمي توان به طور جزئي برشمرد ، ولي در يك نگاه اجمالي اين مسائل به چشم مي خورد :

1 خدا ، ذات ، صفات و يگانگي او و آنچه بايد خدا را از آنها منزه بدانيم و آنچه بايد خدا را به آنها متصف بدانيم ( صفات سلبيه و ثبوتيه )

2 معاد ، رستاخيز و حشر اموات ، مراحل بين مرگ تا قيامت ( برزخ ) .

3 ملائكه ، وسايط فيض و نيروهاي آگاه به خود و به آفريننده خود و مجري اوامر الهي .

4 پيامبران ، يا انسانهايي كه وحي الهي را در ضمير خود دريافت كرده و به انسانهاي ديگر ابلاغ كرده اند .

5 ترغيب و تحريض براي ايمان به خدا ، به معاد ، به ملائكه ، و پيامبران و كتب آسماني .

6 خلقت آسمانها ، زمين ، كوهها ، درياها ، گياهان ، حيوانات ، ابر ، باد ، باران ، تگرگ ، شهابها و غيره .

7 دعوت به پرستش خداي يگانه و اخلاص ورزيدن در پرستش ، كسي و چيزي را در عبادت شريك خدا قرار ندادن ، منع شديد از پرستش غير خدا ، اعم از انسان يا فرشته يا خورشيد يا ستاره يا بت .

8 يادآوري نعمتهاي خدا در اين جهان .

9 نعمتهاي جاويدان آن جهان براي صالحان و نيكوكاران ، عذابهاي سخت و احيانا جاويدان آن جهان براي بدكاران .

10 احتجاجات و استدلالات در مورد خدا ، قيامت ، پيامبران و غيره و پاره اي خبرهاي غيبي ضمن اين احتجاجات .

11 تاريخ و قصص به عنوان آزمايشگاهي انساني و لابراتواري كه صدق دعوت پيامبران را روشن مي كند و عواقب نيك مردمي كه بر سنن انبياء رفته اند و عاقبت بد تكذيب كنندگان آنها .

12 تقوا ، پارسايي و تزكيه نفس .

13 توجه به نفس اماره و خطر وساوس و تسويلات نفساني و شيطاني .

14 اخلاق خوب فردي از قبيل شجاعت ، استقامت ، صبر ، عدالت ، احسان ، محبت ، ذكر خدا ، محبت خدا ، شكر خدا ، ترس از خدا ، توكل به خدا ، رضا به رضاي خدا و تسليم در مقابل فرمان خدا ، تعقل و تفكر ، علم و آگاهي ، نورانيت قلب به واسطه تقوا ، صدق ، امانت .

15 اخلاق اجتماعي از قبيل اتحاد ، تواصي ( توصيه متقابل ) بر حق ، تواصي بر صبر ، تعاون بر بر و تقوا ، ترك بغضاء ، امر به معروف و نهي از منكر ، جهاد به مال و نفس در راه خدا .

16 احكام از قبيل نماز ، روزه ، زكات ، خمس ، حج ، جهاد ، نذر ، يمين ، بيع ، رهن ، اجاره ، هبه ، نكاح ، حقوق زوجين ، حقوق والدين و فرزندان ، طلاق ، لعان ، ظهار ، وصيت ، ارث ، قصاص ، حدود ، دين ، قضا ، شهادت ، حلف ( قسم ) ، ثروت ، مالكيت ، حكومت ، شورا ، حق فقرا ، حق اجتماع و غيره .

17 حوادث و وقايع دوران بيست و سه ساله بعثت رسول اكرم .

18 خصايص و احوال رسول اكرم ، صفات حميده آن حضرت ، عتابها نسبت به آن حضرت .

19 توصيف كلي از سه گروه در همه اعصار : مؤمنين ، كافرين ، منافقين .

20 اوصاف مؤمنين و كافران و منافقان دوره بعثت .

21 مخلوقات نامرئي ديگر غير از فرشتگان ، جن و شيطان .

22 تسبيح و تحميد موجودات جهان و نوع آگاهي در درون همه موجودات نسبت به خالق و آفريننده شان .

23 توصيف خود قرآن ( در حدود پنجاه وصف ) .

24 جهان و سنن جهان ، ناپايداري زندگاني دنيا و عدم صلاحيت آن براي اينكه ايده آل و كمال مطلوب انسان قرار بگيرد ، و اينكه خدا و آخرت و بالاخره جهان جاويدان شايسته اين است كه مطلوب نهايي انسان قرار گيرد .

25 معجزات و خوارق عادات انبياء .

26 تاييد كتب آسماني پيشين خصوصا تورات و انجيل و تصحيح اغلاط و تحريفهاي اين دو كتاب .

گستردگي معاني

اينها كه گفته شد اجمالي بود از آنچه در قرآن آمده است و البته حتي نمي توان ادعا كرد كه از لحاظ اجمال نيز كافي است . اگر تنها همين موضوعات متنوع را درباره انسان و خدا و جهان و وظايف انسان در نظر بگيريم و آن را با هر كتاب بشري درباره انسان بسنجيم ، مي بينيم هيچ كتابي طرف قياس با قرآن نيست ، خصوصا با توجه به اينكه قرآن به وسيله فردي نازل شده كه " امي " و درس ناخوانده بود و با افكار هيچ دانشمندي آشنا نبوده است ، و بالاخص اگر در نظر بگيريم كه محيط ظهور چنين فردي از بدوي ترين و جاهلي ترين محيطهاي بشري بوده است و مردم آن محيط عموما با تمدن و فرهنگ بيگانه بوده اند . قرآن مطالب و معاني گسترده اي آورد و به طوري طرح كرد كه بعدها منبع الهام شد ، هم براي فلاسفه و هم براي علماي حقوق و فقه و اخلاق و تاريخ و غير هم محال و ممتنع است كه يك فرد بشر هر اندازه نابغه باشد بتواند از پيش خود اين همه معاني در سطحي كه افكار انديشمندان بزرگ جهان را جلب كند ، بياورد . اين در صورتي است كه آنچه را قرآن آورده است همسطح با آورده هاي علماي بشر فرض كنيم ،ولي عمده اين است كه قرآن در اغلب اين مسائل افقهاي جديدي گشوده است.

خدا در قرآن

در اينجا فقط به يك موضوع از موضوعات بالا اشاره مي كنيم و آن موضوع خدا و رابطه او با جهان و با انسان است ما اگر تنها كيفيت طرح همين يك مساله را در نظر بگيريم و آن را با انديشه هاي بشري مقايسه كنيم ، فوق العادگي و معجزه بودن قرآن روشن مي شود . قرآن خدا را توصيف كرده است و در توصيف خود از طرفي او را تنزيه كرده است ، يعني صفاتي را كه شايسته او نيست از او سلب كرده و او را منزه از آن صفات دانسته ، و از طرف ديگر صفات كمال و اسماء حسني را براي ذات حق اثبات كرده است .

در حدود پانزده آيه در تنزيه خداوند آمده است و در حدود بيش از پنجاه آيه در توصيف خداوند به صفات عليا و اسماء حسني آمده است قرآن در اين توصيفات خود آنچنان دقيق است كه ژرف انديش ترين علماي الهي را به حيرت انداخته است ، و اين خود روشن ترين معجزه از يك فرد " امي " درس نخوانده است .

قرآن در ارائه راه هاي خداشناسي از همه راه هاي موجود استفاده كرده است : راه مطالعه آيات آفاقي و انفسي ، راه تزكيه و تصفيه نفس ، راه تعمق و تفكر در هستي و وجود به طور كلي زبده ترين فيلسوفان اسلامي محكم ترين برهانهاي خويش را به اقرار و اعتراف خود ، از قرآن مجيد الهام گرفته اند .

قرآن رابطه خدا را با جهان و مخلوقات بر توحيد صرف قرار داده است ، يعني خداوند در فاعليت و نفوذ مشيت و اراده اش رقيب و معارض ندارد همه فاعليتها و همه اراده ها و اختيارها به حكم خدا و قضا و قدر خداست .

پيوند انسان با خدا

قرآن در پيوند انسان با خدا زيباترين بيانها را آورده است . خداي قرآن برخلاف خداي فلاسفه يك موجود خشك و بي روح و بيگانه با بشر نيست خداي قرآن از رگ گردن انسان به انسان نزديكتر است ، با انسان در داد و ستد است ، با او خشنودي متقابل دارد ، او را به خود جذب مي كند و مايه آرامش دل اوست : " « الا بذكر الله تطمئن القلوب »" ( 1 ) . بشر با او انس و الفت دارد ، بلكه همه اشياء او را مي خواهند و او را مي خوانند تمام موجودات از عمق و ژرفاي وجود خود با او سر و سر دارند ، او را ثنا مي گويندو تسبيح مي كنند : " « ان من شي ء الا يسبح بحمده و لكن لا تفقهون تسبيحهم »" ( 2 ) . خداي فلاسفه كه او را صرفا به نام محرك اول يا واجب الوجود مي شناسند و بس ، موجودي است بيگانه با بشر و فقط او را آفريده است و به اين جهان آورده است ، بشر را مشتعل و آماده فداكاري مي كند ، احيانا خواب شب و آرامش روز او را مي گيرد زيرا به صورت يك " ايده " فوق العاده مقدس در مي آيد .

1 رعد / 28-

2- اسراء / 44-

/ 68