ترجمه تفسیر طبری جلد 2
لطفا منتظر باشید ...
پس عيسى گفت كه يا سام خواهى كه تا ترا از خداى درخواهم، تا چند گاه ديگر زنده مانى، و در ميان ما مىباشى، گفت كه نا، يا پيغامبر خداى، كه من ديگر بار طاقت تلخى جان كندن ندارم، بايد كه حاجت خواهى تا هم بدان جاى خويش باز گردم كه بودم. و عيسى از خدا تعالى درخواست و او هم بدان جاى باز رفت كه بود. و آن مردمان گفتند كه اين جادواى است سخت استاد، و بدو نگرويدند مگر اندكى ازيشان.و عيسى ناگاه از شهر بيرون رفت، و خواست كه هجرت كند و جايى برود. چون از دروازه بيرون شد و بگازركاهى رسيد، و جماعتى گازران را ديد كه جامه مىشستند. و عيسى ايشان را گفت كه من همى سوى خداوند عزّ و جلّ خواهم رفت بهجرت، هيچ كس از شما باشد كه رغبت كند و با من بيايد؟ «1» ايشان بيست مرد گازر بودند و ازان بيست دوازده «2» با عيسى برفتند، و دست از گازرى بداشتند. و گازران را بتازى حوارى خوانند از بهر آن كه جامه سپيد كنند، و نيز قصّار خوانند كه قصارت كند. «3»و پس اين دوازده تن با او برفتند. و چون بشهر اندر خبر شد بسيارى خلق نيز بر اثر او برفتند و روى بدان بيابان نهادند. و چون دو سه روزى رفته بود خلقى انبوه بر عيسى گرد آمده بودند، و در ميان بيابان بود، و هيچ آبادانى نبود كه طعامى يافتندى. پس اين مردمان بدان حواريان گفتند كه شما بعيسى نزديكتريد، بايد كه او را بگوييد تا با خداى تعالى بگويد تا ما را طعام «4» فرستد، يا خوانى كه بران طعام باشد تا