ترجمه تفسیر طبری جلد 2
لطفا منتظر باشید ...
گفت كه: من خليفتى خواهم آفريدن، و اين جهان او را دهم، چنان كه گفت عزّ و جلّ: وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً، قالُوا أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها: 30؟ فريشتگان گفتند: يا رب گروهى را «1» بيافرينى كه ايشان اندر زمين فساد كنند، و خون ريزند، و ما ترا مى تسبيح كنيم و به پاكى ياد كنيم؟ چنان كه گفت عزّ و جلّ:قالُوا أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ، وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ؟: 30 پس خداى تعالى گفت: إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ: 30. «2» گفت كه من آن دانم كه شما ندانيد.پس خداى چون خواست كه آدم را بيافريند او را از اديم زمين آفريد، و اديم روى زمين باشد، و از بهر آن بود كه او را «3» از همه روى زمين آفريده بود. از مشرق تا مغرب چهل گز «4» گل فرمود تا برداشتند، و مر آدم را از آن گل بيافريد، و بدان گل اندريسه بود و سپيد بود و سرخ بود [و زرد بود] «5» و سخت بود و سست بود و سنگ بود، و سنگ ريزه بود و اكنون از بهر آنست كه از فرزندان آدم سياه هست و سپيد هست و سخت است و نرم است و از هر گونهاى هست. پس جبريل را عليه [السّلام] بفرمود تا برفت و چهل گز گل از روى زمين برداشت آنجا كه امروز كعبه است، و خواست كه از آن گل بردارد. زمين با او بسخن آمد و گفت بحقّ آن خداوند كه ترا بيافريد كه از من گل برندارى كه خداى عزّ و جلّ از من