بوسنى هرزگوين يك «يوگسلاوى كوچك» بود.
گاهى اوقات، جمهورى بوسنى هرزگوين يك يوگسلاوى كوچك ناميده مى شد.زيرا مانند دولت يوگسلاوى، از فرهنگ ها و مليت هاى گوناگون تشكيل شده بود.در اين جمهورى، بيشتر از همه مسلمانان و بعد صرب ها و كراوت ها زندگى مى كردند.صرب ها مسيحى ارتدوكس و كروات ها كاتوليك اند.همه ى ما در يك دولت سوسياليستى زندگى مى كرديم كه در آن، مذهب به طور مستقيم تحت حمايت قرارنداشت.براى مثال، پدر من از اعضاى حزب كمونيست به شمار مى رفت؛ اما مادرم، با آن كه كمونيست بود، به خدا اعتقاد داشت.در آن زمان، كمونيست بودن خيلى مهم بود و سبب كسب شخصيت مى شد.به اين سبب، اگر پدر من يك مسلمان معتقد بود، هرگز رئيس شعبه ى بانك نمى شد.اما من از كمونيسم، فقط آن جنبه را كه انسان حق ندارد انسان ديگر را استثمار كند و كارخانه ها به كارگران تعلق دارد، مى پسنديدم و بيشتر به سنت هاى اسلامى خودمان پاى بند بودم.من قرآن مى خواندم و انجيل را نيز مطالعه مى كردم.ما، در مدرسه يادگرفتيم كه «جوسيپ براز تيتو(11)»مرد بزرگى است.چريك هاى كمونيست يا پارتيزان ها در جنگ دوم جهانى، سرزمين خود را از دست آلمانى هاى فاشيست، كه تحت رهبرى هيتلر قرارداشتند، نجات دادند.يوگسلاوى يك سرزمين آزاد بود و شهروندان اجازه داشتند هر وقت كه مى خواستند، از كشور خارج شوند.مهم ترين شعار پارتيزان ها «برادرى و وحدت(12)» بود كه نشان مى داد مليت هاى گوناگون يوگسلاوى با هم متحدند و در مقابل هم نمى ايستند و اين موضوع، تا زمانى كه تيتو زنده بود، كاملاً عملى بود.تيتو در ماه مه سال 1980 فوت كرد و هزاران نفر به آرامگاه او آمدند و سوگوارى كردند.هزاران نفر از مردم دنيا هم به «كومرووتس(13)»، جايى كه تيتو متولد شده بود، مى رفتند و از آن جا بازديد مى كردند.روز تولد تيتو در يوگسلاوى تعطيل رسمى بود و به اين مناسبت، يك مسابقه ى دو سراسرى برگزار مى شد.براى برگزارى اين مسابقه، از يك ماه قبل تدارك مى ديدند.در اين مسابقه، يك دونده، عصايى طلايى به نام «اشتافتا(14)» را، كه هر سال يكى از آن ساخته مى شد، در سراسر كشور حمل مى كرد و به بلگراد، پايتخت يوگسلاوى، مى برد.در آن جا، تيتو شخصاً عصاى طلايى را مى گرفت.اما بعد از مرگ او، عصا به رئيس جمهورى وقت تقديم مى شد.عصاى طلايى مدت كوتاهى در يك شهر مى ماند و تا زمانى كه در آن شهر بود، جشن بزرگى برپا مى شد و طى آن مشخص مى شد كه چه كسى بايد آن را حمل كند.زيرا حمل عصاى طلايى امتياز بزرگى براى مردم بود.دونده اى كه عصا را حمل مى كرد، لباس ملى خود را مى پوشيد.من هم چند دقيقه افتخار حمل عصا را داشتم و لحظه اى كه آن را به دست گرفتم، احساس فوق العاده اى به من دست داد.عصا خيلى سنگين بود.من بايد آن را ضمن دويدن، به دونده ى بعدى تحويل مى دادم.دوستانم و مردم شهر، در كنار ما مى دويدند و دوندگان را همراهى مى كردند.شايد اين مراسم به نظر شما خنده دار بيايد.اما در آن لحظات به اين فكر مى كردم كه انسان هاى زيادى در سراسر يوگسلاوى، اين عصا را پيش از من حمل كرده اند و اين فكر، سبب اتحاد من با آنان مى شد.تولد تيتو روزى بود كه كلاس اولى ها پيش آهنگ مى شدند و هر تازه وارد، در سالن بزرگ مركزى شهر خود، در مقابل هزاران تماشاگر قسم مى خورد كه انسان خوبى باشد، به وطن خود وفادار بماند، براى ديگران دوست خوبى باشد و با سعى و جديت درس بخواند.اين بچه ها يك دستمال گردن قرمز و يك كلاه مخصوص داشتند كه نشان پيش آهنگى به شمار مى رفت.رنگ قرمز، رنگ كمونيست ها بود و بچه هاى پيش آهنگ، پيش گامان كمونيسم شناخته مى شدند.آنان وظايف گوناگونى به عهده داشتند.براى مثال، بايد جنگل ها را پاكيزه نگه مى داشتند، مأمور انتظامات جشن ها مى شدند و...من در يك گروه روزنامه نگارى بودم و در مقام يك پيش آهنگ، در روزنامه ى مدرسه مطلب مى نوشتم.آن زمان، در يوگسلاوى تعطيلات ديگرى نيز وجود داشت كه مهم ترين آن ها جشن سال نو بود.در اين روز، مسيحى ها درختان كاج را تزيين مى كردند و جشن مى گرفتند.كراوت ها، كريسمس را مانند مسيحى هاى ديگر دنيا جشن مى گرفتند.اما جشن صرب ها، كمى ديرتر از جاهاى ديگر برگزار مى شد.آن ها يك جشن خيلى خوب ديگر هم داشتند كه من هم به آن دعوت مى شدم.در يك روز خاص به نام «اسلاوا(15)»، مهمانانى كه به خانه اى دعوت شده بودند، آن قدر منتظر مى ماندند تا كشيش، وارد خانه شود و به آن بركت بدهد.بعد آنان به خانه قدم مى گذاشتند و تا سه روز پشت سر هم جشن مى گرفتند.در اين جشن، از مهمانان با غذاهاى لذيذ صربى پذيرايى مى شد.به راستى بعد از جنگ چه بر سر اين مراسم و آيين ها آمد؟ كسى نمى داند!ما، يك زبان واحد به نام زبان يوگسلاويايى نداشتيم.صرب ها و كروات ها به زبان خودشان حرف مى زدند كه خيلى به هم نزديك بود.ما، دو نوع الفبا داشتيم و در منطقه ى ما و بخش هاى غربى، به خط لاتينى مى نوشتند؛ اما خط صرب ها و اهالى مونته نگرو و مقدونيه «كيويل» نام داشت.