بانوی کربلا حضرت زینب (سلام الله علیها) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بانوی کربلا حضرت زینب (سلام الله علیها) - نسخه متنی

عائشه بنت الشاطی؛ ترجمه: رضا صدر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

همراه بانوى بانوان زينب، خواهرش فاطمه و سكينه دخترحسين و بقيه بانوان بنىهاشم با حالت اسيرى روان بودند.
كاروان از كنار قتلگاه شهدا گذشت؛ جايى كه تكّه پاره‏هاى پيكرها در ميان خاك و خون روى زمين پراكنده بود.

زينب ناله‏اى كردوصدا زد:

«اى فريادرس ما! اى محمد! درود فرشتگان آسمان بر تو باد. اين حسين تو است كه آغشته به خون و با پيكر قطعه‏قطعه در ميان بيابان افتاده است. اى دادرس ما! اى محمد! اينان دختران تواند كه به اسيرى مىروند. اينان فرزندان تواند كه كشته شده‏اند و باد صبا بر پيكرهاشان خس وخاشاك مىريزد».

در پى زينب، زنان صدا به شيون و زارى بلند كردند و دوست و دشمن به‏گريه در آمدند.

كاروان وارد كوفه شد.

مردم در حالىكه خاندان رسالت را به سوى عبيدالله زياد مىبردند، ايستاده بودند و اسيران را تماشا مىكردند از گوشه‏اى صداى گريه‏وزارى شنيده مىشد و از جايى بانگ شيون و ناله برمىخاست، و سخنانى به‏گوش مىرسيد كه نوحه‏گرى مىكرد و عزادارى مىنمود.

زنان كوفه، نوحه‏گر و گريبان چاك ديده مىشدند.

گريه كنندگان براى بانوان ارجمندى كه به خوارى مىبردندشان، مىگريستند.

زينب، اين منظره را كه ديد، نتوانست تاب بياورد.

زينب تاب نياورد كه ببيند اهل كوفه گريه مىكنند، وهم آن ها بودند كه به‏پدرش على و به برادرش حسن خيانت كردند و پسر عمويش مسلم‏بن عقيل را به‏دست دشمن دادند و برادرش حسين را به سوى خود خواندند و وعده يارى دادند.

/ 176