بانوی کربلا حضرت زینب (سلام الله علیها) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بانوی کربلا حضرت زینب (سلام الله علیها) - نسخه متنی

عائشه بنت الشاطی؛ ترجمه: رضا صدر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اى پدر! با آن كه دير زمانى است وروزهاى بسيارى گذشته است، ولى من‏هنوز فراموش نكرده‏ام كه تو در ميان ما مىنشستى و از دودمان پاك رسول خدا سخن مىگفتي؛ كسانىكه از كودكى، مهرشان‏را به‏ما نوشانيدى و ما را آگهانيدى كه برخود بباليم؛ چون شرف انتساب به آن خانواده را داريم.

پدرم! شبى از شب‏هاى ماه رجب را به‏ياد دارم، كه فردايش آماده سفر به سوى قاهره بودى و مادر عزيزمان - كه خداى رويش را خرم بگرداند - انتظارِ ساعتِ آمدنِ نوزادش را مىكشيد. من و خواهر بزرگ‏ترم فاطمه، نزد توآمديم. وقتى كه تو به تهجّد و عبادت خداى اشتغال داشتى، ما ازتو خواستيم و اميد داشتيم كه دست از اين سفر بردارى و يا به‏تأخيرش‏اندازي؛ زيرا ما بر مادرمان بيم‏ناك بوديم.

به ما چنين گفتى:

نترسيد و اندوه‏ناك نباشيد، خداى با اوست.

سپس براى مادر كنار خود جايى بازكردى، و از سفرىكه‏نمىتوانستى آن را به‏تأخير بيندازى سخن گفتي؛ زيرا در آن سفر مىخواستى به‏وظيفه لازمى قيام كنى: و آن شركت در مجلسى بود كه به‏ياد بانوى بانوان «زينب» تشكيل مىشد!

پاسى از شب گذشت وما هنوز نزد تو نشسته‏بوديم و داستان شورانگيز او را از تو مىشنيديم. هنگامىكه صبح، پرده شب را برداشت، تو با ما وداع كردى وبه مادرم چنين گفتى:

اگر دختر آوردى نامش را زينب بگذار.

و آن گاه ما و او را به خدا سپردى و سفر كردى.

/ 176