بانوی کربلا حضرت زینب (سلام الله علیها) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بانوی کربلا حضرت زینب (سلام الله علیها) - نسخه متنی

عائشه بنت الشاطی؛ ترجمه: رضا صدر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

غزوه بدر فرا رسيد وابوالعاص در زمره كسانى بود كه به دست سپاهيان اسلام اسير شدند. زينب كه شوهر خود را چون جان شيرين دوست مىداشت و هنوز در مكه به‏سر مىبرد، گردن‏بندى را كه مادرش خديجه هنگام عروسى به او داده بود، به‏عنوان فِداى شوهرش به مدينه فرستاد. همان‏كه چشم رسول خدا صلّى الله عليه وآله به‏گردن‏بند خديجه افتاد، منقلب و پريشان شد. آن گاه ياران مسلمان خود را مخاطب قرار داده چنين فرمود:

«اگر صلاح مىدانيد اسير زينب را آزاد كرده وگردن‏بند او را به خودش بازگردانيد».

گفتند: آرى يا رسول‏الله.

پيغمبر، اسير خود را آزاد كرد، بدين شرط‏كه او زينب را به مدينه بفرستد.

زينب از خانه ابوالعاص بيرون شد، و اسلام ميان اين دو همسر جدايىانداخت. زينب به مدينه رفت ولى دلش آكنده از غم واندوه بود، و ابوالعاص در مكه بماند، ولى در آتش هجران همسر خود مىسوخت.

پس از چندى، ابوالعاص براى تجارت، سفرى به شام كرد. هنگام بازگشتن، كاروان و كاروانيان به دست سپاهيان اسلام اسير شدند، ليكن ابوالعاص بگريخت و شبانه وارد مدينه شد و به جست‏وجوى همسر خود پرداخت. هنگامىكه به خانه زينب رسيد، به او پناه برد و زينب وى را پناه داد و مطمئنّش كرد.

زينب صبر كرد تا رسول خدا نماز صبح را به جاى آورد، آن گاه با صداى بلند بانگ برداشت:

«اى مسلمانان! من ابوالعاص بن ربيع را پناه دادم».

صداى زينب به گوش پدر رسيد و در دلش اثر كرد و روى به‏اطرافيان كرده پرسيد:

«آيا شنيديد آن چه من شنيدم؟!»

گفتند: آرى.

/ 176