عروسان با تشريفات او را به بهشت مى برند. هر كس با محبت آل محمد بميرد دو درب از قبرش به سوى بهشت گشوده مى شود، هر كس با محبت آل محمد بميرد قبرش زيارتگاه فرشتگان خواهد شد. هر كس با محبت آل محمد بميرد در روز قيامت در پيشانيش نوشته شده است: نااميد از رحمت حق. هر كس با دشمنى آل محمد بميرد كافر از دنيا رفته. هر كس با دشمنى آل محمد بميرد عطر بهشت هرگز نبويد. [ تفسير الكشاف ج 4 ص 220 تا 221، تفسير طبرى ج 25 ص 16. ] و چون آيه نازل شد مسلمانان پرسيدند: اى رسول خدا! نزديكان شما كه دوستيشان بر ما واجب است كيانند؟ فرمود: على و فاطمه و دو پسرش. [ تفسير الكشاف ج 4 ص 219، تفسير الكبير (فخر رازى) ج 27 ص 166 والدر المنثور ج 7 ص 348. ] پيامبر (ص) براى اينكه آيندگان دست به تأويل نزنند فرمود: خداوند انبياء را از نهالهاى مختلف آفريد ولى من و على را از يك شجره خلق كرد كه من ساقه آن و على شاخه ى آن و فاطمه شكوفه بارور آن و حسن و حسين ميوه آن و پيروان ما برگهاى آنند. هر كس به شاخه اى از آن چنگ آويزد ره يافته و هر كس دور شود گمراه شده، اگر بنده اى هزار سال بين صفا و مروه عبادت كند و سپس هزار سال ديگر عبادت كند و باز هزار سال عبادت كند كه چون مشك كهنه گردد، اما محبت ما را درك نكند، خداوند او را با سر در آتش افكند. آنگاه
پيامبر (ص) اين آيه را تلاوت كرد: «قل لا اسئلكم عليه اجرا الا الموده فى القربى» [ مجمع البيان ج 9 ص 43 بنقل از شواهد التنزيل. ] قرآن بارها از قول انبياء و خود پيامبر نقل كرده بود كه براى زحمات رسالت هيچ مزد و پاداشى نمى خواهند. و اينك كه پيامبر بر رسالت خويش محبت ذوى القربى را به عنوان مزد طلب مى كند، عده اى كوته نظر تعجب مى كردند، فرشته وحى دگر بار پيام آورد: «قل ما سئلتكم من اجر فهو لكم ان اجرى الا على الله» [ سبأ 34 ]: اى پيامبر! بگو مزدى را كه از شما خواستم بسود شماست و پاداش من بر خداست.
امتى از زنان
سال دهم هجرى بود. نداى محمد (ص) مرزهاى آبى و خاكى را درنورديده بود. بت پرستى از شبه جزيره عربستان برچيده شده بود. هنوز بعضى از نواحى در انديشه انحرافى خود مانده بودند، نجران يكى از اين ايالتها بود، كه نقطه ى مرزى حجاز، شام و يمن را تشكيل مى داد [ لسان العرب ج 5 ص 195 ] بخش مهمى از آن نصرانى بودند و با روم ارتباط سياسى داشتند و اسقفان آنها از طرف پادشاه روم به توليت منصوب مى شدند. [ اسباب النزول واحدى ذيل آيه 61 آل عمران. ] پيامبر (ص) نامه اى بدين شرح به آنها نوشت: به نام خدا از محمد رسول خدا به اسقف نجران. سپاس مخصوص خداى ابراهيم و اسمعيل و اسحاق و يعقوب است. اما بعد: من شما را از پرستيدن بندگان خدا به پرستيدن خداوند دعوت مى كنم. من از شما مى خواهم از ولايت بندگان آزاد و تحت ولايت خداوند برآييد، اگر نخواستيد جزيه (ماليات مخصوص كه اهل كتاب بايد بپردازند) بپردازيد و يا اعلام جنگ مى كنم والسلام. [ تاريخ يعقوبى ج 2 ص 81. ] نصاراى نجران پس از شور و مشورت تصميم گرفتند هيئتى را نزد رسول خدا بفرستند تا از نزديك وارد مذاكره شوند. هيئت نجران به رياست ابوحارثه اسقف با عده اى از سران به مدينه آمدند، با لباسهايى ابريشمين و صليب «وارد مسجد شدند [ الطبقات الكبرى ج 1 ص 357 ])، تاكنون هيچكس با چنين قيافه هايى وارد نشده بود. (مسلمانان مى خواستند از ورودشان ممانعت به عمل بياورند) پيامبر (ص) فرمود: آنان را به حال خود واگذاريد. نزد حضرت آمدند. و مباحثه شروع شد. اين بحث يك روز بطول انجاميد رسول خدا با ادله روشن پاسخ آنها را مى دادند. در پايان ابوحارثه سوال كرد اى محمد! در مورد مسيح چه مى گويى؟ فرمود: او بنده ى خدا و رسولش بود. گفت: پناه به خدا مى برم از اين عقيده (اگر مسيح پسر خدا نبود پس پدرشكيست؟) [ الدر المنثور ج 2 ص 229 ] آيه نازل شد «ان مثل عيسى عندالله كمثل آدم خلقه من تراب» تولد عيسى مانند خلقت آدم است كه از خاك آفريده شد. [ تاريخ يعقوبى ج 2 ص 82. ] چون بحث به درازا كشيد، و هيئت نجران حق را نپذيرفتند فرشته وحى پيامى تاريخى آورد: اى پيامبر! اگر بعد از علمى كه براى تو آمد در اين مورد به بحث و مجادله برخاستند به آنان بگو: بيائيد فرزندانمان و فرزندانتان، زنانمان و زنانتان و جانهاى ما و جانهاى شما را فراخوانيم، آنگاه به مباهله برخيزيم و نفرين الهى را بر دروغگويان قرار دهيم. [ فمن حاجك فيه من بعد ما جائك من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائكم و نسائنا و نسائكم و انفسنا و انفسكم ثم نبتهل فنجل لعنه الله على الكاذبين. آل عمران آيه 61. ] پيامبر (ص) با هيئت نمايندگى نجران قرار گذاشتند فرداى آن روز به مباهله بيايند، و اين پيام چون برق در مدينه پيچيد. بيست و سه سال از تبليغ پيامبر گذشته بود، زنان و مردان پاكدامنى در مكتب او تربيت شده بودند. همه در اين انديشه بودند كه لابد پيامبر (ص) ما را براى مباهله دعوت مى كند، زنان به خاطر احساسات پاكشان بيشتر در بيم و اميد بسر مى بردند، هر كس به خاطرى خود را كانديداى واقعه فردا احساس مى كرد. هر كس پيش خود حدسى مى زد. از زنان پيامبر ام سلمه، سوده، زينب، ام حبيبه، و صفيه همه از زنان پاكدامن روزگار بودند، ام هانى دختر ابى طالب از مؤمنات بزرگوار محسوب مى شد، و زنانى كه به خاطر ايمان به
محمد (ص) مجبور شده بودند از مكه به حبشه مهاجرت نمايند، و زنانى كه به خاطر ايمان از زندگى رهيده- از مكه به مدينه مهاجرت نموده بودند. زنانى كه در جنگ احد از جان پيامبر مسلحانه دفاع كرده بودند. زنانى بودند كه از ذهنها عبور مى كردند و براى مانور معنوى فردا پيش بينى مى شدند. پيامبر (ص) هزار و صد و بيست صحابه زن داشت [ اسد الغابه ج 7 كه مجموعا اين مجلد در معرفى اين زنان است ] كه لااقل ده ها زن برجسته بين آنها بوده. همه منتظر فردا بودند كه «نساءنا» زنان ما چه كسانى هستند. سرانجام انتظار بسر آمد و فردا از دور فرارسيد. رسول خدا در حاليكه عبايى مويين و سياه به دوش انداخته بود. حسين را در آغوش گرفته بود، دست در دست حسن، به سوى وعده گاه در حركت بود از زنان تنها فاطمه به دنبالش مى رفت و پشت سر فاطمه هم على گام برمى داشت [ تفسير الكبير (فخر رازى) ج 8 ص 85. ] يا للعجب پيام وحى «نساء» بود خبر از فوجى از زنان مؤمنه مى داد. پيش بينى مى شد كه پيامبر همه زنان را يا لاقل همسران خويش را يا برگزيدگان از آنان را به مباهله بياورد، و اينك فاطمه را به تنهايى آورده است! را ستى فاطمه به تنهايى امتى از زنان بود و مانند ابراهيم، كان امه قانتا [ نحل، 120 ] و اين بود كه هيئت نمايندگى نجران را تحت تأثير قرار داد و حاضر به مباهله نشدند و با يك قرارداد مصالحه همه چيز پايان پذيرفت و سرانجام اسلام را پذيرفتند.
داستان مباهله از فضائل بى چون چراى اهل بيت است كه بين فرقه ها اسلامى مجمع عليه است همه مورخين و محدثين و مفسرين داستان مباهله و آمدن پنج تن را ذكر كرده اند مراجعه كنيد به: تا ريخ يعقوبى ج 2 ص 81- 83، الكامل فى التاريخ ج 2 ص 293 صحيح مسلم ج 15 ص 176، الصواعق المحرقه ص 155، ينابيع الموده ج 2 ص 68.
تفسير فخر رازى ج 8 ص 85، تفسير طبرى ج 3 ص 211 تا 213- الدر المنثور ج 2 ص 229- 233، تفسير الكشاف ج 1 ص 361- 370 الاختصاص ص 56 و 112، الخصال ج 2 ص 576.
عصمت فاطمه
فاطمه همسرش و فرزندانش بايد بعد از پيامبر (ص) ناخداى كشتى ايمان باشند و آنان بايد فروغ شب به هنگام غروب خورشيد باشند. بايد مردم گمشده، در مهتاب نقره اى آنان به سوى ساحل هدايت ره يابند و بايد ره پويان از هر جهت مطمئن باشند. فرشته وحى پيامى آورد و اين اطمينان را تضمين كرد. «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا» [ احزاب، 33 ]: خداوند اراده كرده است كه ناپاكى را از شما اهل بيت براند و شما را پاك پاك گرداند. و اين تضمينى بود از ناحيه خداوند براى امت. آنگاه پيامبر (ص) دست بكار شد تا اهل بيتش را به مردم معرفى كند. ابتدا از ام سلمه زن پاك و محدث خويش آغاز كرد، و او چنين نقل مى كند: وقتى اين آيه نازل شد پيامبر در خانه من بود، على، فاطمه، حسن و حسين را فراخواند عبايى خبيرى بر آنان پوشاند و گفت اللهم هولاء اهل بيتى. اللهم اذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا: خدايا اينان اهل بيت من هستند، بار خدايا! پليدى را از آنان دور گردان و بر پاكيشان بيفزا. ام سلمه گفت: آيا من از اينان نيستم؟ رسول خدا فرمود: تو خوبى ولى از اينان نه [ تفسير طبرى ج 22 ص 5- 7. ] اين عمل را مجددا پيامبر (ص) نزد عايشه تكرار كرد، در حاليكه رسول خدا عبايى سياه بر دوش داشت حسن آمد، وى را زير عبا برد، سپس فاطمه آمد زير عبا شد، حسين آمد و على، همگى زير عبا بودند كه پيامبر (ص) فرمود: انما يريد الله ليذهب عنكم... [ الكشاف ج 1 ص 369. ] پيامبر (ص) به اى معرفى اكتفا نكرد، صبحگاهان چون براى نماز قصد مسجد مى كرد روبروى خانه فاطمه مى ايستاد و با صداى بلند مى فرمود: «الصلوه يا اهل بيت النبوه انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل بيت و يطهركم تطهيرا» نماز اى اهل بيت نبوت! خداوند اراده كرده است پليدى را از شما دور كند و بر پاكيتان بيفزايد. پيامبر (ص) اين عمل را نه ماه تكرار كرد. [ ينابيع الموده ج 1 ص 171. ] گاهى به آنان مى فرمود: السلام عليكم يا اهل البيت و رحمه الله و بركاته الصلوه رحمكم الله انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس. انا حرب لمن حاربتم و انا سلم لمن سالمتم [ الدر المنثور ج 6 ص 606 ]:... من با دشمنان شما در جنگم و با دوستانتان در صلح [ داستان آيه تطهير آنقدر شيعه و سنى روايت كرده اند كه جاى هيچ شبهه اى باقى نمى گذارد كه اين آيه در مورد پنج تن آل عبا نازل شده است مرحوم طبرى در تفسيرش (ص) 5- 7 شانزده روايت در اين باره نقل مى كند. آلوسى در تفسيرش ج 22 ص 14 تلاش مى كند كه ثابت كند منظور اين آيه زنان پيامبر هستند اما در پايان مى گويد: اخرج الترمذى والحاكم و صحاه و ابن جرير و ابن المنذر و ابن مردويه و البيهقى فى سننه من طرق عن ام سلمه رضى الله عنها قالت فى بيتى نزلت انما يريد الله... و فى البيت فاطمه و على و الحسن و الحسين فجللهم رسول الله بكساء كان عليه ثم قال: هولاء... همچنين مراجعه كنيد به الدار المنثور ج 6 ص 605، الصواعق المحرقه ص 143 ينابيع الموده ج 2 ص 52- 54 و ص 84 و ج 1 ص 171 و اسد الغابه ج 7 ص 222، امالى صدوق مجلسى 72 ص 381 و 382، الخصال ج 1 ص 403 روايت 113 و ج 2 ص 561 و 580 و احتجاج طبرسى ج 1 ص 345. ]فاطمه از نيكان بود
حسن و حسين دو كودك فاطمه بيمار شدند، رسول خدا با عده اى از مردم به عيادت آنها رفتند، عيادت كنندگان پيشنهاد كردند، براى بهبودى آنها نذر كنيد، على، فاطمه و فضه مستخدم منزل نذر كردند كه اگر خداوند آنان را شفا دهد سه روز روزه بگيرند. آنان سلامتى كامل را بازيافتند، فاطمه چيزى در بساط نداشت على ازشمعون خيبرى مغازه دار مدينه سه صاع جو قرض گرفت. فاطمه يك صاع آن را آرد كرد و پنج قرص نان پخت، نزديكها مغرب سفره را گستردند و پنج قرص نان را براى هر پنج نفر در سفره قرار دادند تا افطار كنند. ناگهان درب به صدا درآمد: سلام بر شما اى اهل بيت محمد! گدايى از گدايان مسلمين هستم، غذايى به من دهيد خداوند از طعامهاى بهشتى نصيب شما گرداند. همگى ايثار كردند و نانها را به فقير بخشيدند و به نوشيدن آب قناعت كردند و فردا را نيز روزه گرفتند. چون شب فرارسيد همانند شب گذشته نانها را در پيش رو بر سفره نهادند. باز صداى درب آمد و اين بار يتيمى غذا خواست، همگى غذايشان را به او بخشيدند. همان گونه فردايش را روزه گرفتند. چون افطار فرارسيد همان صحنه تكرار شد و اينبار اسيرى به گدايى آمده بود. آنان نيز ايثار شبهاى گذشته را تكرار كردند و گرسنه خوابيدند. صبحگاهان على دست حسن و حسين را گرفت و به ديدن پيامبر (ص) رفتند. چشم پيامبر به كودكانش افتاد كه چون جوجگانى از گرسنگى مى لرزيدند. فرمود: چقدر اين منظره براى من دردآور است. پيامبر (ص) بپا خاست و با آنان به خانه فاطمه آمد. فاطمه را در محرابش به عبادت ديد در حالى كه شكمش فرورفته و چشمانش گود افتاده بود، غم سر تا سر وجود پيامبر را فراگرفت، در همين حال جبرئيل نازل شد و حضرت را به داشتن چنين خانواده اى از طرف خداوند تهنيت گفت و سوره هل اتى را به پاس چنين فداكارى در شأن