دفن مهتاب
اى خاك! چه اخترانى را كه در كام فرونبردى؟! چه گنجهايى را كه نبلعيدى؟ چه شهابانى را كه نربودى؟ و اينك چنگال گشوده اى تا فروغ نقره اى را در پنجه خونينت بگيرى. راستى كه چه ستمكاره اى؟! نه، نه، اين خاك مهربان سزاوار سرزنش نيست، زيرا: او امانت دارى امين است، يا طلبكارى دقيق، كه وام پس مى ستاند. را ستى او هم دل دارد و غمين است، اين رنگ زردى كه در او مى بينى چهره رنگ پريده عزادار اوست. جوشش چشمه هايى كه مى بينى اشك ماتم عزيزان او است. آتشفشانى كه مى بينى سوز دل زمين است. زلزله اى را كه هر از چندگاه احساس مى كنى، بالا و پايين رفتن شانه هاى زمين است كه هم آواز با يتيمان از گريه هق هق مى كند. و شايد او هم دل دارد مى خواهد پاره جدا شده اش را در آغوش بگيرد. آن شب پاره تن پيامبر روى دستها حمل مى شد تا به نقطه موعود رسيد، زمين را شكافتند. على بر جنازه نماز گزارد و ميان شب او را دفن كردند. [ الطبقات الكبرى ج 8 ص 29 و 30. ] خدايا اين چه مظلوميتى است كه دخت رسولت را بايد شبانه به خاك سپارند؟ آيا نمى شد فاطمه را تا فردا نگه مى داشتند و بامراسمى رسمى در حضور دوستان پدرش به خاك مى سپردند؟ نه، زيرا فاطمه سفارش كرده بود وى را شبانه دفن كنند [ امالى شيخ مفيد ص 172 ] براى اينكه او از كسانى كه ناخشنود بود نمى خواست در تشييع و مراسمش شركت كنند [ امالى صدوق مجلس 94 ص 523 و علل الشرايع باب 149 ص 185 و مناقب ج 3 ص 363. ] او را در لحد نهادند، خاك جدايى را بر پيكر فاطمه ريختند، و خاك عزا بر سر خويش، قصد بازگشت به خانه داشتند. اما على كه همه ى آرمان خويش را بر باد مى ديد و تكيه گاه خويش را بر خاك، دل نمى كند، كه دل نداشت، شايد هم توان بازگشت. على (ع) جاى قبر را بنحوى پوشاند كه آثار قبر معلوم نباشد، آنگاه به پا خاست و به مزار پيامبر (ص) رو كرد و اينگونه درد دل گشود: [ اصول كافى كتاب الحجه باب مولد الزهراء (ع) روايت 3. ] سلام من بر تو باد اى رسول خدا! سلام دخترت، و زائرت كه اينك در آرامگاه ابديت منزل گزيده بر تو باد، دخترى كه خداوند جوانمرگيش را برگزيد. اى رسول خدا! از دست دادن عزيزت صبرم را كم كرده، در فراق بهترين زنان تحملم نابود شده، اما چيزى كه هنوز به من توان و تسلى مى بخشد، استقامت من در فراق تو بود. (كسى كه مصيبت تو را تحمل كرده مصيبتهاى بعدى را آسان تحمل خواهد كرد) من تو را در قبر نهادم گويى جان تو از گلو و سينه من مى رفت. آرى، پيام قرآن
بهترين سنگ صبور من است، كه انا لله و انا اليه راجعون. و ديعه، بازگردانده شد، گرو باز ستانده شد و زهرا از من ربوده شد. براستى كه گنبد نيلگون و زمين خاكى در نزدم چه زشت جلوه كرده، اى رسول خدا! از اين پس غمم جاودان خواهد بود، شبم در بى خوابى طى خواهد شد، اندوهى هميشگى در قلبم خانه خواهد كرد، تا اينكه خداوند مرگم را برساند و در جوار تو مقيمم گرداند. اين غصه، دلم را خون خواهد كرد، و اركانم را به لرزه درخواهد آورد. تقدير چه زود بين من و او جدايى افكند. از اين ستم نزد خداوند شكايت خواهم برد. بزودى دخترت به تو گزارش خواهد داد كه چگونه امتت دست در دست هم نهادند تا او را از پاى درآورند، پس به جد از او بپرس و حال ما را از او بجو. چه بسا دردى در دل دارد كه راهى براى گشودن سفره ى دل نداشت اما به تو خواهد گفت، و خداوند قضاوت خواهد كرد كه او بهترين قضاوت كنندگان است. سلام وداع كننده اى كه از وصال نه خسته است و نه دلتنگ بر شما باد. اگر از جوار شما برمى گردم نه از روى خستگى است و اگر در كنارتان رحل اقامت گزينم نه از روى بدگمانى به وعده الهى به صابران است. واى بر من واى بر من. صبر ميمون تر و زيباتر است. اگر پيروزى حاكمان نبود مزار فاطمه را منزل خويش قرار مى دادم و در كنارش به اعتكاف مى نشستم و مانند زنان بچه مرده در عزايش
زار مى گريستم.
اى رسول! دخترت در پيشگاه خداوند مخفيانه دفن شد. حقش پايمال گشت از ارثش منع شد، در حاليكه از انقلاب تو چيزى نگذشته و نامت كهنه نشده است. اى رسول خدا شكايتم را نزد خداوند بازخواهم گفت. و به ياد تو، خاطر تسلى مى دارم. درود خداوند و رضوانش بر تو و او باد.
[
اصول كافى كتاب الحجه باب مولد فاطمه (ع) روايت 3: احمد بن مهران... عن ابى عبدالله الحسين (ع) ابن على
السلام عليك يا رسول الله عنى و السلام عليك عن ابنتك و زائرتك و البائتت فى الثرى ببقعتك و المختار الله لها سرعه اللحاق بك، قل يا رسول الله عن صفيتك صبرى و عفا عن سيده نساء العالمين تجلدى، الا ان لى فى التأسى بسنتك فى فرقتك موضع تعز، فلقد و سدتك فى ملحوده قبرك و فاضت نفسك بين نحرى و صدرى، بلى و فى كتاب الله انعم القبول، انا لله و انا اليه راجعون. قد استرجعت الوديعه و اخذت الرهينه و اخلست الزهراء، فما اقبح الخضراء و الغبراء يا رسول الله، اما حزنى فسرمد و اما ليلى فمسهد، و هم لا يبرح من قلبى، او يختار الله لى فى دارك التى انت فيها مقيم، كمد مقيح، و هم محيج، سرعان ما فرق بيننا و الى الله اشكوا. و ستنبئك ابنتك بتطافر امتك على هضمها، فاحفها السؤال و استخبرها الحال، فكم من غليل معتلج بصدرها لم تجدالى بثه سبيلا، و ستقول و يحكم الله و هو خير الحاكمين. سلام مودع لا قال و لا سئم، فان انصرف فلاعن ملاله و ان اقم فلاعن سوء ظن بما وعد الله الصابرين. و اه واها والصبر ايمن و اجل و لو لا غلبه المستولين لجعلت المقام و اللبت لزاما مكوفا و لا عولت اعوال الثكلى على جليل الرزيه، فبعين الله تدفن ابنتك سرا و تهضم حقها و تمنع ارثها و لم يتباعد العهد و لم يخلق منك الذكر. و الى الله يا رسول الله المشتكى و فيك يا رسول الله احسن العزاء، صل الله عليك و عليهاالسلام و الرضوان. همچنين مراجعه كنيد به: امالى شيخ مفيد ص 173، مناقب ج 3 ص 364 كشف الغمه ج 1 ص 504، نهج البلاغه صبحى صالح خطبه 202 و خورشيد بى غروب نهج البلاغه خطبه 193 و بحارالانوار ج 43 ص 211.]
اى چشمها فروافتيد
آن روز سخت فراخواهد رسيد، روزى كه انسانها براى رسيدگى به اعمالشان برانگيخته خواهند شد، روزى كه همه در پيشگاه خداوند براى محاكمه حاضر مى شوند، روزى كه ميزان عدالت در سر تا سر وجود برقرار مى گردد تا اعمال را با حق اندازه گيرند. آن روز وحشتناك كه همگان به زانو درآمده اند، و دلها به لرزه آمده است و همه در انتظار حكم الهى هستند، ناگهان فريادى از نهانخانه آسمان در فضاى محشر طنين مى اندازد، كه اى جمع انسانها، سرها را فرواندازيد، چشمها را فروافكنيد، فاطمه مى خواهد از صراط عبور كند، آنگاه موكب او با هفتاد هزار حورى بهشتى چون برق مى گذرد [ كنزل العمال ج 12 ص 105، اسد الغابه ج 7 ص 225، ينابيع الموده ج 2 ص 24 ذخائر العقبى ص 48، احقاق الحق ج 10 ص 139. ] آن روز، روز فاطمه است، روزى است كه صحنه گردان اصلى فاطمه است، تو گويى زمين و آسمان دست در دست آمده اند تا فاطمه را در انجام هستى بر كرسى حكم بنشانند و «جاء الحق و ذهق الباطل» را در قيامت در نقش او به نمايش گذارند، و فاطمه مى آيد تا «بل نقذف بالحق على الباطل» را متبلور سازد. او در حاليكه لباسى بهشتى پوشيده است [ ذخائر العقبى ص 48 و احقاق الحق ج 10 ص 160، ينابيع الموده ج 2 ص 24 ] بر غضباء سوار است [ احقاق الحق ج 10 ص 155- 159 ] و پيشاپيش رسول خدا حركت مى كند [ احقاق الحق ج 10 ص 154 ] و اولين كسى است كه به بهشت وارد مى شود [ كنزل العمال ج 12 ص 110 ] زيباترين صحنه هاى قيامت، دادخواهى فاطمه در مورد شهادت فرزندش حسين مى باشد. «او در حاليكه پيراهن خونين حسين را در دست دارد، به قائمه عرش دست مى آويزد و فرياد برمى آورد: خداوندا تو جبار عدالتى. بين من و قاتلين فرزندم حكم بران... خداوندا شفاعت مرا در مورد گريه كنندگان بر او پذيرا باش. و اينك خداوند شفاعتش را مى پذيرد [ ينابيع الموده ج 2 ص 85 و رجوع كنيد به احقاق الحق ج 10 ص 162 و امالى شيخ مفيد ص 84 و مناقب ج 3 ص 327. ]شفيع
در آن روز سخت كه «لكل امرء يومئذ شأن يغنيه» [ عبس، 37 ] براى هر كس آنچنان گرفتارى است كه بخود مشغول است. تنها فاطمه است كه به فكر هواداران خويش است. او در ميدان قيامت حركت مى كند تا به محازات عرش الهى مى رسد، عرش به لرزه درمى آيد... از طرف خداوند پيامى در مى پيچد كه: اى محبوبه من و اى دختر حبيب من، هر چه مى خواهى داده مى شود. شفاعت كن پذيرفته مى شود... فاطمه مى گويد: «الهى و سيدى! شيعتى و ذريتى و شيعتى و شيعه ذريتى و محبى ذريتى» خداى من! شيعه و فرزندانم، و شيعه و پيروان فرزندانم و دوستدارانشان را درياب. آنگاه، ندايى در فضاى قيامت مى پيچد كه: كجايند فرزندان فاطمه! كجايند دوستداران فاطمه و دوستداران فرزندان وى؟ هواداران همه پاسخ مى دهند. آنگاه فاطمه پيشاپيش، آنان را به سوى بهشت هدايت مى كند [ مناقب ج 3 ص 327. ] فاطمه به اين بسنده نمى كند و اگر افرادى باشند كه به واسطه اعمالشان نتوانسته باشند پاسخ بگويند يا از راه مانده اند. فاطمه اندكى درب جهنم توقف مى كند و مى گويد: «الهى و سيدى سميتنى فاطمه و فطمت بى من تولانى و تولى ذريتى من النار و وعدك الحق و انت لا تخلف الميعاد» خدايا، مرا فاطمه نام نهادى تا هوادارانم و كسانى كه ولايت ذريه ام را پذيرفتند از آتش حفظ كنى، وعده تو حق است و هرگز خلف وعده نمى كنى. خداوند، گفتار فاطمه را تصديق مى كند، مجددا از فاطمه مى خواهد تا شفاعت كند تا مقام فاطمه نزد پيامبران و فرشتگان و آدميان روشن گردد. [ علل الشرايع باب 142 ص 179، كشف الغمه ج 1 ص 464. ] شفاعت فاطمه در آن روز عام و شامل و حتمى است [ به بحارالانوار ج 8 ص 50، 51 و 53 و ج 68 ص 133 و ج 85 ص 80 و ج 36 ص 213 و الصواعق المحرقه ص 55 و كنزل العمال ج 12 ص 109 و ينابيع الموده ج 2 ص 64 و 84 مراجعه شود. ] و شرطآن، محبت فاطمه است، اما محبتى كه مخفيگاه قلب را شكافته باشد و در ميدان عمل تجلى كرده باشد. لذا پيامبر (ص) در مورد شفاعت فاطمه (ع) فرمود: دخترم فاطمه در قيامت بر مركبى از نور سوار است سمت راست وى هفتاد هزار فرشته و دست چپش هفتاد هزار فرشته و پشت سرش هفتاد هزار فرشته در حركتند، و زنان مومن امتم را به سوى بهشت رهبرى مى كند، زنانى كه نماز پنجگانه شان را بخوانند، روزه شان را بگيرند و حجشان را بگذارند، و زكاتشان را بپردازند و از شوهرشان فرمان برند و عشق على را نيز پاس دارند، اينان با شفاعت دخترم به بهشت درمى آيند زيرا او سرور زنان جهان است [ امالى صدوق مجلس 73 روايت 18. ]