صداى بلند فرمودند: كيست كه اين مرد را امشب پذيرايى كند؟ على (ع) گفت: من اى رسول خدا. على (ع) به خانه آمد و از فاطمه پرسيد: چه داريم؟ فاطمه: فقط غذاى دخترمان (زينب) مانده است، اما مهمان را بر او مقدم مى داريم. على (ع): پس او را بخوابان و چراغ را خاموش كن... (تا بيدار نشود و از مهمان پذيرايى كن) [ وسائل الشيعه ج 6 ص 323. ]
صحنه هايى كه فاطمه (س) از ايثار ترسيم كرده است، بى شك در تاريخ بشر منحصر بفرد است. هرگز نه پيش از او و نه بعد از او تكرار نشده است، فاطمه (س) چنان ايثار را به اوج رسانده است، كه اين بلنداى قله اخلاق را فتح ناشدنى قرار داده است. كيست كه ناله دلخراش دردانه هايش، تارهاى وجودش را بلرزه درآورد و بر آن شكيبايى ورزد؟ كيست كه اندام لرزان دلبندان گرسنه خود را ببيند و صبر را در بارگاه خويش به سجده آرد؟ اما بر گرسنگى نو مسلمانى دامن شكيبايى و تحمل را بدرد؟! و فاطمه (س) اين گونه بود. بيابانگردى فقير نزد رسول خدا آمد. زبان به ناسزا گشود، تا شكم گرسنه خويش را سير كند. بردبارى پيامبر (ص) او را تسليم كرد و اسلام آورد، پيامبر (ص) روى به مؤمنان آورد و كمك طلبيد. سلمان
بپا خاست، او مى دانست درب خانه چه كسى را بكوبد، يكسره به خانه فاطمه (س) آمد و موضوع را در ميان گذاشت. فاطمه (س) فرمود: اى سلمان به حق آن كس كه محمد را به نبوت برگزيد، سه روز است كه آه در بساط نداشته ايم، حسن و حسين چون جوجگان بى پر و بال از گرسنگى مى لرزند. اما چه كنم اى سلمان، خيرى كه به در خانه ام آمده بازنمى گردانم. پيراهنم را بگير و نزد شمعون برو و از قول من بگو كه پيراهن فاطمه (س) در گرو صاعى از خرما و صاعى از جو، به ما قرض بده انشاءالله برمى گردانيم. سلمان نزد شمعون آمد و موضوع را گفت، اشك در چشمان اين يهودى حلقه زد و گفت: واقعا زهد اين است، اين همان چيزى است كه موسى در تورات خبر داده است. من هم به وحدانيت خداوند و نبوت محمد گواهى مى دهم. سلمان خرما و گندم را نزد فاطمه (س) آورد، فاطمه (س) گندمها را آرد كرد و پخت و به سلمان داد و گفت نزد پيامبر (ص) ببر. سلمان گفت خوب است مقدارى نان براى حسن و حسين بردارى، فرمود: نه سلمان! چيزى را كه در راه خدا داده ايم پس نستانيم. سلمان نان و خرما را نزد رسول خدا آورد. پيامبر (ص) پرسيد اينها را از كجا آورده اى گفت: از خانه فاطمه (س)... [ احقاق الحق ج 10 ص 31. ] ايثار در كالبد فاطمه (س) ريشه داشت، با جانش آميخته بود و هميشه در پيش چشمش بود و هرگز خود را نمى ديد. اگر از گرسنگى
پدر خبر داشت بى او لقمه اى در دهان نمى گذاشت، گرچه فقر فراگير در همه خانه ها لانه كرده بود، اما اگر اندكى نيز روزى مى شد پدر را مقدم مى دانست. جابر مى گويد: گرسنگى، پيامبر (ص) را از پاى درآورد، به اطاق همه همسرانش سر كشيد، هيچ نيافت، به خانه فاطمه (س) آمد. - دخترم چيزى براى خوردن دارى؟ - نه به خدا پدرجان. پيامبر (ص) بازگشت. همسايه فاطمه (س) مقدارى نان و گوشت پخته آورد، فاطمه (س) آنها را در ديگچه اى گذاشت و روى آن را پوشاند و گفت: «والله لا وثرن بهذا رسول الله على نفسى و من عندى»: به خدا قسم پيامبر (ص) را بر خودم و اهلم مقدم خواهم داشت. حسن و حسين را دنبال پدر فرستاد، پدر آمد، گفت: فدايت گردم خداوند چيزى رساند، براى تو نگه داشته ام... اما هيچكدام از اين ها كه نقل شده است به پايه ايثار فاطمه (س) در شب عروسى نمى رسد، زيرا ارزشمندتر از لباس عروسى براى يك عروس در شب زفاف نيست و فاطمه (س) در همان شب همان لباس را بخشيد. [ احقاق الحق ج 10 ص 401. ]
حضور در جبهه
سران كفر كه قدرت معنوى و سياسى خود را در خطر مى ديدند لحظه اى از توطئه دست نمى كشيدند، همه توان خويش را به كار مى بردند تا انقلاب محمدى را نابود كنند، آنان با تمام قوا در نزديكى احد تجمع نمودند، ولى از سپاه اندك اسلام سخت شكست خوردند، اما سهل انگارى عده اى و دنيادوستى عده اى ديگر، فرمان فرمانده را زير پا نهادند و تنگه احد، محل نفوذ دشمن را رها كردند. دشمن موقعيت را مناسب ديد، پاتكى شديد بر سپاه اسلام زد، عده اى به شهادت رسيدند. خبر در مدينه چون باد پيچيد. فاطمه (س) كه هم پدرش و هم همسرش در جبهه بودند سراسيمه به طرف خط مقدم حركت كرد. «پيامبر (ص) جراحتى كارى در صورت برداشته بود، دندان هاى پيشين او شكسته و كلاهخود او بر سرش خرد شده بود (اين صحنه فاطمه (س) را غمگين كرد. تصميم گرفت تا فورا زخمهاى پدر را مداوا نمايد.) على (ع) با سپر آب مى آورد و فاطمه (س) زخمهاى پدر را مى شست، خون بند نمى آمد، فاطمه (س) قطعه حصيرى را سوزاند و خاكستر آن را روى زخم ريخت و آن را پانسمان كرد.» [ صحيح مسلم، كتاب الجهاد ج 12 ص 148، صحيح بخارى كتاب المغازى باب 141 ج 5 ص 203، الطبقات الكبرى ج 2 ص 48. ] سيطره اسلام همچنان به پيش مى رفت، قدرت روزافزونمحمد (ص) خواب از چشمان دشمن گرفته بود، سران كفر توطئه اى حساب شده تر چيدند، از تمام شهرها، گروهها و باديه ها، نيرو جمع كردند و جنگى فراگير را تدارك ديدند. پيامبر (ص) با مشورت ياران، نقطه اى استراتژيك را در نزديكى مدينه انتخاب كردند و در آنجا اردو زدند و به حفر خندق پرداختند و فاطمه (س) نيز در اردو حضور داشت. «فاطمه (س) در خندق قطعه اى نان به حضور پدر آورد و گفت: براى بچه ها نان پختم مقدارى هم براى شما آوردم. فرمود: دخترم اين اولين غذايى است كه بعد از سه روز در كام پدرت فرومى رود.» [ ينابيع الموده ج 2 ص 24، بحارالانوار ج 20 ص 245، الطبقات الكبرى ج 1 ص 400، التاريخ الكبير ج 1 ص 128. ]
در غم شهيدان
دعوت پيامبر (ص) در سر تا سر جزيره العرب اثرى عميق بجا گذاشته بود. رسول خدا در سال هشتم سفيرى به دربار شام حكومت دست نشانده ى روم فرستاد، اما قبل از رسيدن به مقصد توسط فرمانروايان محلى شامات به شهادت رسيد، مجددا پيامبر (ص) 16 نفر مبلغ را براى رساندن پيام توحيد به شامات اعزام نمود، لكن ناجوانمردانه آنان را نيز به شهادت رساندند، پيامبر (ص) سپاهى براى ادب آنان مجهز كرد و فرماندهى آن را به جعفر بن ابى طالبسپرد. سپاه اسلام و روم در سرزمين موته با هم درگير شدند و فرمانده اسلام به شهادت رسيد. چون خبر شهادت جعفر به مدينه رسيد پيامبر (ص) به خانه وى رفت «اسماء همسر جعفر مشغول خمير بود، پيامبر (ص) فرزندان او را طلبيد، و آنان را در دامن خود گذاشت، اشك در چشمان مباركش حلقه زد، اسماء موضوع را فهميد و شروع به گريه كرد، فاطمه (س) نيز صداى گريه وى را شنيد و از شهادت پسر عموى خود آگاه شد، شتابان آمد و بلند بلند مى گريست و مى گفت: واى پسر عموى من واى... پيامبر (ص) به فاطمه (س) فرمود: «خانواده جعفر به عزادارى مشغولند، غذايى براى آنان تهيه كن، فاطمه (س) سه روز غذاى خانواده شهيد را تهيه كرد كه اين عمل سنت بنى هاشم شد.» [ تاريخ يعقوبى ج 2 ص 65. ] فاطمه (س) در خانه نيز براى جعفر گريه مى كرد پيامبر (ص) نوحه سرايى او را ديد و فرمود: براى جعفر، خانمى مانند فاطمه (س) بايد گريه كند.» [ الطبقات الكبرى ج 8 ص 282. ] فاطمه (س) براى شهدا احترام خاصى قايل بود. در غم شهادت حمزه عزادار بود «و هر روز شنبه ها صبح بر مزار شهداى احد حاضر مى شد و سپس بر آرامگاه سيدالشهدا حمزه مى آمد و براى او از درگاه خداوند طلب رحمت و مغفرت مى كرد.» [ من لا يحضره الفقيه ج 1 ص 114. ]
اول همسايه
فاطمه (س) هميشه حق همسايگان را بر اهل خانه مقدم مى داشت «الجار ثم الدار» جمله معروف فاطمه (س) است. حتى در نيايش ابتدا براى آنها دعا مى كرد چون به او مى گفتند تو براى ديگران دعا مى كنى، اما براى خودت نه؟ همان پاسخ را مى داد كه اول همسايه، سپس اهل خانه. [ عن موسى بن جعفر عن ابيه عن ابائه (ع) قال كانت فاطمه (س) اذا دعت تدعو للمؤمنين و المؤمنات و لا تدعوا لنفسها فقيل لها: يا بنت رسول الله انك تدعو اللناس و لا تدعوا لنفسك فقالت: الجار ثم الدار. وسائل الشيعه ج 4 ص 1151 روايت 8 و علل الشرايع باب 145 ص 182. ] فاطمه (س) اين اخلاق را در مكتب پيامبر (ص) آموخته بود، پيامبر (ص) آنقدر در حق همسايگان سفارش مى كرد كه به گفته امام على (ع) خيال مى كرديم همسايه ارث مى برد. [ نهج البلاغه كتاب 47 ] اما پيامبر (ص) به فاطمه (س) در مورد همسايه سفارش خصوصى نموده بود، رسول خدا نوشته كوچكى به دخترش داد و به او فرمود: آنچه را در او نوشته بياموزد. در آن چنين آمده بود: «من كان يومن بالله و اليوم الاخر فلا يوذى جاره...» هركس به خداوند و روز جزا ايمان داشته باشد همسايه را آزار نرساند... [ اصول كافى ج 2 ص 489 كتاب العشره باب حق الجوار ] و اين بود كه چون شب جمعه فرامى رسيد تا سپيده دمان نماز مى خواند و ديگران را دعا مى كرد و چون فرزندش حسن مى گفت: چرا به خود دعا نمى كنى؟ مى فرمود: «الجار ثمالدار». [ كشف الغمه ج 1 ص 468، علل الشرايع باب 145 روايت اول. ]
آيين همسرى
بى شك زنان در زندگى خانوادگى نقش محورى و تعيين كننده دارند، اگر مدعى باشيم كه در جوامعى كه هنوز كانون خانواده به حيات گرمى مى بخشد، زن نقش اول را ايفا مى كند، گزافه نگفته ايم، و اگر بگوييم زن سالارى جزء لاينفك زندگى خانوادگى است، بى راهه نرفته ايم. زيرا اوست كه روابط را تعيين مى كند اوست كه خانواده را رهبرى مى كند، شكيبايى اوست كه به مرد در مشكلات تحمل مى دهد و اگر او فشارى بياورد، مرد زبون تن به هر ذلتى خواهد داد. گرچه مرد قيافه رياست مى گيرد اما با دقتى همين قيافه هم با سياست زن است. آه اگر روزى همه زنان فرشته مى شدند، چه بهشت برينى در زمين خلق مى شد. اگر روزى زنان به آنچه داشتند قانع مى شدند، مردان چه عظمتى كسب مى كردند. اگر روزى توقعات آنان كم مى شد چه كانونهاى سردى كه باز عشق، گرمى بخش آن مى شد. روزى على (ع) وارد خانه شد گفت: فاطمه! چيزى براى خوردن دارى؟ گفت: به خدايى كه پدرم را به پيامبرى برگزيد، هيچ چيز براىخوردن نيست، اگر چيزى هم بود تو را بر خود و بچه ها مقدم مى داشتم، على (ع) گفت: فاطمه! چرا مرا خبر نمى كنى تا برايتان چيزى تهيه كنم؟ فاطمه (س) گفت: «انى استحى من الله ان اُكلفك ما لا تقدر عليه: من از پيشگاه خداوند خجالت مى كشم كه تو را به كارى كه توان آن را ندارى وادار كنم.» [ ذخائر العقبى ص 45، ينابيع الموده ج 2 ص 24، كشف الغمه ج 1 ص 469. ]
خانه دارى
فاطمه (س) دختر رهبرى بود كه هم بر جانها حكومت مى كرد هم بر تنها. محبوب ترين آدميان نزد محمد (ص) بود، به اشارتى زنان مدينه به خدمتش درمى آمدند و از خدمتكاريش فخر مى فروختند. اما فاطمه (س) هيچگاه از موقعيت خود سوء استفاده نكرد. همانند ديگران، خود چرخ زندگى خويش را مى چرخاند. على (ع) مى فرمود: «كانت احب اهله اليه و كانت عندى فجرت بالرخاء حتى اثرت فى يدها واستقتت بالقربه حتى اثرت فى نحرها وقمت البيت حتى اغبرت ثيابها و اصابها من ذلك ضرر» فاطمه (س) محبوب ترين اهل پيامبر (ص) بود، و در خانه من زندگى مى كرد آنقدر آسياب چرخانيد كه آثارش در دستش آشكار شد. آنقدر آب كشيد كه اثر بندمشك بر شانه هايش هويدا شد. خانه جارو مى كرد تا غبار لباسش را آلوده مى كرد. آنقدر كار كرد تا از فرط كار مريض شد. [ ذخائر العقبى ص 50، سنن ابن داوود ج 4 ص 35، علل الشرايع ص 326 ] او يك روز گندم را آرد مى كرد و يك روز مى پخت و دستش پر از طاول شده بود. [ كنزل العمال ج 15 ص 496 ذخائر العقبى ص 50. ] گاهى اوقات بچه را به بغل مى گرفت و كار مى كرد. روزى بلال به مسجد دير آمد پيامبر (ص) علت را پرسيد گفت: سرى به فاطمه (س) زدم گندم آسياب مى كرد در حاليكه حسن گريه مى كرد ماندم تا كمكش آسياب كردم. [ تنبيه الخواطر و تنزيه النواظر (مجموعه ورام) ج 2 ص 230، ذخائر العقبى ص 51. ] چون هزينه زندگى تأمين نمى شد گاه كار بيرونى مى پذيرفت. روزى على (ع) از دباغى عبور كرد گفت آيا مقدارى پشم مى دهى تا دختر محمد برايت بتابد گفت: آرى، فاطمه (س) آنها را در مقابل سه صاع جو به نخ تبديل كرد. [ احقاق الحق ج 10 ص 264. ] روزى پيامبر (ص) فاطمه (س) را ديد كه مشغول آرد نمودن گندم بود از فرط خستگى اشك در چشمانش حلقه زده بود. پيامبر (ص) فرمود: دخترم! در سختى دنيا تحمل كن، آخرتى خوب در پيش دارى. [ احقاق الحق ج 10 ص 262 ] و دختر پيامبر (ص) اينگونه زندگى مى كرد.