[
تفسير الكشاف و تفسير الدر المنثور ذيل آيه 37 آل عمران: كلما دخل عليها زكريا المحراب وجد عندها رزقا... علاوه ابن سعد داستانى مانند همين داستان را در الطبقات الكبرى ج 1 ص 186.]
لوح آسمانى
ابى بصير از امام صادق (ع) داستانى را نقل مى كند كه پرده از مقام معنوى فاطمه (ع) برمى دارد. امام صادق (ع) مى فرمايد: روزى پدرم (امام محمد باقر (ع)) به جابر عبدالله انصارى گفت: با تو كارى دارم، كى وقت دارى تا با هم به گفتگو بنشينيم. جابر گفت: هر وقت كه شمادوست داشته باشيد. سرانجام وقت ملاقات فرارسيد. امام محمد باقر (ع): جابر! لوح آسمانى كه در دست مادرم فاطمه (ع) ديدى چه بود؟ و مادرم راجع به اين لوح چه گفت؟ جابر: خدا را بر آنچه مى گويم شاهد مى گيرم، روزى براى عرض تبريك ولادت حسين (ع) خدمت مادرت فاطمه رسيدم. لوحى سبز رنگ كه پنداشتم از زمرد است در دست او ديدم، در آن نوشته اى بود به رنگ طلايى خورشيد. به او گفتم: فدايت شوم، اى دختر رسول خدا! اين لوح چيست؟ گفت: اين لوحى است كه خداوند به پدرم هديه داده كه اسم پدر، شوهر، فرزندان و جانشينان از فرزندانم در آن نگاشته شده است و پيامبر (ص) آنرا به من بخشيدند تا بشارتى بر من باشد. مادرت فاطمه (ع) لوح را بدست من داد آن را خواندم و نسخه اى از آن استنساخ نمودم. امام محمد باقر (ع): آيا مى توانى نسخه ات را به من نشان دهى؟ جابر: بلى، همراه من به خانه بياييد. جابر كاغذ نوشته اى بيرون آورد. امام محمد باقر (ع): اى جابر! نوشته را نگاه كن من آن را مى خوانم تو مقابله كن، جابر نوشته خود را نگاه مى كرد و امام (ع) آن را (از حفظ) مى خواند. همه كلمات با يكديگر مطابقت داشت. جابر: به خدا قسم همين است كه من در لوح ديدم و از آن نسخه برداشتم. در آن لوح نام چهارده معصوم همراه با خصوصيت آنها و اصول كلى وظائف آنها نوشته شده بود
[
اصول كافى كتاب الحجه باب ما جاء فى الاثنى عشر و النص عليهم حديث 3 ص 442 و وسائل الشيعه ج 11 ص 490 و 491 روايت 18 و 20 و 21 از سه طريق از جابر نقل كرده است.
الخصال ج 2 ص 478، اختصاص ص 210- 212 و احتجاج طبرسى ج 1 ص 162 و ج 2 ص 296.]
محدثه
عالمان اسلامى از اهل سنت و تشيع معتقدند غير از انبياء به كسانى ديگر نيز از ناحيه خداوند الهام مى شود، همانگونه كه به مريم عذراء و مادر موسى سلام الله عليهما به نص قرآن الهام مى شده است [ صحيح بخارى ج 5 ص 72 حديث 208 ]، امام بخارى از قول ابى هريره روايت مى كند كه پيامبر اسلام فرمودند: در امتهاى قبلى ام افرادى بودند كه به آنها الهام مى شد و اگر در امت من نيز محدث (كسى كه به او الهام مى شود) باشد عمر يكى از آنهاست. [ صحيح مسلم ج 15 ص 166 ] و مسلم نيز همين روايت را از قول عايشه نقل كرده است. پيشوايان شيعه نقل كرده اند كه فاطمه زهرا سلام الله عليها محدثه بوده است فرشته بر او وارد مى شده است و مانند مريم با او سخن مى گفته است. [ علل الشرايع باب 146 ص 182. ] در روايات فراوان آمده است كه بعد از مرگ پدرش (كه درودخداوند بر او باد) فرشته اى بر او وارد مى شد و او را دلدارى مى داد و وقايع آينده را نيز براى او ترسيم مى كرد و على (ع) آن الهامات را به رشته تحرير درآورد كه «مصحف فاطمه» از مجموعه آن تدوين گرديد [ اصول كافى كتاب الحجه باب فيه ذكر الصحيفه و باب مولد الزهرا حديث 1 ج 1 ص 187 و ص 381. ] «مصحف فاطمه» همراه شمشير رسول خدا دست به دست ائمه به ارث نهاده مى شده است [ اصول كافى كتاب الحجه باب فيه ذكر الصحيفه و باب مولد الزهرا حديث 1 ج 1 ص 187 و ص 381 ] «مصحف فاطمه» كتاب احكام و علم حلال و حرام نيست بلكه پيشگويى غيبى حوادث تاريخى است كه ائمه عليهم السلام به آن مراجعه مى نموده اند [ اصول كافى كتاب الحجه باب فيه ذكر الصحيفه و باب مولد الزهرا حديث 1 ج 1 ص 187. ]
آغازى سخت تر
سختيهايى كه در پيش است
گرچه فاطمه (عليهاالسلام) در سختى متولد شد و با سختى رشد كرد، اما سخت ترين دوران زندگى او از زمانى آغاز شد، كه ستون زندگى او، فروريخت. هرگاه طوفانهاى مصائب در زندگى زهرا مى پيچيد، به پدرش پناه مى برد و چون تاريكى غم بر او سايه مى افكند از پرتو نور پدرش استضائه مى كرد و هرگاه رنج زندگى كام او را مى خشكاند در ترنم ابر بهاران پدر استقساء مى نمود. چون آن خورشيد جهان افروز غروب كرد، تاريكى سنگينى بر زندگى فاطمه سايه گسترد. ابر وجود پدر در چشمانش سيل شد، وجودش در قطرات اشك آب شد، و چون شمع، كم شد و كم شد تا نورى شد و به آسمان شد. پدرش در بستر مرگ آرام، آرام در افق اعلا ناپديد مى شد، و فاطمه به سرعت در درياى غم غرق مى گشت. جابر مى گويد: در آن لحظات كه پيامبر (ص) مرگ را جرعه جرعه مى نوشيد و از خود، بى خود وصال مى شد، فاطمه بر صورت پدر خم شده بود و بر او مى گريست. پيامبر ديده باز كرد و افاقه اى يافت ، سپس فرمود: «يا بنيه انت المظلومه بعدى و انت المستضعفه بعدى. فمن آذاك فقد آذانى و من غاضبك فقد غاضبنى و من سدك فقد سرنى و من برك فقد برنى و من جفاك فقد جفانى و من وصلك فقد وصلنى و من قطعك فقد قطعنى و من انصفك فقد انصفنى و من ظلمك فقد ظلمنى لانك منى و انا منك و انت بضعه منى و روحى التى بين جنبى. ثم قال: الى الله اشكوا ظالميك من امتى» [ كشف الغمه ج 1 ص 497 ] دخترم! بعد از من طوفان ستم زندگيت را در خواهد نورديد، غبار استضعاف بر چهره ات فروخواهد نشست. آنانكه تو را به آزار برنجانند مرا به رنج آورده اند. آنانكه تو را به خشم آورند انگار مرا به خشم آورده اند. كسانيكه تو را خوشحال كنند يا به تو نيكى روا دارند، مرا خوشحال كرده اند و به من نيكى روا داشته اند. ستمگران تو ستمگران برمنند. رفت و آمد كنندگان با تو مرتبطين منند و ترك كنندگان تو رها كنندگان من هستند. كسى كه با تو از در انصاف درآيد با من به انصاف رفتار كرده است و ستم پيشگان بر تو ستمكاران بر من هستند. زيرا تو از منى و من از تو. تو پاره تن و روح و جان منى. از ستمگران امتم بر تو در پيشگاه خداوند شكايت خواهم برد. و اين گونه پيامبر (ص) فاطمه را از آينده اى سخت خبر داد. و پيش از آن نيز مصائبى كه در كمين فاطمه نشسته است به ابن عباس گزارش كرده بود [ امالى صدوق مجلس 24 ] و از على و فاطمه پيمان گرفته بود كه سختيها را تحمل كنند. [ اصول كافى كتاب الحجه باب ان الائمه لم يفعلو شيئا و لا يفعلوه الا بعهد من الله حديث 4. ] خنده اى در پس گريه
ياران گروه گروه براى آخرين ديدار دور بستر پيامبر (ص) حلقه مى زدند، سپس مى رفتند و جاى خود را به ديگران مى دادند، زنان پيامبر (ص) چون پروانه بدور او مى گشتند، فاطمه بيش از ديگران، نگران و غمگين بود، چشمانش در حلقه اى از اشك غوطه ور بود و گاهى قطرات اشك از چشمان غم زده اش فرومى ريخت، پدر نيز گاهى از هوش مى رفت و گاهى به هوش مى آمد، سخنى مى گفت و وصيتى مى كرد. چون اشكهاى فاطمه را ديد كه بر گونه هايش مى غلطد، او را به الطاف الهى از انتخاب پدرش و كرامت شويش دلدارى داد.[ خصال ج 2 ص 412. ] اما اتفاقى بين رسول خدا و دخترش افتاد كه تعجب همگان را برانگيخت. و آن خنده اى در پس گريه بود. عايشه گزارش مى كند: «در اطراف بستر رسول خدا نشسته بوديم كه فاطمه همانند پدرش سنگين و باوقار گام برمى داشت و پيش مى آمد تا بر پدرش وارد شد. پيامبر به او مرحبا گفت و در كنار خودش نشاند. سر فاطمه را نزديك خود برد و در گوش وى چيزى گفت، و فاطمه سخت مى گريست، ناگاه صداى خنده فاطمه صداى گريه را قطع كرد. متعجب شديم كه چطور اينگونه خنده اى از پس گريه مى آيد. از او علت پرسيديم. فرمود: اسرار پدرم را فاش نمى كنم، بعد از رحلت پيامبر (ص) سوال كردم، فاطمه گفت: پدرم فرمود: مرگ من فرارسيده است زيرا جبرائيل دوبار در امسال قرآن را بر من عرضه كرده است. از اين بابت گريه كردم و سپس پيامبر (ص) فرمود: «انت اول اهل بيتى لحاقا بى» تو اولين كسى هستى كه به من خواهى پيوست و من از اين جهت خنديدم» [ اين روايت را اكثر كتب اهل سنت و شيعه با مختصر تفاوت در الفاظ نقل كرده اند رجوع كنيد به: صحيح مسلم ج 16 ص 4- 6، سنن ابن ماجه ج 1 كتاب الجنائز ص 518، الجامع الصحيح (سنن ترمذى) ج 5 ص 657. مسند احمد بن حنبل ج 10 ص 82 و ص 157 و ص 158، كنزل العمال ج 13 ص 675 و ص 676 و ص 677، الطبقات الكبرى ج ص 27، اسد الغابه ج 7 ص 233 و ص 224 و امالى صدوق مجلس 87 حديث 2، احقاق الحق ج 10 ص 437. ]
عزاى پدر
افسوس كه باد خزان هراز چندى مى وزد و سروى از بستان حيات بر زمين مى غلطاند. افسوس كه هنوز در سايه اش آرام نگرفته ايم، طوفان اجل همه چيز را از بنيان مى كند. افسوس كه هنوز در آغوش دلدار كامى نگرفته ايم كه بانك برآرند: كارام جان رفت و جانان هم برفت. هنوز به آهنگ عشقش دل نسپرده ايم كه بانك رحيل نعره سر دهد كه دل رفت، دلدار هم. صداى شيون زنان از خانه پيامبر به آسمان بلند شد، و فرياد «انا لله و انا اليه راجعون» در آسمان مدينه لرزه بر اركان عرش انداخت. خبر رحلت پيامبر چون تندرى در شهر پيچيد و هر كسى را به فكرى فروبرد، عده اى را به سقيفه كشاند تا ميراث پيامبر را تصاحب نمايند و عده اى كوچك با دلى بزرگ كه مملو از عشق پيامبر بود ماندند تا نسبت به رهبرشان اداى احترام نمايند، على به غسل پيامبر پرداخت و فاطمه به عزادارى. زنان بنى هاشم را جمع كرد و فرمود: آرايش را ترك كنيد، لباس عزا بپوشيد و دست به دعا برداريد. [ الخصال ج 2 ص 618. ] انگاره فاطمه (ع) در عزاى پدر چنين بود «يا ابتاه من ربه ما ادناه يا ابتاه الى جبرئيل ننعاه يا ابتاه جنه الفردوس مأواه» [ سنن النسايى ج 4 ص 13 و مراجعه كنيد به صحيح بخارى ج 6 ص 324 و سنن ابن ماجه ج 1 ص 521 و كنزل العمال ج 7 ص 260 و 261 و كامل ابن اثير ج 2 ص 333 و الطبقات الكبرى ج 2 ص 311 و مسند احمد بن حنبل ج 4 ص 392 در بعضى نقلها آمده است كه فاطمه اين مرثيه را آخرين لحظات پدر مى خواند. اما صحيح نسانى روايت كرده است: ان فاطمه (ع) بكت على رسول الله (ص) حين مات... ] اى پدر چه شد كه در كنار خداوند آرام گرفتى؟ اى پدر ما در پيش جبرئيل سفره دل مى گستريم. اى پدر تو در بهشت برين جاى گرفتى. تقدير الهى رشته را قطع قطع كرد، پدر را در دل خاك نهادند، و اميدهاى فاطمه را نيز دفن كردند. انس خاك بر جسد پيامبر مى ريخت و غم را بر فاطمه مى پاشيد. فاطمه به ناله آمد كه: يا انس كيف طابت