جهيزيه
از مجموع روايات چنين برمى آيد كه فاطمه (س) جهيزيه اى نداشت، مگر آنچه از مهريه او به دستور پيامبر (ص) خريدارى شد. دهها روايت از طريق سنى [ احقاق الحق ج 10 ص 269 تا 380 ] و شيعه رسيده است كه اقلام جهيزيه را نام مى برد: «ان رسول الله (ص) لما زوجه فاطمه بعث معها بخميلة و وساده من ادم حشوها ليف، و رُحَييَن، و سقاء و جرتين» [ مسند احمد بن حنبل ج 1 ص 227 حديث 838 و الطبقات كبرى ج 8 ص 25 ] رسول خدا هنگاميكه فاطمه را به ازدواج على (ع) درآورد با او قطيفه اى و متكائى پوستى كه بار آن گياه بود و دو سنگ آسياب دستى و يك مشك آبى و دو كوزه فرستاد. در روايت ديگرى يكى از اقلام را «سرير شرط» (تختى كه با نخهاى تابيده شده بسته شده است) نام مى برد. [ الصواعق المحرقه ص 163 و ذخائر العقبى ص 28. ]
در روايتى ديگر به فرشى كه بار آن از گياه خوشبويى بوده است (تشك) اشاره رفته است. [ ذخائر العقبى ص 34. ]
از ظاهر اين روايت چنين برمى آيد كه هيچكدام درصدد بيان
فهرست اقلام جهيزيه نيستند، بلكه در مقام وصف سادگى آن هستند كه نمونه هايى را ذكر مى كنند. جامع ترين روايتى كه ليست جهيزيه فاطمه (س) را ارائه مى دهد همان روايتى است كه مرحوم شيخ طوسى در امالى نقل كرده است و ترجمه آن را در پايان گفتار «مقدمات ازدواج «ذكر كردم [ همين كتاب ص 47 ] و اينك متن عربى آن را براى تيمن و تبرك مى آورم: «قال الصادق (ع)... و كان مما اشتروه قميص بسبعه دراهم، و خمار باربعه دراهم و قطيفه سوداء خيبريه و سرير مزمل بشريء و فراشان من حشيش مصر حشو احدهما ليف و حشو الاخر من جز الغنم و اربع مرافق من ادم الطائف حشوها اذخر و سترا من صوف و حصير هجرى و رحاء اليد و سقاء من ادم و مخضب من نحاس و قعب بسن و شن للماء و مطهره مزفته و كيزان خزف. [ مناقب ج 3 ص 353 و بحارالانوار ج 43 ص 94. ] اين اقلام جهيزيه دختر رهبر انقلاب الهى حجاز است، دختر فاتح جنگى است كه دماغ گردنكشان و بزرگان عرب را بخاك ماليده است و نام او هيبتى در شبه جزيره بخصوص مكه بوجود آورده است. [ ازدواج فاطمه (س) بعد از جنك بدر است. ] اين روايات كم گفته باشند يا زياد، آنچه مسلم است سادگى جهيزيه فاطمه (س) است كه بر سر زبانها افتاد و بنا بر روايتى كه مرحوم علامه امينى (ره) در «الغدير» نقل مى كنند حتى خود
فاطمه (س) هم از سادگى آن نگران شد و به پيامبر (ص) عرض كرد: «تعلم انى لا احب الدنيا و لكن نظرت الى فقرى فى هذه الليله فخشيت ان يقول لى على باى شى ء جئت؟ فقال النبى (ص) لك الامان فان عليا لم يزل راضيا مرضيا» [ الغدير ج 2 ص 318. ] (اى پدر) تو ميدانى من اهل دنيا نيستم، اما آنگاه كه به اين (اثاثيه) فقيرانه ام در اين شب (عروسى) نگاه مى كنم، نگران مى شوم كه مبادا على (ع) بپرسد چه چيز همراه آورده اى؟ پيامبر (ص) فرمودند: مطمئن باش على (ع) براى هميشه از اين ازدواج خشنود خواهد بود.
عقدكنان
اينك لحظه هاى باشكوه تاريخ، زيباترين قطعات خود را به نمايش مى گذارد، لحظه اى كه «دو درياى آسمانى به هم مى پيوندند» [ مناقب ج 3 ص 318 ] قلب پاكان در شادى مى تپد و كروبيان به وجد مى آيند. سر تا سر مدينه سخن از وصلتى تاريخى است و هر كس به فراخور انديشه خود به قضاوت نشسته است. پيامبر (ص) به انس دستور مى دهد خصيصين از اصحاب را دعوت كند، همه در منزل پيامبر (ص) اجتماع مى كنند. پيامبر (ص) على (ع) را پى كارى مى فرستد. پيامبر (ص) آغاز به سخن مى كند «الحمد لله المحمود، بنعمته المعبود، بقدرته المطاع ، بسلطانه المرهوب من عذابه و سطواته، النافذ امره فى سمائه و ارضه، الذى خلق الخلق بقدرته و ميزهم باحكامه و اعزهم بدينه و اكرمهم بنبيه محمد. ان الله تبارك اسمه و تعالت عظمه جعل المصاهره نسبا لا حقا و امرا مفترضا او شج به الارحام و الزم الانام فقال عز من قائل «و هو الذى خلق من الماء بشرا فجعله نسبا و صهرا و كان ربك قديرا» فامر الله يجرى الى قضائه و قضائه يجرى الى قدره و لكل قضاء قدر و لكل قدر اجل و لكل اجل كتاب، يمحو الله ما يشاء و يثبت و عنده ام الكتاب.» [ ذخائر العقبى ص 30 ] سپاس خداوندى را كه سزاوار ستايش است و نعمتهاى بى پايانش او را شايسته عبادت كرده، قدرت بى انتهايش موجب اطاعت بندگانش گشته، سيطره اش دلها را به وحشت انداخته و فرمانش در آسمان و زمين نافذ گشته. خداوندى كه با توانش خلائق را هستى بخشيد و با قوانينش آنان را به گروههايى تقسيم كرد. آنان را به دينش عزت داد و به يمن وجود پيامبرش محمد (ص) كرامت بخشيد. خداوند مبارك نام والا عمت ازدواج را موجب ازدياد نسل گردانيد و آن را امرى محتوم و وسيله اى براى رويش شاخه هاى قرابت و پيوستگى مردم قرار داد. پس همان گوينده با عزت فرمود: او خداوندى است كه بشر را از آب بيافريد و او را به نسب و سبب خويشاوند گردانيد كه پروردگار تو تواناست. فرمان داد تا امور در بستر قضايش جارى شوند، و بستر قضايش در پهنه قدرشگسترده شود. زيرا قضايى را قدرى لازم و هر قدرى را مدتى حاكم و هر مدتى را قباله اى نوشته بايد. هر چند او آنچه را مى خواهد محو يا ثبت مى كند، نزد او دفتر كل ثبت است. آنگاه پيامبر (ص) فرمودند: «خداوند فرمان داده است تا فاطمه (س) دختر خديجه را به عقد على (ع) پسر ابى طالب درآورم اى گروه انصار شما شاهد باشيد كه من فاطمه (س) را با چهارصد [پانصد،...] مثقال نقره به عقد على (ع) درآوردم، اگر على (ع) رضايت دهد.» آنگاه پيامبر (ص) فرمود: شيرينى را بياوريد. طبقى از بسر (خرماى تازه رسته) آوردند و رسول خدا مدعوين را به صرف آن دعوت كرد. [ ذخائر العقبى ص 30 والصواعق المحرقه ص 142. ] حاضرين مشغول خوردن شيرينى بودند كه «على (ع) وارد شد، لبخندى شاد بر چهره ى پيامبر (ص) فرونشست، فرمود: اى على (ع) من فاطمه را با مهر به ازدواج تو درآوردم، آيا رضايت دارى؟ عرض كرد: بلى يا رسول الله راضى هستم. پيامبر (ص) دست به دعا برداشت و گفت: «جمع الله شملكما و اعز جدكما و بارك عليكما و اخرج منكما كثيرا طيبا» [ ذخائر العقبى ص 30 والصواعق المحرقه ص 142 ] خداوند پيوندتان را پيوسته جاويدان گرداند و تلاشتان را عزيز بدارد و بركتش را بر شما ارزانى دارد و از شما فرزندانى پاك و فراوان بوجود بياورد.
جشن فرشتگان
آن شب در آسمان ستاره باران بود، كروبيان را غوغايى بود. شادى به رقص آمده بود و عشق به ترانه و نور به پايكوبى ايستاده بود. فرشتگان به وجد آمده بودند و حوريان به زمزمه ايستاده. خدايا چه خبر است؟ اين ولوله براى چيست؟ اين شور و غوغا از براى كيست؟ امشب تقدير زيباترين صفحات خود را ورق مى زند. «خداوند جبرائيل را فرمان داده تا به آسمان چهارم فرود آيد» [ براى اطلاع از روايات آن به احقاق الحق ص 382 تا 390 مراجعه نماييد ] «روحانيان و كروبيان در وادى افيح زير درخت طوبى اجتماع كردند.» [ الغدير ج 2 ص 315 ] «جبرائيل به سخن مى پردازد و خبر ازدواج على (ع) و فاطمه (س) را از طرف خداوند اعلام مى كند» [ الغدير ج 2 ص 315. ] «خداوند به رضوان، فرشته مقرب دستور مى دهد منبر كرامت را در درگاه المعمور قرار دهد، به راحيل دستور آمد كه بر منبر فراز آيد، او زبان به حمد و ثناى خداوند مى گشايد موج شادى و سرور اركان آسمانى را درمى نوردد، فرمان مى رسد كه بخوان خطبه عقد را كه من فاطمه (س) را به ازدواج على (ع) درآوردم، خطبه خوانده شد و «چهل هزار» فرشته بر آن شهادت دادند و عقد در كاغذى ابريشمى به ثبت رسيد، و با مهر مشكين ممهور گرديد.» [ الغدير ج 2 ص 316 عدد چهل هزار ملائكه از روايت انس به نقل از ينابيع الموده ج 2 ص 21 است ] «درخت طوبى برحوريان در و ياقوت پاشيد و آنان به جمع نثار پرداختند كه تا قيام قيامت آن جواهرات را بين خود هديه دهند» [ ينابيع الموده ج 2 ص 21 و ذخائر العقبى ص 31 و 32 ] و از آن جشن شاخه گلى توسط جبرائيل براى محمد (ص) آورده شد [ امالى صدوق مجلس 83 حديث 1. ]