دفاع از حريم ولايت - فرشته زمینی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرشته زمینی - نسخه متنی

روح الله حسینیان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

قلوبكم تحثون التراب على رسول الله؟ [ اسد الغابه ج 7 ص 326 ] چگونه دلتان آمد خاك روى پيامبر خدا بريزيد؟

آنگاه كه پيامبر (ص) را دفن نمودند فاطمه (ع) زبان به شعر گشود، و در ماتم پدر اينگونه سرود:




  • اغبر آفاق السماء و كورت
    فالارض من بعد النبى كثيب
    فليبكه شرق البلاد و غربها
    و ليبكه الطور المعظم جوه
    يا خاتم الرسل المبارك ضوءه
    صلى عليك منزل القرآن



  • شمس النهار و اظلم العصران
    اسفا عليه كثيره الرجفان
    و ليبكه مضر و كل يمان
    والبيت ذوالاستار و الاركان
    صلى عليك منزل القرآن
    صلى عليك منزل القرآن



[ احقاق الحق ج 10 ص 434. ] .
افقهاى طلايى آسمان را غبار گرفت، خورشيد تيره شد و صبحگاهان و عصر تار شدند زمين بعد از مرگ پيامبر در غم تپيد، از افسوس او رعشه بر اندامش فتاد، شرق و غرب جهان در غم او بگريستند، قبائل مضر و يمان نيز در مرگ او فقان برآوردند. در غم او طور بلند مقام بگريست، كعبه پرده پوشيده و صاحب اركان بگريست
اى خاتم پيامبرانى كه نورش مبارك است، بر تو درود فرستاد فرستنده قرآن.

پس از دفن پدر فاطمه به خانه بازگشت، زنان به دورش حلقه زدند؛

فرمود: «انا لله و انا اليه راجعون، انقطع عنا خبر السماء [ احقاق الحق ج 10 ص 435 ]» ما از خداييم و به سوى او رجعت كنندگانيم، آه كه خبر آسمان و وحى از ما بندگان قطع شد. را ستى كه اين جمله نشانه اى است از معرفت فاطمه، اوست كه مى فهمد چه فاجعه اى براى بشريت پيش آمد. اوست كه ارزش وحى را مى شناسد و بر انقطاع آن اشك ماتم فرومى ريزد، و در غم فقدان وحى به سوك مى نشيند «او مى گريست و مى گفت: «يا ابتاه الى جبرئيل ننعاه، انقطعت عنا اخبار السماء. يا ابتاه لا ينزل الوحى الينا من عندالله ابدا» [ احقاق الحق ج 10 ص 427 ] پدرم! به جبرائيل راز دل مى گشاييم، خبرهاى آسمانى ديگر از ما قطع شد. پدرم! بعد از اين هرگز وحيى بر انسان نازل نخواهد شد.

دفاع از حريم ولايت

على و اهل بيت مشغول غسل پيامبر (ص) بودند كه شوراى سقيفه با تردستى خاصى در غياب على و عباس عموى پيامبر، عليرغم سفارشات اكيد پيامبر (ص) ابوبكر را بعنوان خليفه انتخاب نمودند، و شد آنچه شد و زود پيش بينى پيامبر محقق شد، كه فرمود: «ان الامه ستغدر بك من بعدى...» [ كنزل العمال ج 11 ص 617 حديث 32997 ] امت بعد از من به تو نيرنگ خواهند زد. اينجا بود كه رسالت تاريخى فاطمه آغاز شد زيرا پيامبر (ص) فاطمه را به عنوان ملاك حق و باطل معرفى نموده بود، رضايت او را رضايت خويش و عصبانيت او را عصبانيت خويش معرفى كرده بود. [ به بخش مقام فاطمه مراجعه نماييد ] فاطمه در هر جناحى قرار مى گرفت، حقانيت آن جناح را ثابت مى كرد، ناخشنودى وى از هر جناحى بطلان آن جناح را به اثبات مى رساند. لذا فاطمه وظيفه داشت تا موضع خويش را در قبال مسائل جديد روشن كند.

فاطمه (ع) بر ستورى سوار مى شد و همراه على شبانه به مجالس انصار مراجعه مى كرد و از آنان طلب يارى مى جست. آنان بهانه مى آوردند: كه اى دختر رسول خدا متأسفانه ما بيعت كرده ايم، اگر همسرت على پيش از آن به ما رجوع مى كرد ما با او بيعت مى كرديم، على (ع) مى فرمود: آيا درست بود جنازه رهبر خويش را رها مى كرديم و دنبال حكومت مى آمديم؟ آنگاه فاطمه مى فرمود: «ما صنع ابوالحسن الا ما كان ينبغى له، و لقد صنعوا ما الله حسيبهم و طالبهم» ابوالحسن درست عمل كرد (او به وظيفه اخلاقى خويش در مقابل رهبرش عمل نمود) اما آنان بگونه اى عمل كردند كه مورد بازخواست الهى قرار خواهند گرفت [ الامامه و السياسه ج 1 ص 29 و مراجعه نماييد به الغدير ج 5 ص 372، نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 6 ص 13، احتجاج ج 1 ص 206 و 209. ]

خانه فاطمه انجمن مخالفان

شوراى سقيفه با ايجاد جوى اختناق آميز رهبرى ابوبكر را بر جهان اسلام تحميل كرد، اما «عده اى از مهاجرين و انصار از بيعت با وى سرپيچى كردند و به على تمايل نشان دادند، عباس عموى پيامبر، فضل پسر عباس، زبير، خالد بن سعيد، مقداد، سلمان فارسى، ابوذر، عمار ياسر، براء بن عازب و ابى بن كعب با ابوبكر بيعت نكردند» [ تاريخ يعقوبى ج 2 ص 124. ]
خانه فاطمه انجمن مخالفين بود، آنان براى راى زنى در خانه فاطمه گرد مى آمدند و تحت لواى وى به سياست مى پرداختند و چون «خبر انجمن مهاجرين و انصار در منزل فاطمه (ع) به ابوبكر و عمر رسيد آنان عده اى را جمع كردند و به خانه فاطمه حمله آوردند. با على (ع) درگير شدند تا به داخل خانه وارد شدند. فاطمه (ع) بيرون آمد و فرياد برآورد: «والله لتخرجن او لاكشفن شعرى و لاعجن الى الله»: از خانه بيرون مى رويد يا سرم را در مقابل خداوند برهنه مى كنم و شما را نفرين خواهم كرد. سپس جمعيت متفرق شد و رفتند.» [ تاريخ يعقوبى ج 2 ص 126. ]

تهديد به نفرين

دار و دسته حكومتيان به رهبرى عمر لحظه اى دست از مزاحمت برنمى داشتند براى بيعت گرفتن از على (ع) هر روز فشار را بيشتر مى كردند، خانه فاطمه را مورد تاخت و تاز قرار مى دادند و براى دستگيرى على (ع) نقشه اى تازه مى كشيدند. كليه هواداران على را تحت فشار اختناق آميز پراكنده كردند، اما تنها كسى كه تا آخرين لحظات از على دفاع كرد، فاطمه بود. فاطمه از هر فرصتى براى خلع سلاح خصم استفاده مى كرد، گاهى مردم را به ياد واقعه غدير مى انداخت و مى فرمود: «انسيتم قول رسول الله (ص) يوم غدير خم، من كنت مولاه فعلى مولاه و قوله (ص) انت منى بمنزله هارون من موسى عليهماالسلام» [ الغدير ج 1 ص 196 به نقل از شمس الدين شافعى در كتاب «اسنى المطالب» ] آيا قول رسول خدا در روز غدير را فراموش كرده ايد كه فرمود: هر كس من مولاى او هستم على مولاى اوست؟ يا گفتار او را كه فرمود: اى على نسبت تو به من مانند نسبت هارون به موسى است؟

در روزى كه على را بزور به مسجد مى بردند «فاطمه از خانه بيرون آمد تا به نزديكى قبر رسول خدا رسيد فرياد برآورد كه: خلوا عن ابن عمى فوالذى بعث محمدا بالحق نبيا لئن لم تخلو عنه لانشرن شعرى و لاضعن غميص رسول الله على راسى و لا صرخن الى الله
تبارك و تعالى فما ناقه صالح باكرم على الله منى...» [ احتجاج طبرسى ج 1 ص 222 و مناقب ج 3393 ]: راه را براى پسر عمويم على باز كنيد، به خدايى كه محمد را بعنوان پيامبر برانگيخت اگر چنين نكنيد نزد خداوند موهايم را پريشان خواهم كرد و پيراهن رسول خدا بر سر خواهم نهاد و نزد خداوند بزرگ ناله سر خواهم داد. ناقه صالح از من عزيزتر نبود.

آتش در حريم!

سرسختى على (ع) و تبليغات فاطمه (ع) دشمن را به وحشت انداخت، آنان با دست پاچگى، عملى را مرتكب شدند، كه جز سند محكوميت در دادگاه تاريخ پيامد ديگرى را بدنبال نداشت.

ابن قتيبه دينورى از مورخين بزرگ اهل سنت گزارش مى كند كه: عمر نزد ابابكر آمد و گفت: آيا اين مخالف بيعت، على را دستگير نمى كنى؟

ابوبكر به غلامش قنفذ فرمان داد كه نزد على برو و وى را پيش من فراخوان. قنفذ نزد على رفت. على فرمود: براى چه آمده اى.

قنفذ: جانشين رسول خدا تو را فراخوانده است.

على: (جانشين رسول خدا؟!) چه زود بر رسول خدا دروغ بافتيد؟

قنفذ پيام على را رساند و ابوبكر سخت گريست.

عمر دوباره گفت: اين متخلف را به خود وامگذار.

ابوبكر: قنفذ! دوباره نزد على برو و بگو جانشين رسول خدا تو را براى بيعت دعوت مى كند.

قنفذ، مأموريت را انجام داد.

على با صداى بلند فرمود: سبحان الله ابوبكر مدعى چيزى است كه از او نيست.

قنفذ پيام على را به ابوبكر رساند، و وى سخت گريست.

عمر بپاخاست، گروهى [ ابن ابى الحديد همراهان عمر را بدين شرح اعلام مى كند: ثابت بن قيس ج 2 ص 50، اسيد بن حضير و سلمه بن اسلم، ج 6 ص 11، عبدالرحمن بن عوف و محمد بن سلمه ج 6 ص 48 و خالد بن وليد ج 6 ص 49 و در روايتى مرحوم طبرسى از قول امام حسن «ع» نقل مى كند مغيره بن شعبه هم بوده است احتجاج ج 2 ص 40. ] نيز بدنبال وى راه افتادند تا به خانه فاطمه رسيدند، درب را كوبيدند، فاطمه چون صداى آنها را شنيد، با صداى بلند فرياد كشيد: «يا ابت يا رسول الله ماذا لقينا بعدك من ابن الخطاب و ابن ابى قحافه» اى پدر! اى رسول خدا! بعد از تو از پسر خطاب و پسر ابى قحافه چه مشكلاتى بر ما تحميل شد.

چون جماعت ناله و گريه فاطمه را شنيدند تحت تأثير قرار گرفتند و گريه كنان بازگشتند، چه نزديك بود قلبهاى آنان بازايستد و جگرشان پاره پاره شود. تنها گروه اندكى با عمر ماندند...» [ الامامه و السياسه ج 1 ص 30. ]
ابن قتيبه در گزارشى ديگر مى گويد: «(چون عمر به درب خانه فاطمه آمد) ساكنين خانه را خواست اما آنان از بيرون آمدن سرباز
زدند، عمر هيزم طلبيد و گفت: «والذى نفس عمر بيده لتخرجن او لا حرقنها على من فيها: به خدايى كه جان عمر در دست اوست يا از خانه بيرون مى آيد يا خانه را با ساكنينش به آتش مى كشم. به او گفته شد در اين خانه فاطمه است. گفت: هر كه مى خواهد باشد!...» [ الامامه و السياسه ج 1 ص 30 و رجوع كنيد به شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 2 ص 56 و ج 6 ص 48 و تاريخ طبرى ج 3 ص 202 و كنزل العمال ج 5 ص 651. ]

فاطمه فرياد زد: «يابن الخطاب؟ اجئت لتحرق دارنا؟ [ بحارالانوار ج 28 ص 339 به نقل از عقد الفريد ابن عبدربه ] اتخرق عليا و ولدى؟» [ بحارالانوار ج 28 ص 339 به نقل از ابن خنزابه ] آيا آمده اى تا خانه ما را آتش بزنى؟ آيا على و بچه هايم را مى خواهى به آتش بكشى؟

اشكال ابن ابى الحديد

آيا واقعا عمر اين قدر جسور شده بود كه خانه فاطمه را به آتش بكشد؟ آيا واقعيت دارد كه عمر آنچنان سرمست باده قدرت شده بود كه موجب جسارت به پاره تن محمد (ص) شده است؟ ابن ابى الحديد معتزلى شارح نهج البلاغه منكر اين ادعا است. مى گويد: «داستان آتش زدن خانه فاطمه و كارهاى زشتى كه به عمر نسبت مى دهند... امرى بعيد است و تنها شيعه اين مطالب را نقل مى كند» [ نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 2 ص 21. ] و در جاى ديگر مى گويد: «اين اعمال زشتى كه شيعه مدعى آن
است مانند فرستادن قنفذ به درب خانه فاطمه، و زدن فاطمه و متورم شدن بازوى وى و باقى ماندن آن تا مرگ فاطمه و اينكه عمر وى را بين در و ديوار قرار داد و فاطمه فرياد سر داد اى پدرم اى رسول خدا و اينكه اين اعمال او موجب سقط جنين شد... همه اش نزد اهل سنت مطالب بى پايه است و هيچكس آن را قبول ندارد. و محدثان اهل سنت نه هرگز چنين رواياتى نقل كرده اند و نه خبر دارند بلكه اينها از متفردات شيعه است.» [ نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 2 ص 60. ]

من هم مانند ابن ابى الحديد آرزو مى كردم اى كاش اين واقعه دروغ بود. اى كاش هرگز كسى به پاره تن پيامبر جسارت نمى كرد. اى كاش حريم پيامبر شكسته نمى شد، اى كاش همه اينها بافته هاى دشمنان اسلام بود و واقعيت نداشت، جسارت به سرور زنان جهان نه تنها براى شيعه افتخارى نيست بلكه موجب سرافكندى انسانيت است. قتل جنين دختر پيامبر (ص) به دست ياران پيامبر نه تنها باعث خوشحالى شيعه نيست بلكه شيعه هم بايد تلاش كند چنين واقعه اى را از ديد دشمنان اسلام مخفى دارد، تا مبادا دستاويزى عليه اصل اسلام گردد.

لذا نگارنده نيز درصدد اثبات جرم نيست، بلكه چون شيعه به افترا متهم شده است مى خواهم در حد دفاع، رفع اتهام نمايم.

اصول و اتهامات مرحوم ابن ابى الحديد بدين شرح است:

حديث آتش زدن خانه فاطمه، ضرب و جرح فاطمه توسط قنفذ، و سقط محسن ادعايى است كه شيعه دليل ندارد، و... كسى از محدثان اهل سنت اين فجايع را نقل نكرده است.

دفاعيه شيعه

از اينكه محدثان و مورخان اهل سنت چنين رفتارى را نقل نكرده باشند جاى شگفتى نيست؟ زيرا محدثان اهل سنت صدها فضيلت را براى فاطمه نقل كرده اند، كه هر كدام از آنها كافى است براى اينكه ثابت كند فاطمه ملاك حق است؛ در اين صورت آزار دهندگان فاطمه، محاربان با فاطمه، و عصبانى كنندگان وى، در رديف دشمنان حق قرار خواهند گرفت. اما آنگونه كه ابن ابى الحديد پنداشته است كه شيعه در نقل اين ادعا تك روى نموده است، صحيح بنظر نمى رسد، زيرا مورخان و محدثان اهل سنت گرچه همه ى ماجرا را تشريح نكرده اند. اما حوادثى را نقل كرده اند كه قرينه و مؤيد ادعاى شيعه است و شيعه را از موضع اتهام خارج مى نمايد.

1- حمله به خانه فاطمه مورد اتفاق مورخان و محدثان اهل سنت است. خود ابن ابى الحديد ماجرا را چنين نقل مى كند «عمر با جماعتى از انصار و ديگران به خانه فاطمه آمدند، دستور داد شمشير زبير را بگيرند، گرفتند و بر سنگ كوبيدند تا شكسته شد و «ساقهم كلهم بين يديه الى ابى بكر و حملهم على بيعته» همه آنها را به سوى

/ 23