تفسير الكشاف ج 4 ص 670. اين داستان نيز بين مفسرين شيعه و سنى معروف و مشهور است. فخر رازى مفسر معروف اهل سنت كه گاهى دشمنى اش با شيعه به اهل بيت نيز سرايت مى كند سعى مى نمايد كه در اين روايت خدشه وارد كند او مى گويد ضمائر اين آيات جمع است پس نمى تواند در مورد على نازل شده باشد غافل از اينكه اولا ضمير جمع گاهى در مورد يك نفر هم مى آيد ثانيا هر كس كه اين داستان را گفته است مى گويد درباره على و فاطمه و فضه و حسن و حسين وارد شده است و آنان جمعند. آنگاه فخر رازى مى گويد هيچكس از بزرگان معتزله اين روايت را در تفاسيرشان نقل نكرده اند و تنها واحدى در كتاب البسيط و زمخشرى در كشاف از معتزله نقل كرده اند كه اين آيات در مورد على نازل شده است. و سپس همان داستانى را كه از كشاف نقل كرديم مى آورد. فخر رازى چه بخواهد و چه نخواهد 34 نفر از بزرگان محدثين و مفسرين اهل سنت همچو: ترمذى در «نوادر الاصول»، طبرى در «الكفايه»، ابن عبدربه مالكى در «عقد الفريد» حاكم نيشابورى در «مناقب فاطمه» آلوسى در تفسير «روح المعانى» و... اين داستان را نقل كرده اند الغدير ج 3 ص 107- 111 و نيز مراجعه نماييد به الدر المنثور ج 8 ص 371 و اسد الغابه ج 7 ص 236 و امالى صدوق مجلس 43 ص 212 روايت 11.
كوثر
انديشه توحيدى آهسته، آهسته گسترش مى يافت، هر روز قلبى را تسخير مى كرد، و مى رفت كه اين سير به سرعت، انقلابى ايجاد كند. به پيامبر پيشنهاد مصالحه نمودند، نپذيرفت. اميد مشركان از محمد قطع شد. آنان پيش بينى مى كردند اگر اين حركت همچنان به پيش رود، انقلاب محمدى روزى به پيروزى خواهد رسيد. سردمداران كفر از آن بيم داشتند كه شرافت سردمدارى از آنان به خاندان يتيم مكه انتقال يابد. اما تقدير ظاهر را بنفع آنان تغيير داد. قاسم بزرگترين فرزند رسول خدا مرد، خديجه پسر ديگرى براى پيامبر آورد غنچه زندگى او هنوز نشكفته بود كه دست اجل آن را چيد. سران كفر گفتند: محمد ابتر يعنى بى دنباله شد [ الدار المنثور ج 8 ص 646- 653 و اخرج ابن سعد و ابن عساكر... ] آنان مست باده غرور شدند كه محمد جانشينى ندارد كه مرامش را بعد از او رهبرى كند. اما فرشته وحى پيامى آورد كه پاسخ دندان شكنى به آنان محسوب گرديد: «انا اعطيناك الكوثر- فصل لربك و انحر- ان شانئك هو الابتر»: ما بتو كوثر (فاطمه) را عطا كرديم، پس به شكرانه آن در پيشگاه پروردگارت نماز گزار و شتر قربانى كن، كه دشمن تو ابتر و بى دنباله است. رسول خدا هنگام عقد فاطمه براى على دعا كردند: خداوند پيوندتان را مستحكم گرداند، تلاشتان را قرين سعادت نمايد، بركتش را بر شما ارزانى دارد و از شما نسلى فراوان و پاك به وجود آورد. [ ذخائر العقبى ص 31. ] و پيامبر «ص» اين بشارت را به فاطمه داد كه: يا بنيه انه ليس من نساء العالمين امراه اعظم ذريه منك فلا تكونى ادنى امراه صبرا [ ينابيع الموده ج 2 ص 23 ] دخترم بين زنان جهان از تو پر نسل تر كسى نيست پس كم صبرترين آنان نباشد. از اين شجره يازده شاخه روئيد كه هنوز در زير سايه آن شاخه ها متنعميم.[
كوثر از كثير گرفته شده يعنى زياد، فراوان. در شأن نزول سوره كوثر بين شيعه و سنى اختلافى نيست (مراجعه شود به تفسير فخر رازى ج 32 ص 132، الكشاف ج 4 ص 808 و الدار المنثور ج 8 ص 646- 653 ]
اما در معناى كوثر بين مفسرين شيعه و سنى اختلاف است، مفسرين سنى كوثر را به معناى نهرى در بهشت، قرآن، خير دنيا و آخرت و نبوت تفسير كرده اند. اما هيچكدام با پاسخ به مشركين زيبا به نظر نمى رسد زيرا مشركين بعد از مرگ پسران پيامبر او را ابتر يعنى بى دنباله ناميدند. حال خداوند بايد لطفى در حق محمد «ص» بنمايد كه ديگر ابتر نباشد. و هيچكدام از معانى ذكر شده پاسخ منطقى نيست، زيرا نه نهر در بهشت نه خير دنيا و نه قرآن، پيامبر را از بى نسل بودن يا ابتر بودن مبرا نمى كند ولى اگر كوثر را مطابق تفسير اهل بيت به معناى فاطمه بگيريم پاسخ دندان شكنى به مشركان است، پيامبر ابتر نيست او فاطمه را دارد كه نسل كثيرى از او بوجود مى آيد. و اين بهترين پاسخ است همانگونه كه از دعاى پيامبر در هنگام عقد و خبر پيامبر از نسل فاطمه كه محدثين سنى نقل كرده اند چنين برمى آيد.
مقام معنوى فاطمه
محبوبه پدر
اگر كسى به فردى علاقمند شد، تمام رفتارش با محبوب رنگ محبت مى گيرد، نگاهش شعر عشق مى خواند و كلامش آهنگ دوستى مى نوازد و پيامبر نسبت به دخترش اينگونه بود. و قتى بر پدرش وارد مى شد. پدر تمام قد در مقابل دخترش مى ايستاد، او را مى بوسيد و دست او را مى گرفت و جايگاه خويشش مى نشاند. [ الجامع الصحيح (سنن ترمذى) ج 5 ص 657، از عايشه، مناقب ج 3 ص 332، ذخائر العقبى ص 41. ] و چون از سفر بازمى گشت، «گلويش را مى بوسيد و مى فرمود: بوى بهشت از او حس مى كنم» [ ينابيع الموده ج 1 ص 171 و اسد الغابه ج 7 ص 324 ] اگر مى خواست به سفرى برود آخرين خداحافظى با فاطمه بود و وقتى بازمى گشت اولين ديدار نيز با او بود [ مناقب ج 3 ص 333، ذخائر العقبى ص 37، ينابيع الموده ج 2 ص 23. ] اگر از او مى پرسيدند: چه كسى را بيشتر دوست دارى؟ مى فرمود: دخترم فاطمه [ ذخائرالعقبى ص 36 ] روزى على (ع) از رسول خدا پرسيد: مرا بيشتر دوست داريد؟ يا فاطمه؟ فرمود: فاطمه احب الى منك و انت اعز على منها [ اسد الغابه ج 7 ص 224، احقاق الحق ج 10 ص 174 ]: «فاطمه را از تو بيشتر دوست دارم ولى تو نزد من از فاطمه عزيزتر هستى.»اگر نهايت علاقه خود را به كسى مى خواست اعلام كند فاطمه را استثنا مى كرد. روزى پيامبر (ص) اسامه بن زيد را به فرماندهى لشكرى كه ابوبكر و عمر جزء سربازانش بودند انتصاب نمود، مردم بخاطر كمى سن اسامه زبان به سرزنش گشودند، موضوع به پيامبر (ص) رسيد، به منبر رفتند و فرمودند: مردم در فرماندهى اسامه طعنه مى زنند همانگونه كه نسبت به فرماندهى پدرش چنين مى كردند، راستى كه اين پدر و پسر شايستگى فرماندهى را دارند. اسامه و پدرش از همه بجز فاطمه نزد من محبوبتر مى باشند. [ الطبقات الكبرى ج 6 ص 66. ] دوستى محمد (ص) نسبت به فاطمه (ع) براى همگان روشن و آشكار بود حتى عايشه كه هميشه با فاطمه احساس نوعى رقابت داشت به اين موضوع اعتراف مى كرد. هرگاه از او مى پرسيدند چه كسى نزد پيامبر (ص) محبوبتر بود؟ مى گفت دخترش فاطمه، مى پرسيدند از مردان؟ مى گفت: على [ اسد الغابه ج 7 ص 223، كنزل العمال ج 13 ص 145 ] لكن عايشه طاقت نياورد رفتار پيامبر (ص) با فاطمه را مورد اعتراض قرار داد و گفت: چرا او را مانند عسل مى ليسى؟ [ ينابيع الموده ج 2 ص 22 ] فرمود: شب معراج، به بهشت درآمدم، درختى را آنجا ديدم كه از آن زيباتر نبود از برگش برگى براق تر و از ميوه اش ميوه اى خوشمزه تر نبود، از ميوه اش خوردم، از آن ميوه نطفه فاطمه بوجود آمد و خديجه از همان نطفه حامله شد، و دخترم بوى همان بهشت را مى دهد هرگاه براى بهشت دلتنگ مى شوم او را مى بويم [ الدار المنثور ذيل آيه اول سوره اسراء ] و از اين رو فاطمه را حوراء انسيه گفته اند.
[
كشف الغمه ج 1 ص 459. اين روايت كه انعقاد نطفه فاطمه از ميوه بهشتى است از مشهورات بين شيعه و سنى است. اين روايت را ابن عباس، سعيد بن مالك، عمر بن الخطاب و عايشه نقل كرده اند. (احقاق الحق از ص 1- 10)
همچنين مراجعه كنيد به مناقب ج 3 ص 335، علل الشرايع باب 147 ص 184، احتجاج طبرسى ج 2 ص 382، ينابيع الموده ج 2 ص 22، كنزل العمال ج 12 ص 109 و ذخائر العقبى ص 36.]
برترين بانو
مريم دختر عابد و پرهيزكارى كه پاكيش زمينه تولد عيسى گرديد، اعمالش و مادريش براى پيامبر خدا موجب شد كه از بين زنان زمان از طرف خداوند برگزيده شود [ و اذ قالت الملئكه يا مريم ان الله اصطفاك و طهرك و اصطفاك على نساء العالمين- آل عمران 42. ] و فاطمه نيز بخاطر اخلاص، وراثت محمد (ص) در نسل به او منتقل شد و برترين بانوان اسلام گرديد [ مناقب ج 3 ص 323: اين تعليل را حسين بن روح «رض» در پاسخ به پل الهروى داده است كه از او سؤال كرده چرا فاطمه با وجودى كه كوچكتر بود از ساير خواهرانش افضل بوده است. فرمود، انها ورثت رسول الله (ص) و نسل رسول الله فيها و لم يخصصها الله بذلك الا بفعل الاخلاص عرفه من نيتها ] فاطمه سه خواهر ديگر ازهمين پدر و از همين مادر داشت هر چند داشتن چنين خانواده اى خود افتخار است [ ذخائر العقبى ص 44 ] اما هيچكدام چنين مقامى را نيافتند. در اين كه فاطمه (س) برترين بانوى اسلام است بين شيعه و سنى اختلافى نيست. اما بين اهل سنت در اينكه آيا فاطمه از مريم والاتر است يا نه اختلاف شده است. امام احمد بن جنبل در مسند در روايتى از رسول خدا چنين آورده است: «فاطمه سيده نساء اهل الجنه الا ما كان من مريم بنت عمران.» [ مسند ج 4 ص 159 ] اما در روايتى ديگر ابن عساكر از قول حذيفه نقل مى كند كه پيامبر (ص) فرمودند: فرشته اى از آسمان بر من نازل شد كه هيچگاه قبل از آن فرود نيامده بود، مرا بشارت داد كه: «ان الحسن والحسين سيد شباب اهل الجنه و ان فاطمه سيد نساء اهل الجنه.» [ كنزل العمال ج 12 ص 108 و ج 13 ص 675 ] در اين روايت فاطمه بصورت مطلق سرور زنان بهشتى معرفى شده است. در روايتى ديگر محب الدين طبرى از قول ابن عباس نقل مى كند كه پيامبر (ص) فرمودند: «افضل نساء اهل الجنه، خديجه بنت خويلد، و فاطمه بنت محمد و مريم ابته عمران و آسيه ابنه مزاحم
امراة فرعون» [ ذخائر العقبى ص 42 ] در اين روايت خديجه، فاطمه مريم و آسيه در يك رديف قرار گرفته اند و همگى به عنوان بانوان برتر بهشت مطرح شده اند. همين روايت را مرحوم طبرى در ذيل آيه 42 آل عمران از قول انس و ابى موسى اشعرى نقل مى كند و سپس در روايتى ديگر مريم را بالاتر معرفى مى كند. [ تفسير طبرى ج 3 ص 180. ] اما دو كتاب صحيح از اهل سنت يكى سنن ابن ماجه و ديگرى صحيح مسلم روايتى را به دو طريق از عايشه نقل كرده اند كه هيچكدام نامى از مريم نبرده است، و آن چنين است كه هنگامى كه پيامبر در حال احتضار بودند در گوش فاطمه مطلبى را گفتند كه اول فاطمه گريه كرد، بعد بلافاصله خنديد. سپس خود فاطمه مطلب را چنين توضيح دادند كه پيامبر (ص) فرمود: «... الا ترضين ان تكونى سيده نساء العالمين او نساء هذه الامه؟ [ سنن ابن ماجه ج 1 ص 518 و صحيح مسلم ج 2 ص 5- 6 ]» آيا از اينكه سرور زنان جهان يا سرور زنان امت محمد باشى راضى نيستى؟ و ابن سعد در طبقات آن را اينگونه نقل كرده است: «اما ترضين ان تكونى سيده نساء هذا لامه او نساء العالمين [ الطبقات الكبرى ج 8 ص 27. ]»
ناگفته نماند كه پيامبر (ص) برترين بانوى جهان و برترين بانوى امت اسلامى را در يك رديف قرار داده است زيرا همانطور كه فضيلت
امت محمدى بر امت عيسوى ثابت است، فضيلت فاطمه بر همه زنان امتها نيز ثابت است. با بررسى روايات و تعارض آن با روايت صحاح به نظر مى رسد چون روات حديث تضاد ظاهرى گفته پيامبر (ص) را با كلام خداوند در مورد مريم را كه فرمود: «و اصطفاك على نساء العالمين»: تو را بر زنان جهانيان برگزيدم، نتوانسته اند حل نمايند به عنوان تفسير جمله «الا مريم» يا «بعد مريم» را اضافه نموده باشند. لذا در بيشتر روايات اهل سنت قيد يا استثنايى ديده نمى شود. لكن با دقت در قرآن درمى يابيم كه هيچ منافاتى با برترى مريم ندارد زيرا قرآن در مورد مريم (عليهاالسلام) «اصطفاك» دارد و اين به معناى برگزيدن است، يعنى مريم را براى جهانيان برگزيديم، تا الگويى براى زنان باشد يا مريم را از بين جهانيان انتخاب كرديم تا مادر پيامبر عيسى (ع) باشد.
ثانيا اگر قبول كنيم انتخاب مريم به خاطر فضيلت و برترى وى بر زنان جهان است باز معناى آن اين نيست كه حتى نسبت به همه زنان امت محمد (ص) هم برترى دارد. زيرا «عالمين» در قرآن به معناى جهانيان همان عصر است چنانچه در مورد امت موسوى مى فرمايد: «اذكروا نعمتى اللتى انعمت عليكم و انى فضلتكم على العالمين [ بقره، 47 و 144 ]». ياد آوريد نعمتى را كه به شما دادم و شما را بر عالمين و