رضاى فاطمه رضاى خداوند - فرشته زمینی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فرشته زمینی - نسخه متنی

روح الله حسینیان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

جهانيان فضيلت و برترى دادم. روشن است كه منظور، عالمين زمان خود موسى است و الا امت موسوى هرگز فضيلت و برترى بر امت محمدى ندارد.

يا در مورد بعضى از پيامبران مى فرمايد: و اسماعيل و اليسع و يونس و لوطا و كلا فضلنا على العالمين [ انعام 86 ]: همه اينها را بر جهانيان برترى داديم. و اين بدان معنا نيست كه حتى از محمد مصطفى نيز برترى دارند بلكه نسبت به زمان خود برترى داده شدند، و به همين جهت است كه مفسر گرانقدر اهل سنت جلال الدين سبوطى «و اصطفيناك على نساء العالمين» را به اهل زمان مريم تفسير مى كند [ تفسير جلالين ص 72. ] و قتى همين شبه را از امام صادق (ع) مى پرسند كه پيامبر (ص) كه در مورد فاطمه فرمود: «سيده نساء اهل الجنه» آيا منظور سيده زنان عصر خودش هست يا همه اعصار؟

فرمود: «ذاك مريم و فاطمه سيده نساء اهل الجنه من الاولين و الاخرين [ امالى صدوق مجلس 26 حديث 7 ص 109 و مجلس 73 ص 394، معانى الاخبار ج 1 ص 253 ] مريم، سرور زنان عصر خويش بود اما فاطمه سرور زنان بهشتى از اول خلقت تا پايان آن مى باشد. [ اين معنا با الفاظ ديگرى هم در روايات آمده است كه براى آگاهى بيشتر نيز مراجعه كنيد به: مسند احمد بن حنبل ج 10 ص 82 و 157 و 158- كنزل العمال ج 13 ص 675- 676- اسد الغابه ج 7 ص 223- 224- سنن ترمذى ج 5 ص 657- ينابيع الموده ج 2 ص 167- 169- ذخائر العقبى ص 40- 43- احقاق الحق ج 10 ص 27- 115- مناقب ج 3 ص 322- 323- خصال ج 1 ص 206. ]

رضاى فاطمه رضاى خداوند

پيامبر (ص) وقايع بعد از خود را پيش بينى مى كند، حتى خبر شهادت على (ع) و توطئه اى كه عليه او روا مى دارند برمى شمارد. [ كنزل العمال ج 11 ص 117 ] از انحراف امت و رجعت واپس گرايانه آنان خبر مى دهد. [ صحيح بخارى ج 9 كتاب النفس ص 673 و صحيح مسلم ج 15 ص 55 ] پيامبر به حكم وظيفه اى كه دارد بايد ادله حقانيت جناح خط محمدى را روشن و بى شبهه بيان كند، و شاهدى بر آن معرفى كند على خود در رأس جناح حق است و مدعى نمى تواند شاهد باشد، ثانيا برخورد قاطعانه على در ريشه كن كردن كفر، نقارى از كينه بر دلهاى فراوانى نهاده كه زدودن آن كار آسانى نيست، پيامبر (ص) شاهد را فردى قرار مى دهد كه شمشيرش در قلب هيچ جنبده اى فرونرفته و با هيچكس از در ستيزه درنياويخته. و آن فاطمه است، رضايت او را ملاك حقانيت و غضب او را نشانه ناحق بودن قرار داد. فاطمه در هر جناحى بايستد حق است و رو در روى هر جناحى قرار گيرد باطل است. لذا به فاطمه فرمود: «ان الله يغضب لغضبك و يرضى لرضاك [ اسد الغابه ج 7 ص 224، كنزل العمال ج 13 ص 674 و ج 12 و ص 11 ينابيع الموده ج 1 ص 170، ذخائر العقبى ص 39، كشف الغمه ج 1 ص 458 و 467 ]: خداوند با خشم تو خشمگين مى شود و با رضايت تو را ضى مى گردد. اين روايت محكمترين دليل بر حقانيت هوادارن اهل بيت بود و قرن اول اسلام در همه محافل بر سر زبانها مى چرخيد و مخالفين را خلع سلاح مى كرد. آنان هر روز دست به شبهه يا شايعه اى مى زدند تا اين حريف توانمند را از صحنه خارج كنند. زمانى حديث را به مسخره مى گرفتند [ احتجاج ج 2 ص 254 ابن جريح از امام صادق (ع) در مورد اين حديث پرسيد: حدثنا اليوم حديثا استهزاه الناس: اين حديث به ما روايت شد مردم آن را مسخره كردند. ] زمانى آن را گفتارى باطل مى انگاشتند و در مقبوليت آن شبهه عقلى ايجاد مى كردند [ امالى صدوق مجلس 61 ص 313. فجاء صندل فقال لجعفر بن محمد (ع) يا اباعبدالله ان هولاء الشباب يجيئونا عنك باحاديث منكره فقال له جعفر (ع) ما ذلك يا صندل قال: حدثت عنك انك حدثنا ان الله يغضب لغضب فاطمه و يرضى لرضائها... ]

اما پيشوايان شيعه هر بار با دليلى روشن و قاطع اين شبهات و شايعات را پاسخ مى دادند و مى فرمودند: همانطوريكه شما روايت مى كنيد خداوند با غضب بنده مؤمنش خشمگين مى شود و با رضايت او راضى مى شود، چطور ممكن نيست با غضب فاطمه غضبناك و با رضايت او راضى شود؟ [ امالى صدوق مجلس 61 ص 313. فجاء صندل فقال لجعفر بن محمد (ع) يا اباعبدالله ان هولاء الشباب يجيئونا عنك باحاديث منكره فقال له جعفر (ع) ما ذلك يا صندل قال: حدثت عنك انك حدثنا ان الله يغضب لغضب فاطمه و يرضى لرضائها... و احتجاج ج 2 ص 254، كشف الغمه ج 1 ص 467 و مناقب ج 3 ص 325. ]

پاره تن پيامبر

قبل از اين گفتيم پيامبر (ص) تلاش داشت تا فاطمه را به عنوان شاهدى بر جريان جناح حق معرفى نمايد. گاهى رضايت او را رضايت خداوند اعلام مى كرد و گاه رضايت خويش. او بارها فرمود: «فاطمه بضعه منى يقبضنى ما يقبضها و يبسطنى ما يبسطها» [ كنزل العمال ج 12 ص 108. اين روايت با الفاظ مختلف وارد شده است كه همگى يك معنا بيشتر ندارند و آن اينست كه هر چه فاطمه را ناراحت كند مرا ناراحت كرده و آنچه وى را خوشحال كند مرا خوشحال كرده. و نيز مراجعه كنيد به كنزل العمال ج 12 ص 107، ينابيع ج 1 ص 169، و ج 2 ص 11 و 84، امالى صدوق مجلس 73 ص 394 و امالى شيخ مفيد ص 159 ]: فاطمه پاره تن من است مرا دلتنگ مى كند آنچه او را دلتنگ مى كند. شاد مى كند مرا آنچه او را شاد مى كند.

روايت «فاطمه بضعه منى» را منابع اهل سنت از على (ع) فاطمه (عليهاالسلام) عايشه، سويد، انس، مجاهد و مسور بن مخرمه از قول رسول الله نقل كرده اند، لكن با كمال تأسف اين حجت قطع هواداران اهل بيت نيز مانند ساير روايات از دستبرد دور نمانده از همان قرن دوم روايت را تحريف كردند و در بين احاديث اهل سنت رواج دادند و كم كم به شكل پسنديده ترى در بين احاديث شيعه نيز رخنه كرد [ علل الشرايع ص 185، اين داستان را بدينگونه نقل مى كنند: كه نابكارى نزد فاطمه آمد و به دروغ گفت على مى خواهد با دختر ابى جهل ازدواج كند فاطمه برآشفت و نزد رسول خدا رفت. ] و داستانى دروغين بدين شرح بربافتند:

على (ع) از دختر ابى جهل خواستگارى كرد، اين عمل عصبانيت فاطمه را فراهم نمود، نزد پدر شد و از بى تفاوتى پدر نسبت به دخترانش گله كرد و داستان خواستگارى على را تعريف كرد. پيامبر (ص) به مسجد رفت و بر فراز منبر آمد و فرمود: اجازه نمى دهم على با دختر ابى جهل ازدواج كند، و سپس فرمود: «فاطمه بضعه
منى... [ مسند احمد بن حنبل ج 6 ص 492. ]». و اينك به نقد اين روايت مى پردازيم:

1- آيا باور كردنى است با آن همه عشق و علاقه اى كه على (ع) به فاطمه (س) داشت باز به دنبال همسر ديگر برود؟ دخترى كه بزرگان قريش آرزوى ازدواجش را داشتند اما پيامبر (ص) به دستور خداوند او را به على داد و على آن را خوب مى دانست؟

2- آيا على با داشتن فاطمه كه بانويى جوان و از زيباترين دختران عرب بود نيازمند ازدواج با ديگرى بود؟

3- به فرض كه على (ع) احتياج به زن ديگرى داشت. آيا تعدد زوجات حرام بود؟ يا براى على خصوصا حرام شده بود؟ آيا حبو آوردن براى فاطمه حرام بود كه فاطمه (س) و پيامبر اينگونه عكس العمل نشان دادند؟

4- آيا بدور از انصاف نيست، پيامبرى كه خود چندين ازدواج مى نمايد و بر سر زنان خود حبو مى آورد، اينگونه نسبت به دختر خود عكس العمل نشان بدهد و داماد خود را توبيخ كند؟ آيا از پيامبر رطب خورده اى كه منع رطب نمى كند باور كردنى است كه اينگونه منفعل شود؟

5- آيا از فاطمه اى كه عصمت او را خداوند اراده كرده است بعيد نيست كه نسبت به يك عمل مشروع چنين عكس العملى نشان دهد؟ و آيا عصبانى شدن از يك عمل مشروع منافات با عصمت فاطمه ندارد؟

6- آيا واقعا فاطمه (س) با پدرش اينگونه تند و غير مؤدبانه برخورد مى كند كه بگويد «انك لا تغضب لبناتك» تو به خاطر دخترانت ناراحت نمى شوى؟

آيا فاطمه (س) مهر پدر را نسبت به خودش فراموش كرده؟ آيا در تاريخ كسى را سراغ داريد كه اينگونه نسبت به دخترش ابراز علاقه و محبت نموده باشد؟ و آيا فاطمه همه اينها را ناديده گرفته است؟

7- آيا اگر واقعا على (ع) از دختر ابى جهل خواستگارى كرده باشد پيامبر چنين اخلاقى دارد كه قبل از تذكر به على روى منبر برود و آبروى على را در منظر عام ببرد؟ آيا بهتر نبود كه اول موضوع را از على سؤال مى كرد و سپس به خودش تذكر مى داد و اگر گوش نمى كرد سپس به منبر مى رفت؟ آيا اين روايت جسارت به پيامبر (ص) نيست كه مانند آدمهاى تندخو عصبانى مى شود و عكس العمل نشان مى دهد؟

8- در همين روايت آمده است: فلا آذن ثم لا آذن ثم لا آذن الا ان يريد ابن ابى طالب ان يطلق ابنتى [ الجامع الصحيح (صحيح ترمذى) ج 5 ص 655، صحيح بخارى ج 7 ص 72 ].. اجازه نمى دهم، اجازه نمى دهم و اجازه نمى دهم مگر اينكه پسر ابى طالب دخترم را طلاق بدهد. آيا واقعا اين عبارت از پيامبر، روايت را غير معقول تر نمى كند. آيا پيامبر
به خاطر يك خواستگارى به پايان نرسيده تهديد به طلاق مى كند آن هم روى منبر!؟

9- در جاى ديگر در اين روايت آمده است كه پيامبر از «اباالعاص بن الربيع» داماد ديگرش به شدت تعريف و تمجيد كرد [ مسند احمد بن حنبل ج 6 ص 492 ] و فرمود، حدثنى فصدقنى و وعدنى فاو فانى [ ذخائر العقبى ] آيا درست است كه پيامبر (ص) از ابى العاص داماد ديگرش كه ايمان نياورد و در جنگ بدر عليه پيامبر به ستيز آمد و اسير شد در مقابل على (ع) كه از اولين ايمان آورندگان به اوست و شمشير او مكتبش را به پيش برده است اين همه تعريف و تمجيد كند آن هم در مقابل و قياس با على و از باب طعنه و توبيخ على!؟

10- در جاى ديگرى در اين روايت جمله اى دارد كه ساختگى بودن اين روايت را آشكار مى كند، «والله! لا تجتمع بنت رسول الله و بنت عدو الله عند رجل واحد ابدا: به خدا قسم دختر رسول خدا با دختر دشمن خدا تحت ازدواج يك مرد درنمى آيند.

آيا باور كردنى است كه رسول خدا با آن همه لطف و مهربانى و حسن خلق اينگونه نسبت به يك خانم مسلمان و مهاجر توهين كند؟ به فرض كه على (ع) مقصر بود! دختر ابى جهل چه گناهى داشت؟ و اگر ابى جهل آتش بود دخترش چرا به جرم پدر جريمه شود؟ شما اين روايت را با روايت ذيل كه خود اهل سنت روايت كرده
مقايسه كنيد و خود قضاوت كنيد: «دختر ابى لهب از مكه به مدينه مهاجرت نمود، به او گفته شد: اين مهاجرت تو بى فايده است زيرا تو دختر حطب النارى دختر ابى لهب ماجرا را نزد رسول خدا برد، رسول خدا به شدت غضبناك شد، سپس به منبر رفت، فرمود: چه شده است كه عده اى مرا در ارحام و خويشانم اذيت مى كنند؟! بدانيد هر كس خويشان و ارحام مرا اذيت كند مرا اذيت كرده است و هر كس مرا اذيت كند خدا را اذيت كرده است. [ الصواعق المحرقه اخرجه ابن ابى عاصم و الطبرانى و ابن منده و البيهقى بالفاظ متقاربه ] آيا پيامبرى كه چنين دفاعى از دختر ابى لهب مى كند، نسبت به دختر ابى جهل چنين رفتار مى كند؟

11- چطور اين حديث را باور كنيم در حالى كه پيامبر خدا بعد از بعثت دو دختر خويش را به دو پسر ابى لهب داد، رقيه را به عتبه و ام كلثوم را به عتيبه. چون سوره «تبت» نازل شد پدرشان ابولهب و مادرشان ام جميل پسرانشان را وادار كردند قبل از عروسى مفارقت كنند! [ اسد الغابه ج 7 ص 114 ] چطور است كه دو دختر رسول خدا مى توانند تحت ازدواج دو پسر دشمن خدا درآيند، ولى يك دختر رسول خدا و يك دختر مسلمان شده مهاجر نمى توانند تحت ازدواج برادر رسول خدا قرار گيرند؟! علاوه خود رسول خدا در مورد آن دو دختر هرگز درخواست طلاق نكرد تا خود آن دو دشمن خدا فرزندان دشمن خدا به دستور ابولهب و ام جميل حماله الحطب دختران رسول خدا را طلاق دادند.

12- اين واقعه اگر صحت داشت يك امر بزرگ به حساب مى آمد، عصبانيت رسول خدا! تهديد به طلاق گرفتن فاطمه! توبيخ على در مسجد النبى و روى منبر و در منظر اصحاب! اما چطور اين روايت را هيچ يك از اصحاب بجز مسور بن مخرمه نقل نكرده است؟ و راويان حديث «فاطمه بضقه منى» عايشه ابن زبير و انس هيچكدام چنين داستان و شأن نزولى را نقل نكرده اند آيا از واقعه اى بدين بزرگى بى اعتنا گذشته اند؟ يا اصولا چنين چيزى اتفاق نيفتاده است؟

13- آيا اگر چنين واقعه اى عليه على (ع) در منظر همگان اتفاق افتاده بود، دشمنان على كه همواره بدنبال نقطه ضعف وى مى گشتند، به همين سادگى از آن عبور مى كردند و دست به يك تبليغات جهانگير نمى زدند؟

14- مسور بن مخرمه تنها راوى اين روايت در سال دوم هجرت در مكه متولد شده است. [ اسد الغابه ج 5 ص 175 ] فرض كنيد سال بعد يعنى سال سوم به مدينه آمده است و اگر اين واقعه بين سال سوم تا سال دهم به وقوع پيوسته باشد، مسور وقتى پاى منبر پيامبر (ص) اين داستان را شنيده است بين يك ساله تا هشت ساله بوده است چطور اين داستان را يك كودك بين يك تا هشت ساله شنيده و نقل كرده است اما هيچكدام از
اصحاب چنين داستان مهمى را نشنيده اند؟!

به هر حال دامان پيامبر (ص) صاحب آن خلق عظيم و برادرش على (ع) خير الوصيين و دخترش سيده نساء عالمين از اين قصه ناشيانه و جعلى مبرا است.

غذاى آسمانى

زمخشرى در سيوطى دو مفسر گرانقدر اهل سنت گزارشى را نقل مى كنند كه نشانگر مقام قدس فاطمه زهرا سلام الله عليهاست.

دو سه روزى بود كه رسول خدا غذايى نخورده بودند. گرسنگى بر او سخت فشار آورد. به اطاق همسرانش مراجعه نمود، چيزى براى خوردن نيافت. نزد فاطمه آمده و فرمود: دخترم چيزى براى خوردن دارى؟ فاطمه گفت: فدايت شوم، به خدا قسم آه در بساط نداريم. پيامبر (ص) به خانه بازگشت.

همسايه فاطمه، دو قرص نان با مقدارى گوشت پخته براى وى آورد. فاطمه (عليهاالسلام) آنها را در ظرفى نهاد و رويش را پوشاند و با خود انديشيد كه بر پدرش ايثار كند و قبل از اطعام اهل خانه اش پيامبر را غذا بدهد. حسن و حسين را نزد رسول خدا فرستاد، پيامبر بازگشت. فاطمه گفت: خداوند خيرى را رساند كه براى شما گذاشتم. پيامبر فرمود: پس بياور. فاطمه آن را آورد و روكش غذا را كنار زد، ظرف پر از

/ 23