حجله چيده مى شود
پيامبر (ص) به عايشه و ام سلمه دستور داد تا اثاثيه فاطمه (س) را مرتب نمايند. آنان به خانه اى كه قرار است فاطمه (س) زندگى را در آن آغاز كند رفتند، كف حجله را از ماسه بادى [ سنن ابن ماجه ج 1 ص 616 ] بطحاء فرش كردند. سپس و بالش را از گياه پر كردند و آن را هموار كردند. مقدارى خرما و كشمش خوردند و سپس به كار پرداختند، در كنار خانه چوبى را نصب كردند تا چوب لباسى و محل آويزان كردن مشك كوچك آب باشد. [ ملأ البيت كثبا يعنى رملا، الصواعق المحرقه ص 163 ] اطاق را با قطعه اى از پوست گوسفند فرش كردند و بالشى بر آن نهادند و مشكى كوچك آويزان كردند و حوله اى و ظرفى در آن قرار دادند. [ الطبقات الكبرى ج 8 ص 24. ] حجله دختر پيامبر خدا (ص) بسيار ساده و بى آلايش بود. على (ع) بارها سادگى آن را به ياد مى آورد و بر آن افتخار مى كرد: و مى فرمود در آن شبى كه فاطمه (س) را به خانه ام آوردند «فما كان فراشنا ليلة اهديت الا مسك كبش» [ سنن ابن ماجه ج 2 ص 1391 كتاب الزهد، كنزل العمال ج 13 ص 179 و ص 682، و ر. ك به احقاق الحق ج 10 ص 395 تا 400 ] فرشى به جز پوست قوچى نداشتيم. آرايشگاه
«پدر دستور داد خانه ام سلمه را براى آرايش فاطمه (س) آماده كنند، زنان پيامبر (ص) جمع شدند تا او را اطلاح كنند و در خور شانش آرايش نمايند. از او عطر طلبيدند. فاطمه (س) شيشه اى را آورد. از بوى خوش آن متعجب شدند، پرسيدند آن را از كجا آورده اى؟ فرمود: دحيه كلبى بر پدرم وارد مى شد و مى گفت: پشتى را براى عمويت بينداز و هنگاميكه بلند مى شد از لباسش چيزى مى افتاد كه مى گفت اينها را جمع كن و محتواى شيشه همان چيزهاست. زنان پيامبر (ص) بيشتر متعجب شدند، از رسول خدا موضوع را سوال كردند. فرمود: «اين عنبريست كه از بال جبرائيل فرود افتاده.» [ مناقب ج 3 ص 353 توضيح اينكه جبرائيل به قيافه دحيه كلبى، بر پيامبر (ص) وارد مى شد. ] فاطمه (س) را آرايش كردند و براى زفاف آماده نمودند.وليمه
آنگاه پيامبر (ص) رو به على (ع) كرد و فرمود: هر عروسى وليمه اى دارد، بايد فكرى كرد. اصحاب كه براى كمك دورا دورش حلقه زده بودند، «هر كس چيزى را متقبل شد» [ ذخائر العقبى ص 33 (و قال فلان على كذا و قال فلان على كذا) و ينابيع الموده ج 2 ص 22. ] سعد بن عباد گفت: من يك رأس قوچ مى دهم. [ ذخائر العقبى ص 34، الصواعق المحرقه ص 162، ينابيع الموده ج 2 ص 22، كنزل العمال ج 13 ص 680 و 681. ] سپس اصحاب هر كدام هر چه را پذيرفته بودند آوردند، مجموع هدايا عبارت بود از «مقدارى گندم، نان، گوسفند و گاو [ مناقب ج 3 ص 353 ] و چند صاع ذرت كه انصار روى هم گذاشتند و آوردند. [ كنزل العمال ج 13 ص 680، ينابيع الموده ج 2 ص 22 ] و كشمش و خرما هم به عنوان شيرينى تهيه گرديد.» [ ذخائر العقبى ص 34. ] پيامبر (ص) دستور دادند گندمها را آرد كنند و گوسفندان و گاو را ذبح كنند و سپس آماده طبخ نمايند، پس از پخته شدن غذا پيامبر (ص) دستور داد، كسى روى پشت بام جار بكشد و مردم را براى شركت در عروسى دعوت نمايد. بعد از اعلام، جمعيت از نخلستانها و مزارع به سوى مسجد سرازير شد، سفره در مسجد گسترده شد و ضيافت شام به افتخار اين پيوند مبارك برقرار شد، هزاران نفر از مردم مدينه، زن و مرد، بر سر سفره نشستند و خوردند و بلند شدند. [ مناقب ج 3 ص 353. ] مجلس زنانه
پيامبر (ص) به دختران عبدالمطلب و زنان مهاجر و انصار فرمود: فاطمه (س) را همراهى كنيد! شادى كنيد! شعر بخوانيد، تكبير زنيد، و خداوند را ستايش كنيد و مبادا سخنى بگوييد كه خداوند راضى نباشد، [ مناقب ج 3 ص 354 ] ناگهان صداى دايره از مجلس بلند شد و «پيامبر (ص) آن را شنيد، پرسيد اين صداى چيست؟ ام سلمه گفت: اى رسول خدا! اسماء دايره مى زند! با اين كارش مى خواهد فاطمه (س) را شاد كند تا مبادا احساس بى مادرى كند. پيامبر خدا (ص) دستش را به سوى آسمان بلند كرد و گفت: خدايا همانگونه كه اسماء دخترم را خوشحال مى كند، در قلب او شادى افروز، سپس اسماء را صدا زد و فرمود: صداى دف تو چه معنايى دارد؟ گفت: نمى دانم ما فقط مى خواهيم شادى بيافرينيم، فرمود: مواظب، باش موسيقى آن ناسزا نباشد. [ دعائم الاسلام ج 2 ص 206 روايت 752 و عن جعفر بن محمد (ع) انه قال: مما كانت الليله التى بنى فيها على (ع) بفاطمه، سمع رسول الله (ص) ضرب الدف فقال: ما هذاء قالت ام سلمه يا رسول الله هذه اسماء بنت عميس تضرب بالدف ارادت فيه فرح فاطمه (س) لئلا انه لما ماتت امها لم تجد من يقوم لها، فرفع رسول الله يده الى السماء ثم قال: اللهم ادخل على (ع) اسماء ابنه عميس السرور كما افرحت ابنتى ثم دعاها، فقال يا اسماء ما تقولون اذا ضربتن بالدف؟ فقالت ما ندرى ما نقول يا رسول الله فى ذلك انما اردت فرحها قال فلا تقولوا هجرا. مرحوم ابن شهر آشوب مى گويد پيامبر (ص) خود شخصا وارد مجلس زنانه شدند و دستور دادند دف نواخته شود (و دخل حجره النساء و امر بضرب الدف) مناقب ج 3 ص 351 در اينكه زدن دف در عروسى مانعى ندارد روايات فراوانى است، پيامبر (ص) بارها سفارش كردند و فرمودند: فرق بين النكاح و السفاح بالدف: فرق ازدواج و زنا زدن دف است لذا بعضى از فقها نواختن داير، را در عروسى بلا اشكال دانسته اند. رجوع كنيد به: شرح لمه چاپ انتشارات جامعه مدرسين ج 1 ص 273 و جواهر ج 22 ص 49 و در مورد روايات مراجعه كنيد به بحارالانوار ج 103 ص 217 روايت 15 و ص 275 روايت 32 ج 19 ص 109. ]عروس به خانه شوهر مى رود
جشن و شادى در مدينه موج مى زد، بوى عطر فضا را آرايش كرده بود، نيمى از شب گذشته بود، هر چند آنشب خستگى از مدينه رفته بود اما كارها بايد مطابق برنامه پيش برود. «پيامبر (ص) شهباء [ مركب پيامبر (ص) ] را آورد، حوله اى بزرگ رويش انداخت، فاطمه (س) را در حالى كه درد و برد خود را پوشانده بود و دو دستبند نقره بر دست داشت [ الطبقات الكبرى ج 8 ص 24 ] بر مركب نشاند، افسار را به دست سلمان داد و خود از جلو حركت كرد، جبرائيل با هزاران فرشته در يك طرف و ميكائيل با هزاران فرشته در طرف ديگر» [ من لا يحضره الفقيه ج 3 ص 253، احقاق الحق ج 10 ص 391 ] «هفتاد حوريه اطراف زهرا، زنان پيامبر (ص) پيشاپيش و حمزه و عقيل و جعفر و اهل بيت در حالى كه شمشير از نيام كشيده بودند بدنبال مى رفتند. زنان شعر مى خواندند و فاطمه (س) را به خانه على (ع) هدايت مى كردند، ام سلمه با صداى بلند مى خواند:سرن بعون اله جاراتى سرن بعون اله جاراتى و اشكرنه فى كل حالات و اشكرنه فى كل حالات
و اذكرن ما انعم رب العلى و اذكرن ما انعم رب العلى من كشف مكروه و آفات من كشف مكروه و آفات
فقد هدانا بعد كفر و قد فقد هدانا بعد كفر و قد انعشنا رب السماوات انعشنا رب السماوات
و سرن مع خير النساء الورى و سرن مع خير النساء الورى تفدى بعمات و خالات تفدى بعمات و خالات
يا بنت من فضله ذوالعلى يا بنت من فضله ذوالعلى با لوحى منه و الرسالات با لوحى منه و الرسالات
سپس عايشه دم گرفت:
يا نسوه استرن بالمعاجر يا نسوه استرن بالمعاجر و اذكرن ما يحسن فى المحاضر و اذكرن ما يحسن فى المحاضر
و اذكرن رب الناس اذخصنا و اذكرن رب الناس اذخصنا بدينه مع كل عبد شاكر بدينه مع كل عبد شاكر
فالحمدلله على افضاله فالحمدلله على افضاله والشكر لله العزيز القادر والشكر لله العزيز القادر
سرن بها فالله اعطى ذكرها سرن بها فالله اعطى ذكرها و خصها منه بطهر طاهر و خصها منه بطهر طاهر
فاطمه (س) خير النساء البشر فاطمه (س) خير النساء البشر و من لها وجه كوجه القمر و من لها وجه كوجه القمر
فضلك الله على كل الورى فضلك الله على كل الورى بفضل من خص بآى الزمر بفضل من خص بآى الزمر
زوجك الله فتى فاضلا زوجك الله فتى فاضلا اعنى عليا خير من فى الحضر اعنى عليا خير من فى الحضر
فسرن جاراتى بها انها فسرن جاراتى بها انها كريمه بنت عظيم الخطر كريمه بنت عظيم الخطر
اقول قولا فيه ما فيه
محمد خير بنى آدم
بفضله عرفنا شرنا
و نحن مع بنت نبى الهدى
فى ذروه شامخه اصلها
فما ارى شيئا يدانيه
واذكر الخير و ابديه
ما فيه من كبر ولاتيه
فالله بالخير مجازيه
ذى شرف قد مكنت فيه
فما ارى شيئا يدانيه
فما ارى شيئا يدانيه
نيز رفيع است، هيچ چيزى كه به او برسد نمى بينم. زنان بيت اول را تكرار مى كردند و تكبير سر مى دادند. [ مناقب ج 3 ص 354. ] و نيز جبرائيل، ميكائيل و فرشتگان همراه، با پيامبر (ص) تكبير زدند و اينگونه تكبير در مراسم عروسى مسلمانان سنت شد. [ من لا يحضره الفقيه ج 2 ص 253، ينابيع الموده ج 2 ص 22، ذخائر العقبى ص 32، احقاق الحق ج 10 ص 329. ] آنگاه وارد خانه شدند، پيامبر (ص) فاطمه (س) را صدا زد و دستش را در دست على (ع) گذاشت و فرمود: آفرين بر دختر رسول خدا. [ مناقب ج 3 ص 355. ]
پدر در حجله
فاطمه (س) را به حجله آوردند، پيامبر (ص) دم درب ايستاد، اجازه ى ورود خواست . على (ع): بفرماييد اى رسول خدا! پيامبر: آيا برادرم آنجاست؟ ام ايمن: فدايت شوم برادرت كيست؟ پيامبر: على (ع) پسر ابوطالب! ام ايمن: او داماد تو شده چرا به او برادر مى گويى؟ پيامبر: او هنوز هم برادر من است، اى ام ايمن! (سپس وارد شد) يك ظرف آب طلبيد، دستش را در آب فروبرد. على (ع) را صدا زد، او در مقابل پيامبر (ص) نشست، مقدارى از آب را روى سينه على (ع) و مقدارى هم بين شانه هايش ريخت، سپس فاطمه (س) را صدا زد و باقى آب را رويش ريخت و فرمود «والله ما الوت ان زوجتك خيرا هلى»: به خدا قسم در شوهر دادن تو به بهترين افراد خانواده ام درنگ نكردم. [ الطبقات الكبرى ج 8 ص 24، همين روايت را با مختصر تفاوت در الفاظ، منابع ذيل آورده اند. الصواعق المحرقه ص 142 و 163 و 162، ذخائر العقبى ص 28، مناقب ج 3 ص 355. ] ساقدوش
پس از لحظاتى همگان به خانه خويش بازگشتند، و تنها زنى كه چون مادر از ابتداى عروسى دستها را بالا زده بود و خدمت مى كرد ماند، زيرا مادرش خديجه هنگام مرگ به اسماء بنت عميس [ آقاى دكتر شهيدى مؤلف زندگانى فاطمه زهرا معتقدند كه اسماء در آن زمان در حبشه بود. لكن آنقدر روايات از حضور اسماء در عروسى بحث به ميان آورده اند كه مطمئن مى شويم در عروسى حضور داشته است ممكن است از حبشه آمده اند و مجددا مسافرت نموده باشند. ] سفارش كرده بود كه دخترم را شب عروسى تنها نگذار، و بدين جهت پيامبر (ص) بار ديگر بر دنيا و آخرت او دعا كرد [ مناقب ج 3 ص 356. ]نيمه شب زفاف
فاطمه (س) و على (ع) در حجله تنها شدند، فاطمه (س) به فكر فرورفت، چهره فاطمه (س) نشان مى داد كه در دل او غوغايى شده ، هيجانى درونش را درنورديده، خدايا فاطمه (س) را چه شده؟ چرا اينگونه غرق سكوت شده؟ آيا به ياد مادر افتاده؟ جدايى از پدر سايه غم بر سرش افكنده؟ يا... ناگهان سر از دامن تفكر برمى دارد و سكوت را مى شكند، على جان! «تفكرت فى حالى و امرى عند ذهاب عمرى و نزولى فى قبرى فشبهت دخولى فى فراشى بمنزلى، كدخولى الى لحدى، و قبرى فانشدك الله ان قمت الى الصلوه فنعبد الله تعالى هذه الليله» [ نهج الحياة به نقل از غاية المرام فى رجال البخارى ص 295 و الروض الفائق و احقاق الحق ج 4 ص 481 ] در حال و عاقبت خويش مى انديشيدم، هنگام غروب خورشيد عمر و فرود آمدنم را در قبر به ياد آوردم، ورود به منزل جديدم مرا به ياد نزول در قبرم انداخت، پس تو را به خدا سوگند مى دهم امشب را به عبادت قيام كنيم.سپيده دمان
پيامبر (ص) آن شب را لحظه شمارى مى كرد تا صبح شود، سپيده از افق سر زد، خورشيد مژگان طلايى اش را بر هم مى زد، و بر زمان نور مى پاشيد، صبح آن روز شادتراز هر زمان از خواب برخاست، بوى عشق در رواق زمان پيچيده بود، سكوت دلنشينى مدينه را فراگرفته بود، پيامبر (ص) جامى از شير پر كرد و به طرف خانه فاطمه (س)حركت كرد، درب خانه آمد، السلام عليكم: سلام بر شما، آيا اجازه هست وارد شوم، اسماء درب را گشود، هر دو به خوابى عميق فرورفته بودند، با صداى پيامبر (ص) فرمود: از جايتان تكان نخوريد، عذر آوردند چون شب را تا صبح به عبادت مشغول بوده اند بخواب رفته اند، از على (ع) پرسيد همسرت را چگونه يافتى؟ گفت: براى طاعت خداوند ياور خوبى است، از فاطمه (س) پرسيد؟ شوهرت را چگونه يافتى؟ گفت: بهترين شوهر است. [ مناقب ج 3 ص 356. ] سپس كاسه شير را به فاطمه (س) داد فرمود: «بنوش پدرت به قربانت، و بقيه را به على (ع) داد و فرمود: بنوش پسر عمت به فدايت.» [ كشف الغمه ج 1 ص 473، مناقب ج 3 ص 356، احقاق الحق ج 10 ص 422. ]