عصمت فاطمه - پاره پیامبر (صلی الله علیه و آله) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پاره پیامبر (صلی الله علیه و آله) - نسخه متنی

عبدالکریم بی آزار شیرازی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اقبال لاهورى شاعر و فيلسوف اهل سنّت درباره ى برترى فاطمه ى بتول (س) بر حضرت مريم چنين مى سرايد:



  • مريم از يك نسبت عيسى عزيز مريم از يك نسبت عيسى عزيز


  • از سه نسبت حضرت زهرا عزيز از سه نسبت حضرت زهرا عزيز




  • نور چشم رحمة للعالمين نور چشم رحمة للعالمين


  • آن امام اولين و آخرين آن امام اولين و آخرين




  • آن كه جان در پيكر گيتى دميد آن كه جان در پيكر گيتى دميد


  • روزگار تازه آيين آفريد روزگار تازه آيين آفريد




  • بانوى آن تاجدار «هل اتى» بانوى آن تاجدار «هل اتى»


  • مرتضى مشكل گشا شير خدا مرتضى مشكل گشا شير خدا




  • مادر آن مركز پرگار عشق مادر آن مركز پرگار عشق


  • مادر آن كاروانسالار عشق مادر آن كاروانسالار عشق




  • آن يكى شمع شبستان حرم آن يكى شمع شبستان حرم


  • حافظ جمعيت خير الامم حافظ جمعيت خير الامم




  • تا نشيند آتش پيكار و كين تا نشيند آتش پيكار و كين


  • پشت پا زد بر سر تاج و نگين پشت پا زد بر سر تاج و نگين




  • و آن دگر مولاى ابرار جهان و آن دگر مولاى ابرار جهان


  • قوّت بازوى احرار جهان قوّت بازوى احرار جهان




  • در نواى زندگى سوز از حسين در نواى زندگى سوز از حسين


  • اهل حق حرّيت آموز از حسين اهل حق حرّيت آموز از حسين




  • نسيرت فرزندها از امّهات نسيرت فرزندها از امّهات


  • جوهر صدق و صفا از امّهات جوهر صدق و صفا از امّهات




  • بهر محتاجى دلش آن گونه سوخت بهر محتاجى دلش آن گونه سوخت


  • با يهودى چادر خود را فروخت با يهودى چادر خود را فروخت




  • مزرع تسليم را حاصل بتول مزرع تسليم را حاصل بتول


  • مادران را اسوه ى كامل بتول مادران را اسوه ى كامل بتول


عصمت فاطمه

فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ اَبْنائَنا وَ اَبْنائَكُمْ وَ نِسائَنا وَ نِسائَكُمْ وَ اَنْفُسَنا وَ اَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبينَ [آل عمران/ 61.] بياييد دعوت كنيم از پسران ما و پسران شما و زنان ما و زنان شما و مردان ما و مردان شما، آنگاه مباهله كنيم و قرار گذاريم كه لعنت و طرد از رحمت خدا بهره ى دروغگويان گردد.

كمال الدين حسينى كاشفى در تفسير آيه ى فوق مى نويسد:

«چون اين آيه نازل شد، حضرت رسالت (ص) وفد نجران را طلبيد و به آنها گفت: هر چه ما استدلال و احتجاج مى كنيم شما بر عناد خود مى افزاييد؛ اكنون بياييد مباهله كنيم تا صادق از كاذب و حق از باطل متمايز گردد. نصارى ابتدا پذيرفتند و زمان و مكان را مقرر داشتند و در روز موعود حضرت پيغمبر (ص) حسين (رض) را برداشته و دست حسن (رض) را گرفته و فاطمه ى زهرا و على (كرم الله وجهه) بعد از او روان شدند و پيغمبر به آنان فرمود كه: چون ما دعا گوييم شما آمين گوييد.

از آن جانب مسيحيان پس از تأخير فراوان، از مباهله پشيمان شدند و صلاح كار خود در صلح ديدند؛ در عين حال در برابر پيغمبر صف كشيدند و چون رئيس آنها پيغمبر را با اهل بيت بديد، فرياد بركشيد كه: اى ياران، از مباهله با اين بزرگواران بپرهيزيد، به خدا كه چهره هاى اينان را مى بينم كه اگر از خداى تعالى بخواهند، كوهها را از جاى بركنند و اگر با ايشان مباهله كنيد يك ترسا روى زمين زنده نماند.

پس صلح كردند كه هر سال دو هزار حلّه به دو نوبت بدهند، سى زره عالى به مسلمانان تسليم نمايند و بر اين منوال صلحنامه نوشته شد و مسيحيان نجران به وطن خود بازگشتند.» [تفسير مواهب عليه يا تفسير حسينى، ج 1، ص 153.] انتخاب فاطمه ى زهرا (س) و امام على و امام حسن و امام حسين عليهم السلام براى رفتن به صحراى دعا و مباهله با علماى مسيحى، به فرمان قرآن و انتخاب پيامبر خدا بهترين گواه بر عصمت اين خاندان است [رجوع شود به ذيل فصّ شيثى در مباحث ولايت اثر عارف ربّانى آقا محمدرضا قمشه اى صهبا، چاپ 1359.] مسلّماً اگر اينان معصوم و بيگناه نبودند در برابر مسيحيان نجران به قبله ى دعا نمى رفتند و پيامبر اكرم (ص) با چنين اطمينانى آنان را براى اين امر حياتى انتخاب نمى كرد. و همان طور كه گذشت ابن عربى نيز كه از علماى اهل سنّت است در الفتوحات المكية فاطمه (س) و ساير اهل بيت را مطهّر و معصوم به نص مى داند.

جلوه ى او حكايت از خاتم انبيا كند



  • دختر فكر بكر من غنچه ى لب چو واكند دختر فكر بكر من غنچه ى لب چو واكند


  • از نمكين كلام خود حقّ نمك ادا كند از نمكين كلام خود حقّ نمك ادا كند




  • طوطى شوخ طبع من گر كه شكرشكن شود طوطى شوخ طبع من گر كه شكرشكن شود


  • كام زمانه را پر از شكّر جانفزا كند كام زمانه را پر از شكّر جانفزا كند




  • خامه ى مشك ساى من گر بنگارد اين رقم خامه ى مشك ساى من گر بنگارد اين رقم


  • صفحه ى روزگار را مملكت ختا كند صفحه ى روزگار را مملكت ختا كند




  • ناطقه ى مرا مگر روح قُدُس كند مدد ناطقه ى مرا مگر روح قُدُس كند مدد


  • تا كه ثناى حضرت سيّده ى نسا كنند تا كه ثناى حضرت سيّده ى نسا كنند




  • فيض نخست و خاتمه، نور جمالِ فاطمه فيض نخست و خاتمه، نور جمالِ فاطمه


  • چشم دل ار نظاره در مبدأ و منتها كند چشم دل ار نظاره در مبدأ و منتها كند




  • مطلع نور ايزدى، مبدأ فيض سرمدى مطلع نور ايزدى، مبدأ فيض سرمدى


  • جلوه ى او حكايت از خاتم انبيا كند جلوه ى او حكايت از خاتم انبيا كند




  • عين معارف و حِكم، بحر مكارم و كرم عين معارف و حِكم، بحر مكارم و كرم


  • گاه سخا محيط را قطره ى بى بها كند گاه سخا محيط را قطره ى بى بها كند




  • بضعه ى سيّد بشر، امّ ائمّه ى غُرر بضعه ى سيّد بشر، امّ ائمّه ى غُرر


  • كيست جز او كه همسرى با شه لافتى كند كيست جز او كه همسرى با شه لافتى كند




  • وحى نبوّتش نسبت، جود و فتوّتش حسب وحى نبوّتش نسبت، جود و فتوّتش حسب


  • قصّه اى از مروّتش سوره ى اهل اتى كند قصّه اى از مروّتش سوره ى اهل اتى كند




  • دامن كبرياى او دسترس خيال نى دامن كبرياى او دسترس خيال نى


  • پايه ى قدر او بسى پايه به زير پا كند پايه ى قدر او بسى پايه به زير پا كند




  • عصمت او حجاب او، عفّت او نقاب او عصمت او حجاب او، عفّت او نقاب او


  • سرّ قدم حديث از آن ستر و از آن حيا كند سرّ قدم حديث از آن ستر و از آن حيا كند




  • نفخه ى قدس بوى او، جذبه ى انس خوى او نفخه ى قدس بوى او، جذبه ى انس خوى او


  • منطق او خبر ز «لاينطق عن هوى» كند منطق او خبر ز «لاينطق عن هوى» كند




  • قبله ى خلق روى او، كعبه ى عشق كوى او قبله ى خلق روى او، كعبه ى عشق كوى او


  • چشم اميد سوى او تا به كه اعتنا كند چشم اميد سوى او تا به كه اعتنا كند


[از آيةاللَّه محمدحسين غروى (كمپانى).]

بعد از پيامبر

مقدمه

پاره ى پيامبر بر بالين پيامبر (ص) كسالت پيامبر (ص) بسيار شدّت يافت و درجه ى تب آن حضرت آنچنان بالا رفت كه حرارت بدنش از روى پوششى كه به رويش افتاده بود، احساس مى شد.

دخترش فاطمه (س) هر روز به عيادتش مى آمد. فاطمه (س) تنها فرزند پيغمبر (ص) بود و او را بسيار دوست مى داشت؛ از اين رو چون پيش پيغمبر (ص) مى آمد، آن حضرت از جا برمى خاست و رويش را مى بوسيد و به جاى خود مى نشاندش. و قتى بيمارى پيامبر شديد شد، فاطمه (س) پيش او آمد و آن حضرت مثل هميشه او را بوسيد و گفتا مرحبا دخترم. سپس او را در كنار خويش نشانيد و آهسته با وى سخنى گفت كه فاطمه (س) گريان شد، و چون بار ديگر با او سخن گفت، فاطمه (س) خندان گشت.

عايشه از او پرسيد كه سبب آن گريه و اين خنده چه بود؟ فاطمه (س) فرمود: من راز پيامبر را فاش نمى كنم.

بعد از وفات پيامبر (ص) فاطمه (س) فرمود: در آن موقع ابتدا پدرم مرا از مرگ خود خبر داد و گريه ى من از آن جهت بود؛ سپس مژده داد كه بزودى من نيز به او ملحق مى شوم و از اين رو خندان شدم.

بر اثر شدّت تب پيغمبر (ص)، ظرفى پر از آب سرد در كنارش گذاشته بودند تا از آن به صورت خود بزند ولى شدّت تب آنچنان بود كه گاهى بيهوش مى شد، سپس به هوش مى آمد و از درد رنج مى كشيد.

روزى فاطمه (س) كه از درد كشيدن پدر سخت متأثر شده بود گفت: پدرجان، چقدر سختى مى كشى؟!

پيامبر اكرم (ص) فرمود: اين آخرين روزى است كه پدرت سختى مى كشد.

غم جدايى پاره ى پيامبر از پيامبر

ملاحسين كاشفى حسينى مى نويسد:

«راويان صادق الرّواية آورده اند كه هيچ كس درد مفارقت حضرت رسالت (ص) چنان درنيافته بود كه فاطمه. در آن زمان كه حضرت رسول درگذشت، فزعى در مدينه افتاد و آسمان به گريه و زمين به لرزه درآمدند. ناله ى پريان به گوش آدميان رسيد، فغان ملائكه از عرش مجيد برگذشت، اهل مدينه را از زنان و مردان جگر از اين غصّه چاك شد و دل از وقوع اين قصّه خوناب گشت.



  • آن سرو خوش خرام چو اندر چمن نماند آن سرو خوش خرام چو اندر چمن نماند


  • بر طرف باغ زيب گل و ياسمن نماند بر طرف باغ زيب گل و ياسمن نماند




  • يعقوب وار ديده ى نرگس سفيد شد يعقوب وار ديده ى نرگس سفيد شد


  • از درد آنكه يوسف گل پيرهن نماند از درد آنكه يوسف گل پيرهن نماند


در اين اثنا على مرتضى نزديك فاطمه آمد كه: اى دختر خيرالبشر، امروز در مدينه قيامت است، اگر خواهى كه من از تو خشنود باشم بلند گريه مكن. صبر كن تا شب درآيد، آنگاه بر سر تربت آن حضرت (ص) برو و زيارت كن.

فاطمه آنچنان كرد. چون شب درآمد و مردان بياراميدند و مسجد خالى شد، على به خانه آمد، فاطمه را بيهوش ديد. زمانى صبر كرد تا به هوش آمد. چون چشمش به على افتاد گفت: يا اباالحسن، از شب چه وقت گذشته است؟ گفت: ثلثى يا بيشتر گذشته. گفت: اكنون دستورى هست تا بيرون آيم؟ على گفت: بيروى آى اما بلند گريه مكن.

فاطمه خواست برپاى خيزد، بيفتاد. على دستش را گرفته و به سر روضه ى مقدس آن حضرت آورد.

فاطمه را چون نظر بر آن مشهد منوّر و مرقد مطهّر افتاد، بناليد و گفت: «ما لَكَ والتُّراب» (اى گوهر پاك، تو را با خاك چه كار؟!) پس خود را بر تربت پدر افكند و روى بر خاك مى ماليد و مى ناليد.

على گفت: اى فاطمه، چنين گريه مكن كه هيچ كس را از اين راه گريز نيست فاطمه اين مرثيه را سرود:



  • صُبّت عَلَىَّ مَصائِبَ لَوْ انّها صُبّت عَلَىَّ مَصائِبَ لَوْ انّها


  • صُبَّت عَلَى الْاَيّام صِرْنَ لَيالياً صُبَّت عَلَى الْاَيّام صِرْنَ لَيالياً


بر من ريخته اند چندان مصيبت كه اگر آن را به روزها مى ريختند، همه از اندوه چون شب تيره مى شدند. و براستى فاطمه را كسى بعد از وفات پدر خندان نديد بلكه شب و روز گريه مى كرد و با سوز دل مى ناليد. گريه ى او به مرتبه اى رسيد كه اهل مدينه از آن به تنگ آمده، گفتند: اى دختر مصطفى، به روز گريه كن و به شب آراذم گير تا ما را هم آرامشى باشد، يا به شب گريه كن و به روز خاموش باش تا ما را آسايشى بوَد. و فاطمه بعد از آن شبها به مقابر شهدا مى رفت و مى گريست.» [روضة الشهداء، صص 135] 137.



  • آنچه از من گم شده گر از سليمان گم شدى آنچه از من گم شده گر از سليمان گم شدى


  • هم سليمان هم پرى هم اهرمن بگريستى هم سليمان هم پرى هم اهرمن بگريستى


خشم پاره ى پيامبر

يكى از محققان شيعه جريان جسارت به خانه ى فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها را چنين نقل كرده است:

پس از رحلت پيامبر (ص)، على (ع) و زبير به همراه جمعى از جمله عباس، عتبه، سلمان، ابوذر، عمار، مقداد، براء، ابى بن كعب، سعد، طلحه و جماعتى از بنى هاشم و جمعى از مهاجران و انصار در خانه ى فاطمه ى زهرا (س) متحصّن شدند و از بيعت با ابوبكر خوددارى كردند.

بنا به نقل بلاذُرى ابوبكر، عمر را به سوى على (ع) فرستاد و دستور داد كه هر طور شده، ولو با زور، او را بياورد. كسانى كه در اين هجمه شركت داشتند عمر، خالد بن وليد، عبدالرحمن بن عوف، ثابت بن قيس، زياد بن لبيد، محمد بن

/ 18