پرستارى پاره ى پيامبر از پيامبر در جبهه
در جنگ احد پيامبر اكرم (ص) مجروح شدند و خون از سر و صورت و دندان مبارك آن حضرت سرازير گشت. فاطمه ى زهرا (س) اين بانوى نيكوكار كه به كار پرستارى مجروحان در پشت جبهه اشتغال داشت، خود را به پدر رساند. على (ع) با ظرفى آب مى آورد و فاطمه (س) صورت پيامبر را شستشو مى داد، براى بند آوردن خون از تخم مرغ استفاده كرد و آب بر سر آن حضرت ريخت، اما خون بند نيامد. فاطمه (س) قطعه ى بوريايى را آتش زد تا به صورت خاكستر درآمد و آنگاه خاكستر را در محل ريزش خون قرار داد و خون بند آمد. [سفينة البحار، ج 1، ص 140؛ صحيح بخارى 4/ 72 و 56/ 89 و 163 و 64/ 24 و 67/ 123 و 76/ 27؛ صحيح مسلم، 32/ 101؛ سنن ترمذى، 26/ 34؛ مسند احمد بن حنبل، 5/ 330 و 334.]فاطمه و صفورا، نمونه ى حيا و حسن انتخاب همسر
فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشِي عَلَى اسْتِحْياءٍ... [قصص/25.] يكى از آن دو زن كه به آزرم راه مى رفت نزد او (موسى) آمد...صفورا دختر شعيب و همسر موسى نمونه ى و الگوى حيا و حسن انتخاب همسر بود. ولى با حالت آزرم و حيايى كه داشت پيش موسى آمد و اظهار داشت: پدرم تو را دعوت مى كند تا پاداش آن آبيارى كه براى ما كردى بپردازد.با اينكه موسى مردى تهيدست و فاقد خانه و كاشانه و شغل و مقام است اما معيار صفورا براى انتخاب مردم توانايى و امانت است. با آن حيايى كه دارد اينچنين به پدر خود پيشنهاد مى كند:يا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ [قصص/ 26.] اى پدر، اين مرد را به كار بگمار كه بهترين كسى كه بايد به خدمت برگزيد آن است كه توانا و امين باشد.به دنبال اين اظهار كمال از سوى صفورا، شعيب به موسى پيشنهاد ازدواج با دخترش را مى كند:إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنْكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هاتَيْنِ عَلى أَنْ تَأْجُرَنِي ثَمانِيَ حِجَجٍ... [قصص/ 26.] من اراده ى آن دارم كه يكى از دو دخترم را به نكاح تو درآورم بر اين مهر كه هشت سال مرا خدمت كنى...نتيجه ى حياى صفورا در دعوت مردى به نزد پدر و حسن معيارش در انتخاب مرد، به جايى مى رسد كه پيغمبرى چون موسى حاضر مى شود هشت سال براى خاندان شعيب خدمت كند:شبان وادى ايمن گهى رسد به مراد شبان وادى ايمن گهى رسد به مراد كه هشت سال به جان خدمت شعيب كند كه هشت سال به جان خدمت شعيب كند
ديده ى بى شرم پسنديده نيست ديده ى بى شرم پسنديده نيست در نظر عقل خود آن ديده نيست در نظر عقل خود آن ديده نيست
دل كه پر از حلم و حيا مى شود دل كه پر از حلم و حيا مى شود آينه ى نور خدا مى شود آينه ى نور خدا مى شود