علم و حكمت فاطمه
مقدمه
علم و دانش فاطمه (س) امام باقر (ع) در وجه تسميه ى جدّه اش به فاطمه مى فرمودند: و اَللَّه لَقَدْ فَطَمها بِالْعِلْم [علل الشرايع صدوق، ص 179.] فاطمه با علم از شير گرفته شد.يعنى از كودكى، از هنگامى كه در گهواره بود، از علم پيامبر (ص) تغذيه مى شد و از دوران جوانى و نوجوانى آراسته به علم و فضيلت و كمال بود و به زنان باايمان آموزش مى داد.دو زن، يكى مؤمن و ديگر معاند، در مسئله ى دين با هم اختلاف و مناظره داشتند، حضرت براى زن باايمان دلايلش را گشودند و با آن دلايل زن باايمان، زن معاند را قانع ساخت و بر وى پيروز شد و به شدّت خوشحال گشت.حضرت فاطمه (س) به او فرمودند: خوشحالى فرشتگان نسبت به پيروزى تو بر زن معاند بيشتر از خوشحالى توست، و حزن شيطان و پيروانش بر زن معاند شديدتر از حزن اوست. [بحارالانوار، ج 2، ص 8.]حلم فاطمه در تعليم مسائل دينى به بانوان
زنى به نزد پاره ى پيامبر (ص) آمد و اظهار داشت: مادر پيرى دارم كه در مورد نمازش سؤالى برايش پيش آمده و مرا فرستاده است تا از شما بپرسم.حضرت فاطمه (س) سؤالش را جواب دادند، او سؤال دوم را مطرح كرد و حضرت پاسخ گفتند و باز سؤال سوم و چهارم را پرسيد تا ده سؤال شد و حضرت همه را جواب دادند. آن زن از كثرت سؤال شرمنده شد و گفت: ببخشيد اى دختر رسول خدا، شما را خسته كردم.فاطمه ى زهرا (س) فرمودند: هر چه سؤال دارى بپرس. اگر كسى را استخدام كنند كه بارى را به پشت بام برد و در برابر به او يكصد هزار دينار دهند، آيا اين كار براى او سنگين خواهد بود؟ زن پاسخ داد: نه حضرت فرمودند: من براى هر مسئله اى كه پاسخ مى گويم به مقدار زيادى جواهر استخدام شده ام، بنابراين مسائل دينى را پاسخ گفتن زحمتى نيست [بحارالانوار، ج 2، ص 3.]بلقيس و فاطمه، الگوى حكمت و خرد
يكى از زنان با كمال كه در قرآن به او اشارت رفته بلقيس همسر سليمان است كه كمال وى در عقل و فهم و تدبير و حكمتش بود كه قرآن در سوره ى نمل (آيات 29 35) فهم و تدبير او را در برابر حضرت سليمان چنين نقل مى كند:قالَتْ يا اَيُّهَا الْمَلَؤُا اِنّى اُلْقِىَ اِلَىَّ كِتابٌ كَريمٌ: (بلقيس) گفت: اى سران قوم من افكنده شد به سوى من نامه اى كريم اِنَّهُ مِنْ سُلَيْمانَ وَ اِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم: نامه اى از سليمان با نام خداوند بخشايشگر رحيم ، اَلّا تَعْلُوا عَلَىَّ وَأْتُونى مُسْلِمينَ: با اين مضمون كه بر من گردنكشى نكنيد و با صلح و سلم پيش من آييد.قالَتْ يا اَيُّهَا الْمَلَؤُا اَفْتُونى فى اَمْرى ما كُنْتُ قاطِعَةً اَمْراً حَتّى تَشْهَدُونِ: گفت: اى بزرگان، فتوى دهيد در كارم كه من قاطعانه دستور ندهم تا اينكه شما پيش من گواهى دهيد.قالُوا نَحْنُ اُولُوا قُوَّةٍ وَاُولُوا بَأْسٍ شَديدٍ وَ الْاَمْرُ اِلَيْكِ فَانْظُرى ماذا تَأْمُرينَ: گفتند: ما صاحبان نيرو و شجاعت و شدّتيم؛ فرمان تو راست، بنگر تا ما را چه مى فرمايى.قالَتْ اِنَّ الْمُلُوكَ اِذا دَخَلُوا قَرْيَةً اَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا اَعِزَّةَ اَهْلِها اَذِلَّةً وَ كَذلِكَ يَفْعَلُونَ: (بلقيس) گفت: پادشاهان چون به شهرى درآيند ويرانى بسيار ببار آرند و عزيزان آن ديار را خوار گردانند و اينچنين كنند (اگر بر ما مستولى شوند). و َ اِنّى مُرْسِلَةٌ اِلَيْهِمْ بهَدِيَّةٍ فَناظِرَةٌ بِمَ يَرجِعُ الْمُرْسَلُونَ: و من خواهم فرستاد هديه اى به سوى اينان تا ببينم با چه پاسخى برمى گردند آن رسولان.مشورت كردن با بزرگان قوم و حقير و كوچك نشمردن طرف مقابل و رعايت احترام نامه (اُلْقِىَ اِلَىَّ كِتابٌ كَريمٌ) و ترجيح دادن راه صلح و عدم تعجيل در حكم و فرستادن پيكهايى با هدايا به سوى سليمان و بررسى دقيق اوضاع طرف مقابل توسط فرستادگان، نشانه ى فهم و عقل و تدبير بلقيس است.عقل و فهم و حكمت و ادب فاطمه
از القاب فاطمه ى زهرا (س) حكيمة فهيمة و عقيلة است.«حكيمة»، از حكم، در اصل به معناى منع براى اصلاح است و از اين رو به لجام بازدارنده ى چهارپا «حكمة الدابّه» گفته مى شود. اين كلمه به معناى علم، فقه، عدل، طبابت، حلم و بردبارى، فلسفه و كلام موافق حق و راستى و درستى بكار رفته و وجه تناسب آن با معناى لغوى اين است كه امور مذكور انسان را از ظلم و جهل و سفاهت و بيمارى بازمى دارد، و به قاضى و رهبر جامعه از آن جهت «حاكم» گفته مى شود كه از ظلم ظالم جلوگيرى مى كند، چنانكه از اصمعى نقل شده كه اصل حكومت رد كردن شخص از ظلم است. [ابن منظور: لسان العرب، چاپ دار احياء التراث، 1408 ه، ج 3، ص 270.] در قرآن، «حكيم» از صفات الهى است، يعنى هر كارى را بجا و بمورد و به بهترين وجه و محكم ترين وضع انجام مى دهد و پيغمبران را مبعوث كرده است تا به مردم علم و حكمت بياموزند: «وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ واَلْحِكْمَة» [جمعه/ 2.] يعنى حكمت الهى در آفرينش جهان و انسان و قرآن و قوانين و احكام، چرا كه:جهان چون چشم و خطّ و خال و ابروست جهان چون چشم و خطّ و خال و ابروست كه هر چيزى به جاى خويش نيكوست كه هر چيزى به جاى خويش نيكوست