در رثاى امير معزى - قصاید و قطعات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید و قطعات - نسخه متنی

سنایی غزنوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در رثاى امير معزى





  • تا چند معزاى معزى كه خدايش
    چون تير فلك بود قرينش به ره آورد
    بي طمع باش اگر همى خواهى
    زان كه چون مرغ دشتى ز ره طمع
    ناشده حلق او چو حلقه ى دام
    كه مصاريع گنج خانه ى فضل
    راه رو تا به عقل بشناسى
    گر نخواهى ز نرگس و لاله
    در جهان همچو سوسن عاشق
    زندگى ضعف يك دو روزه ى تو
    تا ابد بيش ذات پاك ترا
    يك نيمه عمر خويش به بيهودگى به باد
    از گشت آسمان و ز تقدير ايزدى
    يا روزگار كينه كش از مرد دانشست
    گر چه شمشير حيدر كرار
    تا سه تا نان نداد در حق او
    من نگويم كه قاسم الارزاق
    بلكه گويم كه هيچ بخرد را
    مرا به غزنين بسيار دوستان بودند مگر كه جمله بمردند و نيز شايد بود
    مگر كه جمله بمردند و نيز شايد بود



  • زينجا به فلك بر دو قباى ملكى داد
    پيكان ملك بر دو به تير فلكى داد
    تا نيفتى ز پايه ى امجاد
    كرد آهنگ دانه ى صياد
    همچو حرف طمع شدش ابعاد
    در كف مالكست يا حماد
    خاك زرگر ز خانه ى حداد
    چهره گه زرد و گه سيه چو مداد
    چهره زيبنده باش و طبع آزاد
    آتش فتنه در جهان افتاد
    از جهان هيچ كار بد مرساد
    داديم و هيچ گه نشديم از زمانه شاد
    بر كس چنين نباشد و بر كس چنين مباد
    يا قسم من ز دانش من كمتر اوفتاد
    كافران كشت و قلعه ها بگشاد
    هفده آيت خداى نفرستاد
    نعمت داده از تو بستاناد
    حاجتومند تو نگرداناد
    به نامه اى ز من آن قوم را نيامد ياد خداى عزوجل جمله را بيامرزاد
    خداى عزوجل جمله را بيامرزاد


/ 78