گفت بر دوخته مرا شعرى - قصاید و قطعات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید و قطعات - نسخه متنی

سنایی غزنوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گفت بر دوخته مرا شعرى





  • اى يوسف نامى كه هميشه چو زليخا
    يعقوب چو تو يوسفم اندر همه احوال
    دكان ترا جز فلك شمس ندانم
    بى شعر تو در ناظمه انديشه نيابم
    مقدار تو نزديك من از چرخ فزونست
    آنجا كه بود مجمع احرار ترا من
    چندانت به نزديك من آبست كه هرگز
    من لطف ترا جز صفت باد ندانم
    گويى كه مگر روى تو بختست كز آنروز
    چون چرخ خميده بو ما پيش هر ابله
    چون نار ز غم كفته شود اين دل اگر من
    خون باد چوبسد دلم ار من سخنت را
    اين گوهر منظوم كه دارم به همه شهر
    صد بحر گهر دارم در رسته وليكن
    حقا كه به لفظ ملح و شعر و معانى
    دارم سخنان چو زر اندر دل چو شمس
    هستند جهانى و گل انبوى مه دى
    شب نيست كه در فكرت يك نكته ى نيكو
    در خاطر و در طبع چو بستان حقيقت با اينهمه شعر و هنر و فضل و كفايت
    با اينهمه شعر و هنر و فضل و كفايت



  • جز آرزوى صحبت تو كار ندارم
    زان جز غم روى توفياوار ندارم
    افعال ترا جز دل ابرار ندارم
    بى مدح تو در ناطقه گفتار ندارم
    هر چند به نزديك تو مقدار ندارم
    جز پيشرو سيد احرار ندارم
    من خاك قدمهاى ترا خوار ندارم
    من قهر ترا جز گهر نار ندارم
    كان روى نكو ديدم تيمار ندارم
    گر برترت از گنبد دوار ندارم
    آگنده دل از مهر تو چون نار ندارم
    پاكيزه تر از گوهر شهوار ندارم
    جز مكرمت و جود تو تجار ندارم
    يك تن به همه شهر خريدار ندارم
    در زير فلك هيچ كسى يار ندارم
    چه باكم اگر بدره ى دينار ندارم
    من بهر خلالى را يك خار ندارم
    تا روز بسان شب بيدار ندارم
    صد گلبن گل دارم و يك خار ندارم با جان عزيز تو كه شلوار ندارم
    با جان عزيز تو كه شلوار ندارم


/ 78