در جواب هجاى يكى از معاندان - قصاید و قطعات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید و قطعات - نسخه متنی

سنایی غزنوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در جواب هجاى يكى از معاندان





  • سرخ گويى هميشه غر باشد
    اين چنين ژاژ نزد هر عاقل
    لعل مصنوع آفتاب بود
    سرخ اگر نيست پس بر هر عقل
    چون به يك جاى رسته سرخ و سياه
    من چه گويم كه خود به هر مكتب
    چون كه سرخ ست اصل عمر به دوست
    چون سيه گشت هم درين دو مكان
    زير لعلست لاله را سيهى
    علم صبح سرخ آمد از آنك
    سيهى بي نهاد و بي معنى
    نزد ما اين چنين سيه كه تويى
    روز كزين فعل زشت روز قضا
    پشك چون تو بود چو خشك شود
    هيچ كس نيست كز براى سه دال
    پايها سست كرد و از كوشش
    از جواب و سوال ما دانى
    گرد گفت محال را چه عجب
    زان كه خورشيد را ز بينش چشم چرا نه مردم دانا چنان زيد كه به غم
    چرا نه مردم دانا چنان زيد كه به غم



  • شبه از لعل پاكتر باشد
    سخنى سخت مختصر باشد
    شيشه مصنوع شيشه گر باشد
    سخن مرتضا دگر باشد
    سرخ پيوسته بر زبر باشد
    كودكان را ازين خبر باشد
    جايش اندر دل و جگر باشد
    اصل ديوانگى و شر باشد
    دودكى خوشتر از شرر باشد
    بر سپاه شبش ظفر باشد
    زان ز تو خلق بر حذر باشد
    مرد نبود كه ... خر باشد
    نامت از تو سياه تر باشد
    مشك چون من بود چو تر باشد
    چون سكندر سفرپرست نشد
    دولت و دين و دل به دست نشد
    شايد ار زير كى فرو ماند
    كاينه ى عقل را بپوشاند
    ذره اى ابر تيره گرداند چو سرش درد كند دشمنان دژم گردند
    چو سرش درد كند دشمنان دژم گردند


/ 78