در رثاء - قصاید و قطعات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید و قطعات - نسخه متنی

سنایی غزنوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در رثاء





  • تابوت مرا باز كن اى خواجه زمانى
    تا ديده ى چون نرگس ما بينى در خاك
    تا دو لب پر گوهر ما بينى در خاك
    تا قامت چون تير مرا بينى در گل
    ما كشته ى چشم بد چرخيم وگرنه
    ناديده چو شاهان جوان بخت به ناگاه
    يك نو خط نوشاد ميفتاد به صد قرن
    آن جامه كه ميل تن ما بود بد و بيش
    اى دوست چو سودى نكند گوهر ما را
    نان پيش فرست از پى آن كامدگان را
    خر پشته ى ما بيش مياراى كه ما را
    اينجا همه لطفست كسى را كه نبودست
    زانگونه كه گر هيچ بپرسى ز تو هر خاك
    از بس كرم و لطف خداوند برآيد
    بي خدمت او كس به همه جاى مماناد
    ديديم كه اندر ره او شرك نگنجد
    اى پير همان كن تو كه ما روز جوانى
    با خدمت حق باش كه گر باشى ور نه
    كز بهر تو يك روز همين بانگ برآيد هم اكنون از هم اكنون داد بستان
    هم اكنون از هم اكنون داد بستان



  • وز صورت ما بين ز رخ دوست نشانى
    از خون دل ما شده چون لاله ستانى
    در گور چو پر خاك يكى غاليه دانى
    چفته شده و خشك چو بي توز كمانى
    اينجا چه كند خفته تر و تازه جوانى
    برساخته از تخته ى تابوت نشانى
    زين چنبر گردنده به صد قرن قرانى
    از مردن او گور بپوشيد چنانى
    آن به كه نكوشى بخروشى به فغانى
    آبيست درين در ز پى دادن نانى
    هر روز مي آراسته بخشند جنانى
    هرگز به خدا و به رسولانش گمانى
    زين شكر عجب نيست كه بي كام و زبانى
    آوازه ى المنةالله به جهانى
    چون خامه و چون نيزه يكى بسته ميانى
    خود را ز همه باز خريديم به جانى
    حقا كه در اين بيع نكرديم زيانى
    از مرگ بيابى به همه عمر امانى
    در گوش عزيزانت كه بيچاره فلانى كه اكنونست بيشك زندگانى
    كه اكنونست بيشك زندگانى


/ 78