در جواب هجاى يكى از معاندان - قصاید و قطعات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید و قطعات - نسخه متنی

سنایی غزنوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در جواب هجاى يكى از معاندان





  • پس چو دون پروريست پيشه ى او
    كانچه خلقان به زير پاى كنند
    كى سر صحبت سران دارد
    با دلى رفته به استسقا
    با چنين دل چه جاى بارانست
    با همه خلق جهان گر چه از آن
    تو چنان زى كه بميرى برهى
    آخر اين آمدنم نزد تو تا چند بود تا تو پندارى كاين خادم تو ... خصيست
    تا تو پندارى كاين خادم تو ... خصيست



  • ز چه رو او سوى تو راى كند
    او همى بر كنار جاى كند
    آنكه پيوسته كار پاى كند
    كه معاصيش هيچ غم نكند
    كابر بر تو كميز هم نكند
    بيشتر بي ره و كمتر به رهند
    نه چنان چون تو بميرى برهند
    تا كى اين شعبده و وعده و اين بند بود كه به آمد شد بي فايده خرسند بود
    كه به آمد شد بي فايده خرسند بود


/ 78