گنده پيريست تيره روى جهان به سپيدى رخانش غره مشو قدر مردم سفر پديد آرد چون به سنگ اندرون بود گوهر عرش مقاما زر كن كعبه ى جاهت كز شرف او به روز بار نداند آن تو كورى نه جهان تاريكستگر سر اين سخنت نيست برو گر سر اين سخنت نيست برو
خرد ما بدو نظر كردست كان سياهى سپيد بركردست خانه ى خويش مرد را بندست كس نداند كه قيمتش چندست دست وزارت در آن بلند مقامست شاه فلك اوج خويش را كه كدامست آن تو كرى نه سخن باريكستروى ديوار و سرت نزديك ست روى ديوار و سرت نزديك ست