قصيده - قصاید و قطعات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

قصاید و قطعات - نسخه متنی

سنایی غزنوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

قصيده





  • مرد چون عيسى مريم بايد اندر راه صدق
    در شب تارى كجا بيند نشان پاى مور
    هر كسى بر تخت ملكت كى تواند يافتن
    از برون سو آب و روغن سود كى دارد ترا
    خيز و اكنون خيز كانساعت بسى حسرت خورى
    نبودى دين اگر اقبال مرد مصطفايى را
    رسول مرسل تازى كه برزد با وى از كوشش
    گواهى بر مقامى ده كه آنجا حاضران يابى
    اگر شبلى زكى بوده ترا زو هيچ نگشايد
    اگر حاتم سخى بوده چه سودت بود اى خواجه
    اى كه اطفال به گهواره درون از ستمت
    قفسى شد ز تو عالم به همه عالميان
    وه كه تا روز قيامت پى آلايش ملك
    روزگار اى بزرگ چاكر تست
    دامن من ز دست او بستان
    شاعران را مدار مجلس تست
    تلخ كرد از حدي خويش طبيب
    از دو لب داد جهل خويش به من
    زين پس از طلعت و مقالت او چند گويى كه بيا تا بر وزانت برم
    چند گويى كه بيا تا بر وزانت برم



  • تا بداند قدر حرف و آيت انجيل را
    آنكه او در روز روشن هم نبيند پيل را
    همچو گيسوى عروسان دسته ى زنبيل را
    چون درونسو نور نبود ذره اى قنديل را
    چون ببينى بر سر خود تيغ عزراييل را
    نكردى هرگزى پيدا خداى ما خدايى را
    همين گنج زمينى را همان گنج سمايى را
    سخن كز غايبان گويى بلا بينى جدايى را
    چو عالى حج كند شيخا بود مزدش علايى را
    تو حاتم گرد يك چندى مكن حاتم سنايى را
    سور ناديده بجويند همى ماتم را
    اينت زحمت ز وجود تو بني آدم را
    طاهرى از تو نجس تر نبود عالم را
    هست از آن سوى تو قرار مرا
    به دگر چاكرى سپار مرا
    اى مدار اين چنين مدار مرا
    دوش لفظ شكرفروش مرا
    وز دوزخ برد باز هوش مرا
    گوش و چشمست چشم و گوش مرا تا ز تو دور كند مكرمتش احزان را
    تا ز تو دور كند مكرمتش احزان را


/ 78