گر كسان گرسنه گرد تو در پس اگر بر پريده او سوى تو نيك زشتست با چو تو عمرى داده همنام خود به ده مطلب كى تواند سپيدچرده شده اى درون هزار پرده شده گر كه مستوجبست حد ترا هم وبالى نباشدت گر ازو بدهى اين گداى گرسنه را اين چه قرنست در خوابند بيداران همه طوق منت يابم اندر حلق حق گويان دين در لباس مصلحت رفتند رزاقان دهر در لحد خفتند بيداران دين مصطفا حيز متوارى بدى زين پيش اكنون شد پديد غارتى را عادتى كردند بزازان ما بي خبر گشته گوش عقل حق گويان دين اى جهان ديده كجااند آن جهانداران كجا آنكه از من زاد كو و آنكه زو زادم كجاست و آن سمن رويان گل بويان حوراپيكرانمرگشان هم قهر كرد آخر به امر كردگار مرگشان هم قهر كرد آخر به امر كردگار
همه با گوشت مرغ خو كرده نپريده ازو بيازرده ظلم را پر و بال گسترده يارى از هندوان نو برده آنكه كرد ايزدش سيه چرده لن ترانى نبشته بر پرده اين سنايى شراب ناخورده در گذارى گناه ناكرده بدل نان برنج پرورده وين چه سرمستند هشياران همه خواب غفلت بينم اندر چشم بيداران همه بر بساط صايبى خفتند طراران همه بر فلك بردند غيو و نعره ميخواران همه زان كه بي ننگند و بي عارند عياران همه در دكان دارند ازين معنى به خرواران همه بي بصر گشتهگويى چشم نظاران همه وى ستمديده كجااند آن ستمگاران همه آن رفيقان نكو و آن مهربان ياران همه آنكه گل بودى خجل زان روى گلناران همهاى برادر مرگ دان قهار قهاران همه اى برادر مرگ دان قهار قهاران همه