سخنرانى - صحیفه امام جلد 12

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

صحیفه امام - جلد 12

مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سخنرانى

زمان:

3 خرداد 1359 / 9 رجب 1400

مکان:

تهران، حسينيه جماران

موضوع:

توطئه هاى پنجاه ساله براى ايجاد تفرقه بين قشرهاى گوناگون جامعه

حضار:

مدرسان و طلاب حوزه علميه - استادان و اعضاى انجمنهاى اسلامى دانشجويان

بسم اللّه الرحمن الرحيم

دانشگاههاى سراسر کشور تضعيف روحانيت برنامه اصلى رضاخان من بايد يک تاريخچه اى براى شما آقايان که درک زمان رضاشاه را نکرديد عرض کنم تا بفهميد که اين دستهايى که در کار است چه دستهايى است.

رضاخان بعد از اينکه کودتا کرد و آمد تهران را گرفت، به صورت يک آدم مقدس اسلامى خدمتگزار به ملت درآمد.

حتى در جلسه هايى که در محرم انجام مى گرفت، در تکيه هاى زيادى که در تهران بود آن وقت، مى گفتند او مى رود و شرکت مى کند.

و دستجاتى که از نظاميها در تهران بيرون مى آمد، من خودم ديده ام و مجلس روضه اى که از طرف خود رضاخان با شرکت خودش تاسيس مى شد - من يکى اش را خودم ديده ام - اين بود تا وقتى که حکومتش مستقر شد، اغفال کرد ملت را، اغفال کرد همه قشرها را، تا اينکه جاى پايش محکم شد.

وقتى که جاى پايش محکم شد، هدف اول و آن چيزى که در راس برنامه اى بود که براى او تنظيم کرده بودند، تضعيف روحانيت بود.

شروع شد برنامه به تضعيف اين قشر.

برنامه اين بود که اين قشر در بين ملت حيثيت خودش را از دست بدهد، تا اينکه بتوانند کارهايى که مى خواهند انجام بدهند.

روزنامه نويسهاى آن وقت و رسانه هاى گروهى آن وقت و قلمداران آن وقت مجهز شدند و همه به ضد روحانيت مشغول کار شدند.

طورى کردند که روحانيت را منزوى کردند.

و حتى در ماشينها و تاکسيها سوار نمى کردند اينها را.

تبليغات به طورى دامنه دار بود که جوانهاى ما را حتى جوانهاى متدين را منحرف کردند.

اول هدف، روحانيت بود.

اين مدرسه فيضيه را که ملاحظه مى کنيد، که آن وقت شايد ششصد - هفتصد نفر طلبه در خود مدرسه فيضيه ساکن بود، روز نمى توانستند در مدرسه باشند، فرار مى کردند به باغات شهر و آخرهاى شب مى آمدند، براى اينکه مامورها دنبال اين بودند که اينها را بگيرند و ببرند و عمامه هاشان را بردارند.

علماى تهران را تعقيب مى کردند.

و بعضى از اشخاص موجه از علما را در کلانترى مى بردند و همان جا لباسشان را مى بريدند که بلند نباشد، لباس روحانى نباشد، همان جا قيچى مى کردند.

آن چه دستى بود که روحانيون را در آن روز سرنگون کرد و کوبيد? و در عين حال که آنهمه کوبيدند روحانيون را، مع ذلک گروهى که فقط قيام کرد در مقابل رضاخان، همان روحانيون بودند.

يک دفعه از تبريز علماى تبريز، يک دفعه از خراسان علماى خراسان، يک دفعه از اصفهان که اين از همه دامنه اش زيادتر بود.

علماى اصفهان آمدند به قم و علماى بلاد هم به اينها متصل شدند، و معالاسف همه قيامها را شکستند.

قم هم که قيامش اساسىتر بود، بسيارى از اينها را آمدند بازى دادند، اغفال کردند.

و از قرارى که مى گفتند در راس آنها که مرحوم حاج آقا نوراللّه اصفهانى بود، از قرارى که گفتند، او را هم مسموم کردند و همان قم فوت شد.(1) اين چه دستى بود که روحانيون را اينطور کوبيد و روى چه مقصدى بود? آن چه دستى بود که روحانيون را با قشر دانشگاهيها آنطور از هم جدا کرد که در دانشگاه اسم يک روحانى را نمى شد ببرى، و در مدرسه فيضيه هم دانشگاهى را? اين چه دستى بود که اينها را از هم جدا کرد و با هم دشمن کرد? و اين چه دستى بود که دانشگاه ما را به آن صورت درآورد، که اشخاصى که از آن بيرون آمدند، مگر يک دسته متعهد، انحرافى بودند، و گرايش به مکتبهاى ديگر داشتند? و آن چه دستى بود که در همين زمانى که انقلاب پيروز شد دانشگاه را به صورت يک دژ جنگى درآورد? و آن چه دستى است که الان مشغول کار است و مى خواهد باز روحانيت را بکوبد? اينها چه ديده بودند از روحانيت، و اخيرا چه ديدند که اينطور در فکر اينند که در بلاد شروع کردند که باز همان مطالبى که زمان رضاخان بود اعاده کنند، و به روحانيين و معممين جسارت کنند و اهانت کنند? روحانيون مگر چکاره اند و آنها چه ديده بودند? اين چه دستى است که اين دو قشر را از هم اينطور جدا کرده بود و حالا هم جدا کرده است? مگر انشاءاللّه به فضل الهى اينها با هم پيوند کنند.

ايجاد سلطه با جدا نمودن روحانيت از توده هاى مسلمان اينها با مطالعه هاى طولانى که از مردم شرق و مسلمانان و بلاد اسلامى دارند و داشته اند، و کارشناسهاى آنها در اين بلاد اسلامى با شکلهاى مختلف آمده اند و مطالعه کرده اند و بررسى کرده اند، اين را يافتند که توده هاى مسلمين با روحانيين نزديکند، و روحانيين در آنها نفوذ دارند.

در هر شهرى ملاى آن شهر، امام جماعت آن شهر با مردم روابط دارد و مردم از او حرف شنوى دارند، پس اگر بخواهند اين ملت را بشکافند و تحت سلطه بياورند بايد مردم را از اين روحانيين جدا و آنها را از آنها جدا کنند.

خوب، بين دانشگاه و روحانى چرا اينطور اختلاف ايجاد کردند، که در دانشگاه نشود اسم روحانى را برد، و دانشگاهى که بخواهد نماز بخواند به طور قاچاق نماز بخواند، و در مدرسه هاى ما هم اگر اسمى از دانشگاه بيايد، او را به خوبى دريافت نکنند.

اين هم روى همان مطالعاتى که آنها دارند، و اين ديگر واضحتر است که اين دو قشر، مغز متفکر جامعه هستند.

اين دو قشر را اگر از هم جدا کنند مى توانند کارهايى را که مى خواهند، انجام بدهند.

و اين دو قشر اگر با هم اتصال پيدا بکنند، آنها نمى توانند مقاصد خودشان را انجام بدهند.

و لهذا قلمها و نطقها و رسانه ها و اينها که در خدمت اجانب بود، به کار افتادند، اينها را از هم جدا کردند و دشمن کردند.

و در هر قشرى هم ايجاد اختلافات کردند.

حالا که اينها ديدند، آن قدرت اسلام را ديدند و قدرت روحانيون را ديدند و قدرت دانشگاه را ديدند، که يک همچو قدرت شيطانى را اينها، با هم وقتى که شدند سرنگون کردند، که در دنيا کسى احتمال اين را نمى داد که بتواند ايران اين مرد خائن(2) را بيرون کند، زيرا همه قدرتها پشت سر او بودند، همه قدرتها چه قدرتهاى غير اسلامى که مهم امريکا بود، براى شوروى هم و چه حکومتهاى انحرافى بلاد مسلمين، تمام اينها طرفدار او بودند.

شاهديم که ما وقتى در عراق خواستيم که شروع کنيم به طور بارزى به مقابله با شاه ، عراق نگذاشت ما آنجا بمانيم.

و وقتى خواستيم به کويت برويم، کويت هم نگذاشت که ما وارد بشويم.

و من ديدم که ما در هر يک از بلاد مسلمين برويم، همين حرف است.

و خدا خواست که بهتر بشود و ما رفتيم به يک محلى که تحت سيطره ايران(3) نبود.

گرچه آنجا هم ابتدائا با ما مخالفتهايى شد، لکن کمکم آن مخالفتها تخفيف پيدا کرد.

اينها امروز از زمان رضا شاه بيشتر در فکر هستند، زمان رضاخان مطالعات بود و ذهنيات که اگر روحانى با دانشگاهى پيوند کنند و اگر روحانى قدرت روحانيت خودش را دارا باشد، نمى گذارد که ما آنطور که مى خواهيم استفاده کنيم از ايران.

اين يک ذهنيتى بود، مطابق با واقع هم بود، اما ذهنيت بود.

امروز آن ذهنيت ديگر براى آنها عينى شد، ديدند که از روحانيت شروع شد، و دانشگاهها هم آنقدرى که متعهد بودند پيوند کردند، و آنها هم که نبودند، الزام پيدا کردند به اينکه همصدا باشند، و ساير قشرها هم، همه ملت.

اينها ديدند که اين روحانيين، در عين حالى که آنها خيال مى کردند که نفوذ دارد، لکن نمى دانستند اينقدر نفوذ دارد.

آن وقتى که شاه به عذرخواهى افتاد، شاه مخلوع به عذرخواهى افتاد، و شريف امامى (4) را آورد روى کار، اينها هى گفتند که خوب، ما اشتباه کرديم، ما نمى دانستيم که مردم اينطور روحانيت را مى خواهند و ما اين اشتباه را برمى گردانيم، ما خدمت مى کنيم به روحانيون.

از اين چرندها شروع کردند گفتن براى اغفال، ليکن خوب، ديگر گوشها نمى شنيد.

مختلط ننمودن امور در انقلاب فرهنگى دانشگاهها اينها امروز ديده اند قدرت اسلام را، ديده اند که يک جمعيت سى و پنج ميليونى که آن جوانهايى که بتوانند کار بکنند شايد پانزده ميليون، هجده ميليون، بيست ميليون باشد، بدون اينکه داراى يک تجهيزاتى باشند، و بدون اينکه تربيت نظامى ديده باشند، اينها با مشت غلبه کردند بر همه قدرتها، و آن کسى را که آنها همه مى خواستند نگه دارند نتوانستند.

اينها عينى شد برايشان که اسلام چقدر قدرت دارد.

حالا بدتر و بيشتر درصدد اين هستند که اسلام را نگذارند تحقق پيدا کند.

اين سنگربنديها که در دانشگاهها شد براى چى بود و کىها بودند? آنهايى که ميل داشتند که دانشگاه که تبديل شده بود به يک غرب ساختگى، غربزده ساختگى، برگردد به يک دانشگاه اسلامى ، که وقتى وليده او مى آيد، نتيجه او بيرون مى آيد، افراد مسلم و متعهد باشد، اينها بودند که سنگر گرفتند? يا همانها بودند که همان قلم و همان قدم و همان چيزهايى که زمان رضاخان مى خواستند بشکنند اين اسلام را و اين قدرت را? اينها هستند که سنگرگيرى کردند.

ما که مى گوييم انقلاب فرهنگى، و البته در همه چيز بايد باشد، لکن بايد مخلوط نکنيم امور را به هم.

اينهايى که در انقلاب فرهنگى هى صحبت مى کنند و صحبت کردند، و من شنيدم اينها مخلوط مى کنند امور را به هم، و اين راه را دور مى کند.

دانشگاه و فيضيه ، بايد فقط راجع به دانشگاه شروع کنند، کار به اين نداشته باشند اقتصاد ملت چيست.

اگر دانشگاه بيايد راجع به اقتصاد بخواهد فرهنگ را جارى کند و فرهنگ اسلامى درست کند، از فرهنگ اسلامى دانشگاه هم باز مى ماند.

و اگر قشرى ديگر که مى تواند انقلاب فرهنگى درمثلا ارتش بکند، بيايد بخواهد مخلوط کند و انقلاب فرهنگى را در دانشگاه بخواهد بيايد عمل کند، آن کار خودش هم از دستش مى رود.

بايد هر قشرى در همان محل خودشان و در همان بنگاهى که آنها جزئيت دارند در آنها و عضويت دارند در آنجا، همان را مشغول بشوند.

نه شما انقلاب اقتصادى را دنبالش برويد، نه آنهايى که مى خواهند انقلاب اقتصادى درست کنند بيايند دنبال دانشگاهها.

و من به شما حالا دارم عرض مى کنم که اين اختلاطها، البته افرادى هم که اين اختلاطها را مى گويند من سراغ ندارم که افرادى باشند که خداى نخواسته خيانتکار باشند، اغفال مى شوند.

اينهايى که مى خواهند، مى گويند همه را بايد با هم درست کرد و جدا نمى کنند، قسمت قسمت نمى کنند، همه چيز را، يعنى اين دستگاه را با آن دستگاه ، آن دستگاه را با آن دستگاه ، و روى هر يک علىحده متخصصان خودشان، متخصصان آن بنگاه مشغول کار نمى گذارند بشوند، اينها محتمل است که اغفال شده باشند.

نبايد ما وقتى مى خواهيم دانشگاه را درست بکنيم و يک انقلاب فرهنگى در دانشگاه درست بکنيم، بياييم همه چيز را با هم مخلوط بکنيم.

همه جا بايد چه بشود، اما هر کدام در محل خودش.

بازار بايد درست بشود، لکن دانشگاهى به بازار کارى نبايد داشته باشد.

بازار يک دسته اى بايد بروند و آنجا انقلاب اسلامى و فرهنگى را در آنجا پياده کنند.

اينها يک دسته بازارى متعهد بايد باشند.

ارتش هم بايد انقلاب در آن پيدا بشود.

و اميد است که بسيار وقتش شده باشد، لکن ارتش نبايد کار داشته باشد که دانشگاه چه مى گذرد در آن، به او چه ربطى دارد.

در عين حالى که همه با هم پيوند هستند، لکن هر کدام کار خودشان را بايد انجام بدهند.

پيشتر گفتند که در آن تعزيه هايى که در مى آوردند، سابقا، مى گفتند که شمر خوب آن است که شمر باشد، اگر بنا باشد که شمر هم وقتى صحبت مى کند يا شعر مى خواند مثل امام حسين بخواند اين شمر نيست.

در عين حالى که همه بنگاه واحد بودند و همه با هم مى خواستند يک صحنه اى را درست کنند، لکن هر کس کار خودش را بايد خوب انجام بدهد، نبايد او دخالت کند در کار ديگرى.

اگر هر کدام دخالت کنند در کار ديگرى، صحنه ، صحنه خوب نمى شود.ما هر کدام بايد کار خودمان را خوب انجام بدهيم.

اگر هر کسى در هر کارى دخالت بکند، هيچ کدامش را نمى تواند انجام بدهد.

شيطنت براى ايجاد تفرقه بين حوزوى و دانشگاهى و من حالا به شما عرض مى کنم که قلمها، قدمها، نطقها، شيطنتها دنبال اين است که نگذارند شما ادامه بدهيد به اين چيزى که مشغول شده ايد.

آنها مى خواهند نگذارند که قشر روحانى با قشر دانشگاهى يکى بشود.

شما الان اول کارتان است، تازه شروع کرده ايد، ممکن است به حسب حدسى که من مى زنم که بيايند بيخ گوش اشخاصى که در فيضيه و در جاهاى ديگر، در مراکز علمى هستند، بيخ گوش آنها چيزهايى بخوانند که نتيجه اش اين باشد که شما با اين دسته ها کنار برويد، و بيايند بيخ گوش دانشگاهيها مطالبى بگويند که شما را از آنها جدا کنند.

اينها صدمه ديده اند از اتحاد اين ملت.

اينها از اسلام الان ترسيدند، به طورى که ديدند خارجا چه جور واقع شد.

اينها مى بينند اين تظاهرات شما را، اينها مى بينند اين اجتماعات شما را و اين فرياد اسلامى شما را و ناراحت مى شوند.

خلاف اسلام بودن ملىگرائى چند روز پيش از اين در يک نوشته اى ديدم که مى گويد که چرا از ملى مى ترسيد شماها? چرا نمى گوييد مجلس شوراى ملى? من به آن آقا مى گويم، شما چرا از اسلامى مى ترسيد?! ما اين ملى که مجلس شوراى ملى باشد، حالا بيش از پنجاه سال از آن مى گذرد، و ما يک اثر صحيحى از آن نديديم.

هر وقت يک آدم صحيح پيدا مى شد، پنجاه نفر هم از نوکرهاى استعمار پيدا مى شدند و او را مى کوبيدند.

من مى گويم به اينها که ما تابع اين ملت هستيم، اين جمعيت.

ما که خودمان براى خودمان يک کاره نيستيم، ما مى خواهيم ببينيم خواست اين 35 ميليون جمعيت چى است.

ما ديديم که خواست اين 35 ميليون جمعيت اين بود که ما اسلام را مى خواهيم.

در تمام صحبتها از اول تا آخر اين نبود که ما ملىگرا هستيم.

ملىگرايى برخلاف اسلام است.

اسلام آمده است که همه را يک نحو به آن نظر بکند، همه جوامع را.

ملىگرايى اين است که الان در امريکا بين سياهها و سفيد دارد واقع مى شود، و اين کارترى که دعوى اين را مى کند که من طرفدار بشر هستم، اين سياهان را اينطور مى کشد و اينطور آزار مى دهد.

ملىگرايى اين است که بعضى از اين دولتهاى عربى مى گويند عربيت و نه غير.

ملىگرايى اين پان ايرانيسم است، اين پان عربيسم است، اين برخلاف دستور خداست و برخلاف قرآن مجيد است.

ما که مى گوييم که جمهورى اسلامى ، مجلس شوراى اسلامى ، براى اينکه از آن امامزاده ما معجزى نديديم! پنجاه سال است، بيشتر، ما را عقب راندند، پنجاه سال بيشتر است که اينها کارشکنى کردند.

فرمايشى بودن مجلس قبل از انقلاب اسلامى در طول مدتى که مجلس شوراى ملى آنها بود، حتى يک دفعه نشد که مردم، مردم سراسر کشور، آزاد راى بدهند.

آن وقتى که رضاخان نبود و محمدرضاخان نبود و زمان قاجار، من يادم هست، آن وقت خانها بودند، شاهزاده ها بودند، خانها دسته دسته اين مردم را به زور مى آوردند و به صندوقها راى براى خودشان مى گرفتند، مردم هيچکاره بودند، نمى دانستند چيست، يک ورقه اى را به آنها مى دادند، اينها هم مى آوردند تو صندوق مى ريختند.

زمانى که رضاخان سلطه پيدا کرد، و محمدرضا سلطه پيدا کرد که همه مى دانيد که يعنى زمان محمدرضا را اکثرا ديديد که به مردم ارتباطى نداشت.

خود محمدرضا گفت، در يک گفتگويى گفته است به اينکه ليست اين وکلا را از سفارتخانه ها مى فرستند پيش ما، مى خواهد بگويد حال اين جور نيست، مى فرستادند پيش ما و ما همانها را ملزم بوديم که تعيين کنيم.

اين يک اقرارى است از يک کسى که به غصب سلطنت بر اين مملکت مى کرد، و مطلع بود بر مسائل.

و اين ما را مى شناساند که به ما مى فهماند که افرادى که آن وقت در اين مجالس بود چه اشخاصى بودند.

افرادى بودند که با ليست سفارت امريکا يا با ليست سفارت شوروى تحميل مى شدند.

اين حرفى است که محمدرضا گفت که ليستها را مى فرستادند.

اين را براى اين تعريف کرد که مى خواست بگويد من ديگر اينطور نيستم.

حتى پدرش را تضعيف کرد که خودش رو بيايد و مردم به خودش توجه پيدا کنند.

اين اقرارى بود که ايشان کرد که ليست را مى فرستادند و ما مجبور بوديم که همان ليست را، افراد را تعيين کنيم.

اين نمايانگر اين است که اينهايى که تو مجلس شوراى ملى بودند نه شوراى اسلامى ، اينها چه اشخاصى بودند، اينها نوکرهايى بودند که نوکرهاى خارجى بودند، و با زور اين نوکر بزرگها، اينها مى رفتند در مجلس.

در طول تاريخ مشروطيت نمى توانيد پيدا کنيد که همه ايران خودشان راى داده اند، حتى در آن دوره هاى اول، بله ، تهران در آن دوره هاى اول خودشان راى مى دادند، لکن در تهران خانها نمى توانستند کارى بکنند، اما در شهرهاى ديگر و در دهات و در اينطور چيزها اين خان خانى بود، و همان اشراف و همان خانها مردم را مى بردند به آن کسى که نظرشان بود راى مى دادند.

شما امسال سال اولتان است که داريد يک مجلس اسلامى روى خواست ملت مى بينيد.

در تمام ايران اگر هم يک چيزى باشد قضيه اين نبوده که به زور آوردند راى دادند، قضيه اين است که يک تقلبى کردند يا يک انحرافى حاصل شده ، آن هم آن مقدارى است که ديده اند چيز ناچيزى بوده .

اينطور آزاد مردم بروند و آنطور زن و مرد، بچه و بزرگ، آنهايى که مى توانستند راى بدهند، آزاد بروند آنجا راى خودشان را بريزند.

خوب، شما تهران را ديديد، قم را ديديد، بعضى جاها هم ديديد، باز آنجا شنيديد.

اينها نمى خواهند که يک همچو مجلسى که مال ملت است و مال اسلام است و افرادش به حسب غالب، اسلامى هستند، الا آنجاهايى که قالب زده اند، نمى توانند ببينند اين را.

اينها نمى توانند ببينند که دانشگاهى و روحانى زير يک سقف جمع شدند، با هم مخلوطند.

تلاش وابستگان براى ضربه زدن به نظام اسلامى من تنبه به شما مى دهم که اينها مشغولند که شما را از هم جدا کنند.

شما الان يک نهال کوچکى هستيد که تازه ، اين ارتباطتان تازه رس است.

باز شروع شده است الان، نرسيده به جايى ، و شما همه در هدف آنها واقع هستيد که نگذارند، نگذارند در دانشگاه يک کار مثبتى انجام بگيرد، اگر شد با تفنگ و با سنگرگيرى و اگر اين نشد، با شيطنت.

آن چه دستى است که در ديوارهاى دانشگاه آن شعارها را مى نويسد? آن چه مى خواهد بکند? آنکه جمع مى کند جمعيت را، و برخلاف اسلام چيز مى گويد، چه نظرى اينها دارند? اينها واقعا اشخاصى هستند که مى بينند دانشگاه و روحانيون مضر به ملت هستند، و چون اينها ضرر براى ملت دارند، مى خواهند اينها را از بين ببرند.

خوب، همين طايفه اى هستند که روبه روى اين ملت تفنگ مى کشند و اسلحه دارند، و الان هم اسلحه هايشان در محلهايى هست براى يکوقتى که فرصت پيدا بکنند.

همينهايى هستند که مى خواهند کردستان به همان انقلاب و اينطور چيزها باشد.

و بحمداللّه آنجا تصفيه شد و تصفيه مى شود.

همينهايى هستند که تفنگهايى که دارند و چيزهايى که دارند، مارکهايى که دارد معلوم است از اسرائيل هست، از شوروى هم هست، از طرفين قضيه .

اينها اسلام را مى بينند که مقابلشان مى ايستد، آن بزرگترها، اينها که بچه اند، آن بزرگترهايى که اينها را هدايت مى کنند، و اينها را وادار مى کنند به امور.

اينها ديدند که اسلام چنانچه باشد، روحانى و دانشگاهى اگر با هم باشند، اين دو مغز متفکر با هم جوش بخورند، قهرا ساير مردم هم با اينها جوش مى خورند، نمى توانند دوباره برگردند به اينجا و کارهايى که مى خواهند انجام بدهند.

اينها مى دانند حالا که هيچ کودتايى در ايران نمى تواند درست باشد، کسى هم فکرش نمى تواند باشد، از خارج هم هيچ کسى نمى تواند در اينجا بيايد و دوام بياورد.

اينها از افغانستان هم يک درسى گرفته اند که همه سلاحهاى مدرن را آوردند و همه هليکوپترها و طياره ها، و حتى نظاميهاى تدريب شده (5) را آوردند افغانستان، لکن نتوانستند ملت افغانستان را خاضع کنند، و هر روز روبه شکستند.

افغانستانى که دولتش با آنها موافق است، و آن اشخاصى که تبع دولتش هستند با آنها موافق هستند.

ايرانى که دولت و ملت ديگر نيست و همه با همند، همه دستشان توى دست هم است، اينها نمى توانند در اينجا بيايند و يک - مثلا - کارى انجام بدهند.

علاوه خداى تبارک و تعالى با ماست.

ما براى خدا مى خواهيم اين اجانب را از کشورمان بيرون کنيم، و اينهايى که خلاف اسلامند عذرشان را بخواهيم، يا هدايتشان کنيم.

وقتى ما براى خدا مى خواهيم اين انجام بگيرد، خداى تبارک و تعالى با ما همراهى مى کند، لکن به اين شرط که ما همانطورى که اول انقلاب و در جوشش انقلاب همه مقصدها را کنار گذاشته بوديم و يک مقصد داشتيم و آن جمهورى اسلامى و اسلام، و هيچ يک از ما دنبال اين نبوديم که شب شاممان چى است، يا در اداره منصبمان چى است، همانطور پيش برويم.

شما خيال نکنيد که ديگر حالا گذشت و تمام شد و حالا برويم سراغ زندگىمان، نخير.

القائات دشمن در دلسرد نمودن مردم از نظام اسلامى اگر بخواهيد يک زندگى با شرافت داشته باشيد، با عزت داشته باشيد، بايد از اين چيزهايى که القا مى کنند به شماها، يعنى به ملت، القا مى کنند به اينها، که جمهورى اسلامى هم آمد و کارى انجام نداد، اين براى اين است که دلسرد کند شما را از جمهورى اسلامى ، نقشه است که شما کنار برويد، جمهوى اسلامى را بکوبند و تمام کنند.

در صورتى که در اين يک سالى که جمهورى اسلامى بوده است، با همه کارشکنيهايى که از همه جا شده است، به قدر طول سلطنت اين دو مرد خائن(6) خدمت شده است به اين مردم.

دهاتى که هيچ نداشتند در طول سلطنت غاصب اين دو تا خيانتکار، همه را از همه چيز محروم کرده بودند، الان در بسيارى از جاها خدمت مشغول شده است و مردم، خود ملت و دستگاههاى دولتى و ملى با هم دست به هم گذاشته اند و آباد کرده اند آنجاها را.

ملت ما نبايد گوشش به حرف اين اشخاصى باشد که برخلاف اسلام شعار مى نويسند، نبايد حرفهاى آنها را گوش کند که کارى انجام نگرفته .

اگر هيچ کارى انجام نگرفته بود الااينکه من و شما حالا آزاد مى توانيم اينجا بنشينيم صحبت کنيم، از آزادى بهتر يک چيزى ما داريم در دنيا? اگر هيچ کارى انجام نگرفته بود الا اينکه دست اجانب از مملکت ما قطع شد، ولو حالا ريشه هايش يک قدرى هست، اگر هيچ نشده بود، اينها را نبايد ما چيز حساب کنيم? ما نبايد رفتن محمدرضا را که با آن همه قدرت بود يک چيزى حساب کنيم? جمهورى اسلامى آمد و هيچ کارى نکرد! پس اين چيست? حالا باز محمدرضا توى مملکت ماست و سلطنت مى کند، و ساواک هم مشغول به نانجيبى هاى خودش است? اينها جوانها را مى خواهند گول بزنند، و جوانهاى ما الحمدللّه بيدار شده اند و گول نمى خورند به اين زودى.

اينهايى که شما را مى خواهند سرد کنند، و اينکه کارى انجام نشده است و چيزى نشده است، شما مى خواهيد چه کارى انجام بشود? در ظرف يک سال و چند ماه تمام نهادهايى که براى يک کشور اسلامى است تمام تحقق پيدا کرد.

در هيچ جاى دنيا همچو چيزى نبوده ، جاهاى ديگر بيست سال، سى سال، پنجاه سال وقتى انقلاب کردند باز نتوانستند قانون اساسى داشته باشند.

عراق الان هم قانون اساسى ندارد، الان هم چند نفر دور هم نشسته اند با زور به مردم حکومت مى کنند.

اما ايران از باب اينکه ، ازخود مردم بود اين جوشش، از متن جامعه بود اين انقلاب، و همه هم اسلامى بودند، همه آن چيزهايى که بايد براى يک مملکتى اساس مملکت باشد انجام گرفته .

ما ديگر چيزى، معطلى در اين باب نداريم.

بعد بايد سازندگيها بشود که انشاءاللّه مشغولند و خواهد شد.

شما را بازى ندهند اين قلمهاى مسموم، اين مجله ها و بعضى روزنامه هايى که در خدمت ديگران هستند، و معالاسف به آنها اجازه نشر مى دهند هر روز، اينها شما را اغفال نکنند.

آن چيزهايى که به بيخ گوش شما در دانشگاه مى خوانند، يا در مدرسه - مثلا - فيضيه مى خوانند، به گوشتان نرود.

اين اجتماعى که شما با هم کرديد الان هدف واقع شديد از براى آنهايى که با اسلام مخالفند، و با دانشگاه مخالفند، و با فيضيه مخالفند، الان شما هدف آنها هستيد.

ادامه دادن کار، بالاتر از ايجادش است، ايجاد را مى شود، سه روز رفتيد در قم و بحمداللّه باهم صحبت کرديد و تفاهم کرديد، و الحمدللّه با هم نزديک شديد، لکن ادامه اين مهم است.

بايد شما قرار بدهيد هر چند روز، هر چند وقت يک دفعه با هم اجتماع کنيد و با هم يکصدا باشيد.

دانشگاه غير اسلامى در خدمت اهداف استعمارى و من اميدوارم که اين ائتلاف شما با هم يک امر بسيار مبارکى باشد.

و با اين ائتلاف بتوانيد دانشگاهها را، مراکز علمى را به صورت اسلامى درآوريد.

ما هر بنگاهى را که ، هر کارخانه اى را، از آن چيزى که بيرون مى دهد مى فهميم چيست.

آن کارخانه اى که شکر بيرون مى دهد مى بينيم شکرش چطور است.

مى فهميم کارخانه اش چطور است.

آنکه فرض کنيد که فاستونى بيرون مى دهد ما مى فهميم چطور است.

ما از اين محصول کارخانه دانشگاهمان بايد بفهميم چى بوده ، اين محصولش چه بوده .

اين آقايانى که مى گويند که ما خودمان در اين يک سال، دانشگاه را چه کرديم، در اين يک سال ما ببينيم اين آقايان چه کرده اند? محصولش چه بوده ? در اين پنجاه سال محصولش چه بوده ? دراين پنجاه سال مثلا يک ميليون دانشگاهى ملت براى ملت خدمت بکند نه براى ديگران، درست شده است? دانشگاه بيرون داده است افرادى که نظرشان اين باشد که براى ملتشان کار بکنند و به ديگران مربوط نباشند? اين کمونيستها از کجا آمده اند? اين مارکسيستها از کجا آمده اند? از توى دانشگاهها.

ما معلمها را از اينها مى فهميم.

ما مى فهميم که دانشگاه داخلش چه بوده ، براى اينکه محصولش اين است.

يک عده اى البته متعهد هستند، در هر جا هستند.

اما دانشگاهى که چند ميليون جمعيت در آن بايد باشد، و در عرض اين پنجاه سال بايد بيشتر از صد ميليون جمعيت از آن بيرون آمده باشد و آمده و رفته باشد، اگر بنا بود که اين دانشگاه يک محصول دلخواهى داده بود بيرون، حالا گلستان بود مملکت ما، محتاج به جنگ نبوديم، محتاج به نهضت نبوديم، محتاج به انقلاب نبوديم.

محصول آنجا يک محصول نامطلوبى بود که در هر پستى وارد شدند براى اجانب کار کردند.

اينهايى که در اين پستها وارد شدند، براى کى کار کردند? براى ملت کار کردند? اينها محصول همين دانشگاه بودند، و از دانشگاه آمدند در وزارتخانه ها در راس امور واقع شدند، و همه اش براى اجانب کار کردند.

اگر اينها براى ايران کار کرده بودند، اگر دانشگاه در خدمت ايران بود، حالا ما ديگر محتاج بوديم که جنگ و نزاع کنيم? دانشگاه ديگر مرکز اين سنگربنديها مى شد? ادارات ما به اين صورت درمى آمد که نکنند کار را، کم کارى بکنند و بيحالى بکنند? دانشگاه نتوانسته آن خدمت خودش را بکند به اين ملت.

دانشگاه در خدمت ديگران بوده است.

جوانهاى ما را دانشگاهها اينطور کردند.

الان هم دنبال اين هستند که نگذارند اين دانشگاه يک دانشگاه در خدمت خود مردم باشد.

ما که مى گوييم دانشگاه اسلامى ، ما مى خواهيم که يک دانشگاهى داشته باشيم که روى احتياجاتى که اين ملت داشته باشد، کرسى داشته باشد و براى ملت باشد.

تربيت نبوده است در اين دانشگاه ، تربيت بر ضد بوده است.

آموزش و پرورش لفظى بوده است که وزارت آموزش و پرورش! نه آموزش، آموزش بوده ، نه پرورش، پرورش.

آموزش اين بوده است که جوانهاى ما را گرايش غربى و شرقى مى دادند، و پرورش هم اين بوده است که لاابالى بار مى آورده اند، و همين چيزهايى که مى بينيد.

استقلال در انديشه و عمل حاصل انقلاب دانشگاه حفظ کنيد اين وحدت خودتان را، اينها الان هجوم مى آورند که از دستتان بگيرند اين را.

بخواهيد کشورتان کشور مستقل و خودتان اشخاص آزاد باشيد، اين را تعقيب کنيد.

و شما دو قشر با هم ارتباط دائم داشته باشيد.

و برنامه ها را خود دانشگاهيها و خود علماى حوزه ها برنامه ها را تنظيم کنند، که يک آموزش موافق با احتياج مملکت، نه يک چيزهايى را بخوانند که اصلا به درد ما نمى خورد، خيلى از چيزها هست که اصلا به مملکت مربوط نيست، و يک پرورش صحيح، که از دانشگاه وقتى بيرون مى آيند مستقل درفکر باشند، مستقل در عمل باشند، تحت تاثير گرايشهاى شرقى و غربى نباشند، خدمتگزار به کشور خودشان باشند نه خدمت به ديگران بکنند.

اين معنى انقلاب دانشگاه است.

ما انقلاب دانشگاه را از محصولش بايد بفهميم.

اگر انشاءاللّه بعد از چند سال ديگر محصول، محصولى شد انسانى، محصولى شد اسلامى ، محصولى شد که براى کشور خودشان زحمت مى کشند و کار مى کنند، مى فهميم تحول پيدا شده .

و چنانچه همان باشد و از آن کمونيست بيرون بريزد، و مسلمانها را از آن طرف بريزند، کمونيست از آنجا در بياورند، اگر اينطور باشد ما تا ابد لنگ هستيم و منتظر بدترش بايد باشيم.

لکن ما اميدواريم که خداى تبارک و تعالى، با ما همراهى و کمک کند، و به زحمتهاى شما علما و شما دانشمندان، انشاءاللّه ما به واسطه زحمات شما مملکتمان اصلاح بشود.

1- وى در شب چهارم دى ماه 1306 در گذشت.

2- محمدرضا پهلوى.

3- کشور فرانسه .

4- جعفر شريف امامى که در اوج انقلاب، پس از جمشيد آموزگار به نخست وزيرى رسيد.

5- آموزش ديده .

/ 178