سخنرانى - صحیفه امام جلد 12

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

صحیفه امام - جلد 12

مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سخنرانى

زمان:

بعدازظهر 6 خرداد 1359 / 12 رجب 1400(1)

مکان:

تهران، حسينيه جماران

موضوع:

حاکميت اللّه در نفوس، محکى براى سنجش ايمان

بسم اللّه الرحمن الرحيم

حضار:

فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامى سراسر کشور ميزان حاکميت اللّه در نفوس از آقايان متشکرم که در اينجا مجتمع شدند و با من مواجه شدند تا چند کلمه اى عرض کنم.

خداى تبارک و تعالى، يک ميزانى در قرآن کريم قرار داده است که با آن ميزان ما بايد خودمان را و ديگران را بشناسيم.

مى فرمايد که : اللّه ولى الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الى النور و الذين کفروا اولياءهم الطاغوت يخرجونهم من النور الى الظلمات.(2) ميزان در مؤمن و غير مؤمن، مؤمن واقعى و غير مؤمن اين است که کتاب خدا مى فرمايد که چنانچه مؤمن است، خداى تبارک و تعالى ولى اوست، و مؤمنين را خداى تبارک و تعالى از همه ظلمتها، از همه تاريکيها، از همه چيزهايى که انسانها را محجوب مى کند از حق تعالى، از همه اينها اخراج مى کند و در نور وارد مى کند.

اين انسانى که در اينجا غرق حجابهاست، غرق ظلمات است، اگر ايمان واقعى بياورد، از همه انواع ظلمات، خداوند او را خارج مى کند و به نور وارد مى کند.

يک قلب ظلمانى که در اين عالم تمام چيزهايش حجاب است براى او، اين حجابها را خداى تبارک و تعالى، يکى پس از ديگرى برمى دارد و نور را به جاى آنها مى گذارد، که نور مطلق همان جمال خودش هست.

ما اگر بخواهيم خودمان را بسنجيم و کسانى که مدعى هستند بسنجيم، بايد ببينيم که اين ميزان، اين دو تا ميزانى که خداى تبارک و تعالى براى معرفى مؤمنها و غير مؤمنها فرموده است، در خودمان هست يا نيست.

به مجرد اينکه من يا شما ادعا کنيم که ما مؤمن به اللّه هستيم، تا آن محکى که خداى تبارک و تعالى قرار داده است در ما نباشد يک ادعاى پوچى است.

ببينيم که ما از اولياى خدا هستيم و خدا ولى ماست، يا از اولياى طاغوت هستيم و طاغوت ولى ماست.

اگر از اين گرفتاريهاى عالم طبيعت، از اين ظلمتهاى عالم طبيعت، شما ديديد که خارج شديد، علاقه هايى که انسان به اين عالم طبيعت دارد، اين علاقه ها برداشته شده است يا کم شده است.

اگر شما خودتان را يافتيد که هر کارى مى خواهيد بکنيد براى خدا مى خواهيد بکنيد، حکومت اللّه در شما و در قواى شما سلطه دارد.

شما همه چيزتان، تمام اعضا و قوايتان فرمانبردار حکم خداست.

چشم شما چنانچه حجاب داشته باشد و به چيزهايى که نبايد نظر بکند نظر بکند، اين علامت اين است که طاغوت ولى است، و اگر چنانچه چشم احتراز کند از آن چيزهايى که موجب ظلمت قلب مى شود، اللّه ولى است.

محک بزرگى است که هر کس خودش را مى تواند بشناسد.

مى تواند بفهمد که اين ايمانى که ادعا مى کند، همان ادعاست يا خير، نور ايمان در قلب او وارد شده است و ظلمتها همه بر کنار شده است.

ما، هر کس، در هر جا که هستيم و شما در هر محلى که هستيد، چه در بازار باشيد و چه در مدرسه و چه سپاه پاسداران باشيد، و چه قواى انتظاميه ديگر و چه رئيس جمهور باشيد يا وزير باشيد يا وکيل باشيد يا ساير قشرهاى ديگر، اين حکم عمومى ، اين ميزان عمومى ، اين محکى که براى عموم است در اين معنا، اين محک را بايد ما خودمان پيش خودمان، وقتى که در شب خلوت هست و شما فارغ هستيد، فکر کنيد که آيا قلب شما يک قلب نورانى متوجه به نور است، يا يک قلب ظلمانى متوجه به آمال شيطانى يا اللّه است يا طاغوت.

اين از اين دو حال خارج نيست: يا حکومت در ما، حاکم در ما اللّه است يا حاکم در ما طاغوت است.

چنانچه ما توجه مان به اين دنيا و به اين مسائلى که بر ما عرضه مى شود در دنيا، توجه مان به عالم طبيعت است، هر چه مى خواهيم براى خودمان مى خواهيم، هر کارى مى کنيم خدا در کار نيست، ما از طاغوتيم و اولياى ما هم طاغوت است.

و چنانچه خودمان را تهذيب کنيم، خودمان را تربيت کنيم، و از اين غلافهايى که هست خارج کنيم، و به مبدا نور برسيم، و قلب ما متوجه به حق تعالى باشد، به نور مطلق باشد، خدمتگزار حق باشيم، هر چه نعمت خدا به ما داده است در خدمت او صرف کنيم، اين علامت اين است که ما از ظلمتها يا از بعض ظلمتها خارج شديم و به نور يا بعض مراتب نور وارد شديم.

شما آقايان که در راس سپاه پاسداران هستيد، خودتان را، توجه کنيد به خودتان.

توجه کنيد ببينيد که در اين خدمت، اخلاص داريد براى خدا، براى خدا خدمت مى کنيد، براى احکام خدا خدمت مى کنيد، براى جمهورى اسلام خدمت مى کنيد يا اينکه نه ، مقصدتان چيزهاى ديگرى است و اين بهانه است.

اين محک را در خودتان آزمايش کنيد.

اگر ديديد اغراض خيلى دنبال هم اغراض است که پيش مى آيد، غرضهاى نفسانى است.

اين من بايد چه باشم، او بايد چه باشد غرضهاى حيوانى است.

اگر ديديد اينطور است، بايد خودتان را از اين ورطه اى که مهلک است نجات بدهيد.

مبادا يکوقت تمام عمر، انسان در خدمت طاغوت بوده و خودش نمى فهميده .

ارزش نداشتن عمل بواسطه اغراض نفسانى اين از امورى است که اينقدر دقيق است که خود انسان هم خودش را نمى تواند بفهمد.

گاهى انسان از اول عمرش تا آخر عمرش دارد رو به جهنم مى رود و نمى فهمد، از اول عمر تا آخر عمر دارد روى اغراض نفسانيه عمل مى کند، پاسدارى هم اگر مى کند، روى اغراض نفسانيه است، به خدا ارتباط ندارد، در ارتش هم که هست، خدمت نظامى هم که مى کند روى اغراض نفسانيه است و ارتباط به خدا ندارد، طلبه هم هست و درس هم که مى خواند روى اغراض نفسانيه است، به خدا ارتباط ندارد.

ملا هم هست و فتوا مى دهد، روى اغراض نفسانيه است، به خدا ارتباط ندارد، اين معيارى که خدا تعيين فرموده است اين است که : والذين کفروا اولياءهم الطاغوت، ميزان ايمان و غير ايمان، ممکن است که ما با لفظ و با شهادت به آن چيزهايى که ميزان است در اسلام، شهادت بدهيم، شهادتمان هم جدى باشد، لکن باز در آن محکى که خدا قرار داده است ببينيم که ما در آن، در آن جمعيتى که دو دسته کرده خدا: الذين آمنوا، والذين کفروا بخواهيم بفهميم که ما از سنخ کفار هستيم، ولو در مسلمين، و مسلمين و احکام اسلام به ما ...، ما مسلمانيم.

مسلمان هم اين است که شهادتين را بگويد و آدابش هم به جا بياورد، لکن ايمان يک مسئله فوق اين است، يک مطلبى است بالاتر از اين است.

ما بايد خودمان را امتحان کنيم به همين ميزانى که خدا قرار داده ، بفهميم ولى ما خداست يا ولى ما طاغوت است، ما داريم خدمت به شيطان مى کنيم يا خدمت به خدا مى کنيم.

ما که داريم درس مى خوانيم، براى خدا درس مى خوانيم يا براى هواهاى نفسانيه که همان شيطان است.

ما که داريم فتوا مى دهيم، براى خدا فتوا مى دهيم يا براى هواهاى نفسانى که همان شيطان است.

ما که در اداره کار مى کنيم، براى خدا کار مى کنيم يا براى هواهاى نفسانيه که همان طاغوت و شيطان است.

اين محکى است که خدا قرار داده .

برادرها، اينجا يک منزلى است که شما هستيد، از اين منزل بايد برويد، اين خرقه را بايد تهى کنيد، زود و دير دارد، اما اينطور نيست که نباشد، هست.

ممکن است يکى صد سال هم زنده باشد، لکن خواهد رفت.

آيا وقتى مى رود در نور وارد مى شود، يا در ظلمت? ميزان همين جاست.

شما که پاسدارهاى اسلام هستيد و رفقايتان پاسدار اسلام هستند، ببينيد که اغراض است که شما را وادار کرده به اينها، و هر روز يک بهانه اى مى گيريد، و يک کار مثلا خداى نخواسته انحرافى مى کنيد، يا نه شما يک راه مستقيم را، يک صراط مستقيم را داريد مى رويد.

انحراف از اين طرف و آن طرف نيست.

صراط مستقيم آن صراطى است که يک طرفش اينجاست و يک طرفش خداست، مستقيم که راه صاف است، هر انحرافى از هر طرف، انحرافى است که انسان را از راهش باز مى دارد و مى کشدش به طرف ظلمتها.

حفظ روحيه الهى منبعث از دوران انقلاب شما کوشش کنيد که اغراضتان را کم کنيد حتى الامکان، تا انشاءاللّه موفق بشويد که اغراض در شما بميرد.

شما خدمت براى اسلام مى خواهيد بکنيد.

از اول هم همين طور، وقتى که اين نهضت و اين انقلاب اسلامى بپا شد، همه گروههايى که در ايران بودند، الاآن منحرفهايى که هميشه منحرفند، اينها همين طور به طور خودکار، هيچ کس نيامد به شما بيخ گوشتان بگويد بيا برويم چه ، خودتان اصل فهميديد که بايد اين راه را رفت، اين راه ، راه خداست.

شما يک مرتبه اش را طى کرديد، و او اينکه موانع را که براى پيشرفت اسلام بود و براى پيشرفت احکام اسلام بود، از بين برداشتيد.

البته بعض موانع هست، اما مهمش را از پيش برداشتيد، و همه تان با هم، همه اهالى اين مملکت با هم يکصدا شدند، و در آن حالى که همه با هم يکصدا مشغول به فداکارى بودند، هيچ طاغوت در کار نبود، اللّه بود.

يک تحول عجيب معجزه آسايى در شما و در ساير قشرهاى ملت پيدا شده بود که اصلا فکر اينکه ما يک مقامى داشته باشيم، يا اين کار را مى کنيم براى مقامى ، اين کار نبوده اصلا.

آن کسى که با مشت گره کرده جلوى تانک مى رود و زير تانک مى رود، اين براى مقام، ديگر نيست، اين براى خداست.

آن کسى که بدون اسلحه حمله مى کند به اسلحه دارهايى که آنها بدون ملاحظه مى زنند، اين ديگر براى اين نيست که برسد به يک نواى دنيايى ، دارد جانش را مى دهد.

کسى که از دنيا مى خواهد بگذرد، ديگر نمى شود براى دنيا باشد.

در آن تحول همه تان، تقريبا همه آنهايى که در ميدان وارد بودند، زنها، مردها، بچه ها، بزرگها، زنها با بچه هاى کوچکى که در آغوششان بود، در آن حال هيچ ابدا شبهه شيطانى نبود، هيچ آمال شيطانى تو آن نبود.

آن حالتان را ياد بياوريد، آن حالى که بالاى پشت بامها مى رفتيد و اللّهاکبر مى گفتيد، و شياطين در اطراف بودند که شما را نشانه بگيرند.

در خيابانها مى ريختيد و مقابله مى کرديد با آنهايى که از خدا نمى ترسيدند و شما را زير تانک مى خواستند بگيرند.

آن حالتان را ياد بياوريد.

آن حال، حالى است که ولى شما خدا بود، يعنى همه چيزتان الهى بود، همه حرکت، حرکت الهى بود، شماها يداللّه بوديد در آن وقت، و اين جماعت، اين جماعتهايى که با هم يکصدا فعاليت مى کردند، اينها يداللّه بودند، يد اللّه مع الجماعة(3) آن حال را يادتان باشد، همان حال را حفظش کنيد.

نگوييد حالا تمام شد قضيه و حالا بياييم سر تقسيم، تقسيمى توکار نيست، تقسيمى که نيست، تقسيم مال آنهايى است که براى آمال دنيايى کار کردند.

شما رفتيد جانتان را در طبق اخلاص گذاشتيد و هديه کرديد.

براى شکم رفتيد اين کارها را کرديد که حالا مى خواهيد تقسيم کنيد?! تقسيمى تو کار نيست.

والا بودن ارزش فداکارى در راه خدا از خدا بخواهيد، از خدا اجر بخواهيد.

اين چيزهايى که در دنياست اجر اين نيست که شما جانتان را فدا کرديد و در طبق اخلاص گذاشتيد.

حالا عوض اينکه جانتان را فدا کرديد يک خانه مى خواهيد.

يک دکان مى خواهيد، يک پست مى خواهيد، اصلا مى شود اين عوض او باشد?! کسى که همه چيزش را، خودش را، جوانش را همه چيزش را فدا کرده است، اين حالا بيايد بگويد که يک خانه اى بدهيد عوض اين، اين عوض دارد اصلش?! اين فداکارى را جز خدا کسى نمى تواند عوض بدهد.

اگر همه اين دنيا را به شما بدهند، عوض او نيست، آن حال را حفظ کنيد، برگرديد به آن حال، دوباره شما تحت رهبرى شيطان نباشيد، ولى شما طاغوت نباشد.

آن حال اگر حفظ بشود، الان هم شما، همان ولايت خدا در شما حکومت مى کند، و هيچ چيز هم عوض اين نمى شود.

شمايى که مى رويد در کردستان و فداکارى مى کنيد، اين فداکارى در دنيا عوض ندارد که شما عوض بگيريد.

اگر توى ذهنتان آمد برويم يک عوضى بگيريم، معلوم مى شود براى خدا نبوده ، براى دنيا بوده .

اگر قضيه تقسيم اموال است، اين معلوم شد مال دنيا بوده که حالا مى خواهند تقسيم اموال بکنند.

در جنگ حنين که مسلمين پيش بردند و غنايمى به دست آوردند، پيغمبر اکرم - صلى اللّه عليه وآله وسلم - تمام اين غنايم را داد به همين اهالى مکه و ابوسفيان و امثال اينها، همه غنايم را به آن کسانى که مخالفش بودند داد.

بعضيها گله کردند که آخر مثلا چه ، ما هم بوديم، فرمود که شما حاضر نيستيد که آنها شترها را ببرند و شما پيغمبر همراهتان باشد? آنها شتر بردند، قسمت شما پيغمبر است.

حيف است انسان فداکارى بکند، آن وقت شتر بخواهد.(4) شما که الان بعضىتان در، شايد خودتان هم بوديد در کردستان، و آن وقايع کردستان و آن فداکاريها، حالا که برگرديد شتر مى خواهيد?! براى خودتان يک چيزى مى خواهيد?! چيزى مى تواند مقابل اين فداکارى باشد?! بگذريد از اين علايق.

اينها، اين علايق همه اش ظلمت است.

همان ظلماتى است که خدا مى فرمايد: والذين کفروا اولياءهم الطاغوت يخرجونهم من النور الى الظلمات.

فطرت همه بر نورانيت است، فطرت شما فطرت نورانى است، فطرت توحيد است.

به دست خود ما آن فطرت به جهالتها، به ظلمات کشيده مى شود.

پيروزى بر نفس با مراقبت و محاسبه اعمال و ما بايد خودمان را مواظبت کنيم، بايد مجاهده بکنيم خودمان را.

بايد حساب خودمان را خودمان بکشيم، قبل از اينکه آنجا حساب از ما بکشند.

خودتان حسابتان را بکشيد، قبل از اينکه حسابگرها حساب شما را بکشند.

همه لحظات چشمهاى شما، همه خاطرات ذهن شما، تمام تفکرات باطل شما در حضور خداست، و در نامه ها هم در پرونده ها ثبت است.

هر لحظه اى که در لحظات چشم شما بر خلاف آن چيزى که دستور است واقع بشود، در حضور خداست و ثبت است.

و در روايات هم هست که اينها هفته اى دو مرتبه اعمال عرضه مى شود بر ولى امر، بر امام زمان - سلام اللّه عليه .

توجه داشته باشيد که در کارهايتان جورى نباشد که وقتى عرضه شد بر امام زمان - سلام اللّه عليه - خداى نخواسته آزرده بشود، و پيش ملائکة اللّه يک قدرى سرافکنده بشود، که اينها شيعه هاى من هستند، اينها دوستان منند و برخلاف مقاصد خدا عمل کردند.

رئيس يک قوم اگر قومش خلاف بکند، آن رئيس منفعل مى شود.

اىپاسدارهاى عزيز و اى سربازهاى اسلام، در هر جا هستيد از خودتان هم پاسدارى کنيد تا به پيروزى بر نفس خودتان، و پيروزى بر همه شياطين نايل شويد.

من اميدوارم که شماهايى که در اين نهضت با آن جوش و با آن خروش و با آن فداکارى شرکت کرديد، در اين بين راه ، يک کسى نباشيد که نارفاقتى بکنيد و بين راه رها کنيد.

اين قافله راه افتاده است و دارد طرف خدا مى رود، همه با هم باشيد در اين راه .

وقتى همه با هم شديد در اين راه ، خداوند با شماست.

تفرقه نکنيد، با هم برادريد، همه انما المؤمنون اخوة(5) برادرند.

باز اين يک محکى است که ما ببينيم که به ديگران به چشم برادرى نگاه مى کنيم، و برادروار با هم هستيم يا نه ، خداى نخواسته يک خصومتى تو کار هست، و يک گرفتاريهايى هست.

مؤمن آن است که با مؤمن ديگر برادر باشد.

اين عقد برادرى را خدا در اصل براى شما ايجاد کرده .

برادرها، ما بين راه هستيم و دشمن در کمين، يک راهى است که شخصى ما داريم مى رويم، که اين صراط الهى است.

دشمن ابليس است و مى خواهد نگذارد شما اين راه را طى کنيد، مراقبت از خودتان بکنيد که اين راه را با سلامت طى کنيد، و در آنجا که مى رويد با سلامت وارد بشويد.

يک راهى هم، راهى است که اجتماعى بايد برويم و برويد، و او پيشبرد اهداف اسلامى است، که بحمداللّه تا اينجا که آمديد خوب آمديد، و از اينجا به بعد هم با سلامت و خوبى پيش برويد.

چنانچه همان حالى که در زمان انقلاب و آن وقتى که همه تان در خيابانها و در ميدانها وارد مى شديد آن حال را به نظر بياوريد، حالا هم همان حال را در خودتان احيا کنيد، ايجاد کنيد.

آن حال را اگر در خودتان ايجاد کنيد، همه با هم برادر خواهيد بود، و اين آمالى که در همه ممکن است خداى نخواسته باشد، اينها از بين مى رود و به جاى او صفا، برادرى مى نشيند.

جمهورى اسلامى امانتى در دست ملت شما الان يک امانتى دستتان هست بايد حفظش کنيد، آن امانت جمهورى اسلامى است.

اين را خدا داد به ما.

ما نبايد خيال کنيم که ماها چه کرديم و چه کرديم.

اگر ما بگوييم ماها چه کرديم، اين همان حرفهاى شيطان است، اين را خدا به ما داد.

يک جمعيت کمى که هيچ چيز نداشت، خدا به او عنايت کرد که آن قدرتهاى بزرگ را شکست و جمهورى اسلامى را هم با همه نهادهايى که دارد بحمداللّه تعالى تحقق پيدا کرد.

الان جمهورى اسلامى امانتى است دست ما.

اگر ما در اينجا يکوقتى خداى نخواسته با هم خلاف بکنيم، سپاه پاسداران بين خودشان اختلافى باشد، بين خودشان با ساير قواى انتظاميه خلافى و اختلافى باشد، آنها با شما خلاف و اختلافى بکنند، قشرهاى ديگر ملت با هم سر دنيا هى خلاف کنند، اگر اينطور بشود، اين امانت را ما نمى توانيم به صاحبش رد کنيم.

بايد امانت را به اهلش رد کنيم، جمهورى اسلامى را به آخر برسانيم، و احکام اسلام را در کشور خودمان اول و انشاءاللّه در همه کشورها بسط بدهيم.

اين امانتى است که بايد حفظش بکنيم.

نرويد دنبال آمال و آرزوها و مسائل ديگرى که پست هست و شيطانى، بايد علو همت داشته باشيد.

همان طورى که جان را که مى خواستيد فدا کنيد بالاترين علو همت بود، حالا هم علو همت پيدا بکنيد، و از اينکه يکى جلو و يکى عقب، هيچ ابدا اعتنايى به اين مسائل نکنيد.

همه در محضر خدا با هم هستيد، و همه انشاءاللّه از جنود خدا و ولى همه انشاءاللّه خداى تبارک و تعالى است، و شما را از همه انواع ظلمات انشاءاللّه خارج مى کند، و به نور مطلق مى رساند.

خداوند همه تان را تاييد کند، موفق باشيد.

1- صحيفه نور در ذيل تاريخ 8/3/59 آورده است اما به استناد گزارش روزنامه ها تاريخ ديدار، سه شنبه 6 خرداد 59 بوده است.

2- بخشى از آيه 257 سوره بقره : خدا يار اهل ايمان است.

آنان را از تاريکيهاى جهان بيرون آرد و به عالم نور برد، و آنان که راه کفر گزيدند يار ايشان طاغوت است.

آنها را از عالم نور به تاريکيهاى گمراهى در افکند.

3- حديث نبوى، صحيح ترمذى، ج3، ص316: دست خدا با جماعت است.

4- سيره ابن هشام، ج 4، ص 142.

/ 178