سخنرانى - صحیفه امام جلد 12

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

صحیفه امام - جلد 12

مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سخنرانى

زمان:

صبح 21 خرداد 1359 / 27 رجب 1400(1)

مکان:

تهران، حسينيه جماران

موضوع:

مبعث رسول اکرم (ص) و عظمت آن - اهميت و ارزش والاى قرضالحسنه بسم اللّه الرحمن الرحيم

حضار:

مديران صندوقهاى قرض الحسنه بعثت رسول اکرم بزرگترين حادثه تاريخ بشريت اين عيد سعيد بزرگ را به همه ملت ايران و تمام مسلمين و شما آقايان حاضر تبريک عرض مى کنم.

زمانها خودشان هيچ مزيتى ندارند بعضى بر بعض، زمان يک موجود سارى متحرک است، متعين و هيچ فرق ما بين قطعه اى با قطعه اى ديگر نيست.

شرافت زمانها يا نحوست زمانها به واسطه قضايايى است که در آنها واقع مى شود.

اگر شرافت زمان به واسطه حادثه اى است که در آن زمان واقع مى شود، بايد عرض کنم که روز بعثت رسول اکرم در سرتاسر دهر، من الازل الى الابد، روزى شريفتر از آن نيست، براى اينکه حادثه اى بزرگتر از اين حادثه اتفاق نيفتاده .

حوادث بسيار بزرگ در دنيا اتفاق افتاده است، بعثت انبياى بزرگ، انبياى اولوالعزم و بسيارى از حوادث بسيار بزرگ، لکن حادثه اى بزرگتر از بعثت رسول اکرم نشده است و تصور هم ندارد که بشود، زيرا که ، بزرگتر از رسول اکرم در عالم وجود نيست غير از ذات مقدس حق تعالى و حادثه اى بزرگتر از بعثت او هم نيست، بعثتى که بعثت رسول ختمى است و بزرگترين شخصيتهاى عالم امکان و بزرگترين قوانين الهى.

و اين حادثه در يک همچو روزى اتفاق افتاده است و اين روز را بزرگ کرده است و شريف.

و همچو روزى ما ديگر در ازل و ابد نداريم و نخواهيم داشت.

لهذا، اين روز را بر همه مسلمين و بر همه مستضعفين جهان تبريک عرض مى کنم.

فهم صحيح اسلام توسط انسان کامل از اسلام و بعثت رسول اکرم برداشتهاى مختلفى است به حسب آن چيزهايى که در برداشت کننده موجود است.

انسانها مختلفند در ديد خودشان و به واسطه اختلاف در ديد، اختلاف در برداشتها هم مى شود.

برداشت از رسول اکرم به حسب ديدهاى مختلفى که در جهان بوده و هست و خواهد بود مختلف است و برداشت از انسان هم به حسب اختلاف نظرها و اختلاف ديدها مختلف است و برداشت از قرآن هم به حسب همين اختلاف مختلف است و برداشت از احکام اسلام هم و اسلام هم مختلف.

هر ديدى محدود به حدود آن کسى است که آن ديد را دارد.

انسان يک موجودى است محدود، لکن قابل حرکت الى غيرمتناهى است.

و ديد انسان موجود محدود است، مگر آنکه ديد انسان غيرمتناهى باشد.

انسان غيرمتناهى در کمال، غيرمتناهى در جلال و جمال، ديد غيرمتناهى دارد و آن مى تواند از اسلام و از انسان و از بعثت و از رسول اکرم و از عالم، برداشت صحيح بکند.

از انسان بزرگ که گذشت، از انسان کامل که گذشت، تمام ديدهايى که در بشر هست، در انسانها هست، همه محدود است و برداشت صحيح نه از اسلام و نه از قرآن و نه از بعثت و نه از رسول اکرم و نه از انسان به طورى که هست مى توانند برداشت کنند.

محدود نمى تواند غير محدود را در حيطه بياورد، مگر خودش هم غير محدود بشود.

انسان کامل غير محدود، انسان کاملى که در همه صفات غير محدود است و ظل ذات اقدس الهى است، اين مى تواند از اسلام آنطور که هست برداشت کند و از انسان آنطور که هست و از بعثت آنطور که هست و از قرآن آنطور که هست و از عالم آنطور که هست.

ديگران به حسب مراتب وجودشان، به حسب مراتب کمالشان برداشتهايى دارند، لکن محدود است.

بايد خودشان سير بکنند و مراتب کمال را يکى پس از ديگرى به آن برسند و به اندازه کمالى که پيدا مى کنند از اين حقايق و من جمله بعثت برداشت - به حسب آن مقدار از کمال که دارند - بکنند.

رسول خدا - صلى اللّه عليه و آله و سلم - انسان کاملى است که در راس مخروطه اين عالم واقع است.

ذات مقدس حق تعالى که غيب است و در عين حال ظاهر است، مستجمع همه کمال به طور غير متناهى است، در رسول اکرم متجلى است به تمام اسما و صفات و در قرآن متجلى است به تمام اسما و صفات.

ماموريت انبياء در تربيت و تکامل انسان و روز بعثت روزى است که خداى تبارک و تعالى، موجود کاملى که از او کاملتر نيست و نمى شود باشد مامور کرد که تکميل کند موجودات را، انسانها را که ابتدائا يک موجود ضعيف ناقص هست، لکن قابل اين است که ترقى کند، انسان را مترقى کند.

ابعاد انسان، ابعاد همه عالم است و اسلام براى تربيت انسان در همه ابعاد است.

برداشتهاى مختلفى که از اسلام شده است به حسب نظرهاى مختلفى که صاحب نظرها داشتند و بينشى که داشتند، بسيار اختلاف هست و هيچ کدامش نرسيده است به حدى که اسلام را بشناسد يا انسان را بشناسد يا رسول اکرم را بشناسد يا عالم را بشناسد، همه شان در يک سطح محدود هستند.

چه بسا اشخاصى که خيال مى کنند که پيغمبر اکرم که آمده است، يا ساير انبيايى که خداى تبارک و تعالى فرستاده است، براى اين است که مردم را از اين ظلمها و بى عدالتيها و امثال اين نجات بدهد و ماموريت همين است که عدالت ايجاد کند در اجتماع و در افراد و ماموريت به همين قدر بيشتر نيست.

چه بسا اشخاصى که اقتصاد را يک مسئله با اهميتى تلقى مى کنند، ماموريت انبيا را محدود به اين بکند، که اينها آمده اند مردم را به يک شکم سير و يک زندگى رفاه برسانند و همين است ماموريت انبيا.

و چه بسا اشخاصى که به حسب ديد عرفانى که دارند، بعثت انبيا را محدود مى کنند به اينکه براى بسط معارف الهى است و غير از اين بعثت چيزى نيست.

و همين طور فلاسفه يک طور فکر مى کنند.

فقهاى اسلام، ...

ملتها يک طور فکر مى کنند، روشنفکرها يک طور فکر مى کنند و مؤمنين هم هر کدام به يک نحو فکرى دارند و همه قاصرند از رسيدن به آنچه که هست.

اين روايتى که وارد شده است: من عرف نفسه فقد عرف ربه (2)، اين به ما مى فهماند که انسان آنطور موجودى است که اگر شناخته بشود، شناسايى خدا با اين است، نسبت به هيچ موجودى اين مطلب صادق نيست.

رب انسان را کسى نمى تواند بشناسد الا اينکه خودش را بشناسد و خودشناسايى که دنبالش خداشناسى است حاصل نمى شود مگر براى کل اولياى خدا.

و گمان نبايد بشود که اسلام آمده است براى اينکه ، اين دنيا را اداره بکند، يا آمده است فقط براى اينکه مردم را متوجه به آخرت بکند، يا آمده است که مردم را آشناى به معارف الهيه بکند.

محدود کردن، هر چه باشد خلاف واقعيت است.

انسان غيرمحدود است و مربى انسان غيرمحدود است و نسخه تربيت انسان که قرآن است غيرمحدود است، نه محدود به عالم طبيعت و ماده است، نه محدود به عالم غيب است، نه محدود به عالم تجرد است، همه چيز است.

رب رسول، مربى کامل تربيت مى گويند: اول سوره اى هم که به پيغمبر وارد شده است: اقرا باسم ربک(3) نگفته است اقرا باسم اللّه، نگفته است اقرا باسم الناس، فرموده اقرا باسم ربک، يعنى، رب رسول، يعنى، آنکه تربيت کرده است رسول اکرم را، يعنى، خداى تبارک و تعالى به تمام اسما و صفات، با تمام اسما و صفات.

اينکه رب رسول اکرم است، انسان کامل است.

ذات مقدس حق تعالى با تمام اسما و صفات است و اسما و صفات حق تعالى احاطه بر تمام موجودات دارد و با يک تعبير ديگر همه موجودات ظهور اسما و صفات الهى هستند.

و خداى تبارک و تعالى که امر مى فرمايد که : اقرا باسم ربک، يعنى، به اين اسمى که تمام اسما و صفات در آن است و مربى به تمام معناى تربيت در عالم طبيعت، تربيت در عالم ماوراى طبيعت، تربيتهاى مناسب با عالم مجردات، با عالم جبروت، با تمام عوالم، اين رب رسول است.

و پيغمبر هم مامور است که قرائت بکند و اول چيزى که به او حسب اين روايت امر شده است، امر به قرائت است و تعليم و تربيت.

کانه مى خواهد بفرمايد که آن ربى که رب تو است و احاطه به همه موجودات دارد، تو بايد قرائت کنى و تربيت کنى مردم را به آن راه ، همان رب رسول آن هم رب رسول خاتم، پيغمبر مامورند که مردم را دعوت کنند به رب رسول، به رب رسول اکرم و رب رسول خاتم.

و قرآن براى همين آمده است و اسلام براى همين آمده است که تربيت کند انسانها را که اگر تربيت برايشان نباشد، از همه حيوانات درنده تر و موذيتر است.

انسان يک همچه موجودى است که اگر در تحت تربيت واقع نشود، هيچ حيوانى در عالم، هيچ موجودى در عالم به خطرناکى اين موجود نيست و به موذيگرى اين موجود نيست.

همه انبيا که آمدند، براى تربيت اين موجودند که اگر سرخود باشد عالم را به هم مى زند، و معالاسف انبيا هم موفق نشدند به اينکه ماموريت خودشان را تحقق بدهند.

والعصر، ان الا نسان لفى خسر،(4) عصر هم محتمل است که در اين زمان حضرت مهدى - سلام اللّه عليه - باشد، يا انسان کامل باشد که مصداق بزرگش رسول اکرم و ائمه هدى، و در عصر ما حضرت مهدى - سلام اللّه عليه - است.

قسم به عصاره موجودات عصر، فشرده موجودات، اينکه فشرده همه عوالم است، يک نسخه اى است، نسخه تمام عالم.

همه عالم در اين موجود، در اين انسان کامل، عصاره است و خدا به اين عصاره قسم مى خورد و مى فرمايد که : ان الا نسان لفى خسر، انسان در خسارت است، انسان شقى است.

الا الذين امنوا،(5) يعنى، الا آن اشخاصى که تحت تربيت واقع شده اند، نه اسلموا، آمنوا، مؤمنها، غير اشخاصى که در تحت تربيت انبياى عظام واقع شدند و در اين زمان در تحت تربيت رسول اکرم واقع شده اند، همه شان خسارت دارند، در زيان و خسر هستند.

مستثنى فقط مؤمنيناند.

که مومنين البته داراى اين صفات هم هستند: وعملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر(6) اين استثناست، مابقى همه ما ديگر در خسران هستيم.

و اسلام آمده است که همه اين خسارتمندها را، همه اين ناقصها را بياورد در اين جمعيت مومنين.

اسلام نيامده است که جنگ بکند.

اسلام نيامده است که کشورگيرى بکند.

نيامده است که فتح بکند.

اسلام و ساير اديان حقه آمده اند که مردم را از اين خسران بيرون کنند و وارد کنند در اين حصار ايمان و معالاسف موفق نشدند.

کوشش خودشان را کردند و موفق نشدند الا مقدارى.

انبياء منشا کمال موجود انسانيت اين مقدار از کمال هم که در انسانها در عالم هست به تبع انبياست.

اگر انبيا نيامده بودند، شايد همه مردم، الا نادرى، همه شان مثل حيوانات جنگل و بدتر از او به جان هم مى افتادند.

حالا هم مى بينيد که آنهايى که به اين حصار ايمان نزديکترند از اين جنايات دورترند.

حالا هم که شما در دادگستريهاى عالم و در محکمه هاى قضايى همه جا مراجعه کنيد، مومنها پرونده اى اينجا ندارند.

پرونده مال آنهايى است که ايمان ندارند.

پرونده هاى قتل و پرونده هاى دزدى و فحشا و امثال ذلک مال آنهايى است که ايمان به اسلام يا ايمان به خدا ندارند.

اين مقدار هم توفيق زيادى است که گروههاى زيادى از انسان را تربيت کردند ولو همين مقدار از تربيت و اگر اين تربيت نبود، همه کارتر بودند و همه هيتلر بودند.

تربيتهاى انبيا است که نجات داده اين مردم را از حد حيوانيت و آن جنونى که انسان دارد در قدرتطلبى و شهوترانى.

باز يک مقدار، مقدار زيادى توفيق حاصل شده ، لکن باز توفيقى که آنها مى خواستند نشده ، اينکه انبيا مى خواستند باز نشده .

پيغمبر غصه مى خورد براى اينکه ، دعوت مى کند و اجابت کم مى شود، فلعلک باخع نفسک.(7) و يکى از غصه هاى انبيا هم همين است که تعليماتشان را نتوانستند به ثمر برسانند به آنطورى که تعليم اقتضا مى کند.

پيغمبر مى خواست همه مردم را على بن ابيطالب کند ولى نمى شد.

و اگر بعثت پيغمبر هيچ ثمره اى نداشت الا وجود على بن ابيطالب و وجود امام زمان - سلام اللّه عليه - اين هم توفيق بسيار بزرگى بود.

اگر خداى تبارک و تعالى، پيغمبر را بعث مى کرد براى ساختن يک همچه انسانهاى کامل، سزاوار بود، لکن آنها مى خواستند که همه آنطور بشوند، آن توفيق حاصل نشد.

اسلام يک قوانينى است که انسان مى خواهد درست کند.

قرآن هم کتاب انسانسازى است، مى خواهد انسان درست کند.

پيغمبر هم از اولى که مبعوث شد تا آخر، وقتى که از دنيا تشريف بردند در صدد اين بود که آدم درست کند.

در فکر اين بود.

تمام جنگهايى که در اسلام واقع شده براى اين بوده است که اين جنگليها و وحشيها را وارد کنند در حصار ايمان، قدرتطلبى تو کار نبوده و لهذا، در سيره نبى اکرم و ساير انبيا و اولياى بزرگ، حضرت امير - سلام اللّه عليه - اولياى بزرگ، در سيره آنها مى بينيم که اصل قضيه قدرتطلبى در کار نبوده و اگر براى اداى وظيفه نبود و براى ساختن اين انسانها نبود، حتى اين خلافت ظاهرى را هم قبول نمى کردند، مى رفتند کنار، اما تکليف بود.

تکليف خداست بايد قبول کند تا بتواند آن مقدارى که مى تواند انسان درست کند، معالاسف، نتوانست معاويه را آدم کند، چنانکه پيغمبر نتوانست ابوجهل و ابولهب(8) و اين صنف جمعيت را آدم کند، اميرالمؤمنين هم نتوانست معاويه و اتباع معاويه را آدم کند، اما آمدند براى اين کار.

گمان نشود که اسلام شمشير کشيده است براى اينکه قدرت پيدا کند مثل ساير حکومتها، حکومت اسلامى اين جورى نيست.

اگر کسى براى قدرت اقدام بکند، و براى تحصيل قدرت شمشير بکشد، اين از اسلام دور است، اين وارد در اسلام نشده است، ظاهرا مسلم است اما آن ايمانى که بايد داشته باشد ندارد.

انبيا آمده اند براى اينکه اين قدرتها را بشکنند، اين قدرتهاى شيطانى را سرکوب کنند و نبى اکرم هم آمده بودند و آمدند براى اينکه اين قدرتها را بشکنند.

اين يکى از کارهايى است که انبيا دارند، نه اينکه فقط اين است.

کار مهم انبيا اين است که مردم را برسانند به آن نقطه کمال و ساير کارها وسيله است.

غايت، کمال مطلق است.

انبيا مى خواهند که همه مردم بشوند مثل اميرالمؤمنين - سلام اللّه عليه - لکن نمى شود، توفيق پيدا نمى کنند.

اينطور نيست که انبيا براى دنيا آمده باشند.

دنيا يک وسيله اى است براى کمال، چنانکه اهل دنيا هم اين وسيله را به ضد کمال استعمال مى کنند.

جنگ على بن ابيطالب با جنگ معاويه ماهيتا فرق دارد، ذاتا فرق دارد، يکى شمشير مى کشد و ظلاللّه است، ظل خداست.

يکى شمشير مى کشد و ظل شيطان است، ماهيتا اين دو تا با هم فرق دارند.

آنکه براى قدرتطلبى و شيطنت فعاليت مى کند با آنکه براى خدا فعاليت مى کند، ذاتا اين دو تا با هم فرق دارند و کارهايشان ذاتا فرق دارد.

انبيا براى ثروت و قدرت و دنيا و رسيدن به دنيا و رسيدن به حکومت ابدا يک قدم برنداشتند.

و اگر کسى گمان کند که انبيا يا اولياى بزرگ قدمى براى مسند برداشتند، اين نمى شناسد آنها را، اين انبيا را نشناخته .

مسندها همه در نظر انبيا پوچ است و قدرتها همه پوچ.

اهميت و ارزش والاى قرض الحسنه در اعمالى که ما انجام مى دهيم و شما آقايان هم يک مصداق خوبش را داريد انجام مى دهيد و آن تکفل صندوقهاى قرضالحسنه است، گاهى عمل، خوب عملى است، نماز، ديگر از اعمال بسيار بزرگ است، لکن نمازگزار بد است، نماز خوب است، نمازگزار اين را به ريا انجام مى دهد، جهنم مى رود، با نمازش جهنم مى رود.

صندوق قرضالحسنه خوب است، صندوقدار خيلى کارش مشکل است، جديت کنيد که صندوقدار امينى باشيد و صندوقدارى باشيد که براى ملت خودتان، براى مستمندان خودتان بافايده باشيد و قصد اينکه به آنها يک مثلا چيزى هم بفروشيد نداشته باشيد.

براى خدا کار کنيد و امانت را حفظ.

اين پولهايى که مردم به صندوق قرضالحسنه مى دهند، اينها يک امانتهايى است دست صندوقدارها.

من هيچيک از آقايان را هم نمى شناسم، بله ، بعضى آقايان را مى شناسم، نمى دانم که اين بعضى آقايان واردند در اين زمينه ، يا من باب اتفاق آمدند، لکن به عنوان صندوقدار کسى را نمى شناسم.

شما همه خودتان مى شناسيد خودتان را، هر آدمى خودش را خوب مى شناسد، يعنى، نه به آن خوبى که مراتب کمال را بشناسد، راجع به اعمالش خودش مى داند دارد چه مى کند.

شماها هم مى دانيد که در اين امانت آيا چه مى کنيد، آيا به آنطورى که رضاى خداست عمل مى کنيد? و انشاءاللّه اميدوارم عمل بکنيد.

و اگر خداى نخواسته قصورى در اين امر داريد، جبران کنيد.

کار، بسيار کار خوبى است، مسئوليتش هم بسيار زياد است.

کار هر چه بزرگتر باشد مسئوليت هم به حجم آن بزرگ است.

قرض الحسنه از اعمال بسيار خوب است و بهتر از همين طور پول دادن است و نکته اش هم، شايد يکى از نکته هايش هم اين باشد که در قرض الحسنه ، فعاليت دنبالش هست، در مجانى، شايد گدا درست کردن باشد، از اين جهت، اين يک فعاليتى ايجاد مى کند.

آن کسى که قرض مى کند و موظف است که بدهد اين به فعاليت مى افتد که در وقت خودش بتواند قرضش را ادا کند و بعد هم مازادى که پيدا کرده است ادامه بدهد به کار خودش، لکن آن کسى که نشسته کنار کوچه و از مردم گدايى مى خواهد، آن هيچ وقت در فکر اين نيست که يک کارى بکند، براى اينکه ديگر مطالبى ندارد، کسى نمى آيد از او مطالبه کند که اين که گرفتى بده .

قرض بسيار اهميت دارد و قرض الحسنه بسيار اهميت دارد و در کمتر گناهانى است که به اندازه ربا در قرآن و سنت به او اهميت داده شده باشد و او را مطرود کرده باشد، و نکته اش هم اين است که اگر ربا رواج بگيرد، فعاليت کم مى شود.

يکى از نکاتش اين است که در مقابل کار نيست اين سودى که مى برد، آن توى خانه اش نشسته يا عياشى مى کند و پولش دارد مى زايد.

يک همچو چيزى را که بخواهد ربا بگيرد آدم و تحميل بکند به مسلمين، اين از يک طرف يک ظلمى است به حسب آيه شريفه که تعبير به ظلم کرده است، و از يک طرف ديگر بيکارى درست مى کند.

اين پول بايد راه بيفتد وکار انجام بگيرد از آن و رزق پيدا بکند.

اينها پول را همين طور مى گذارندش آنجا دست يک کسى و مى خواهند اين پول بزايد براى خودشان بدون کار و اين در جامعه فساد بزرگى است و اين را ظلم گفته است قرآن شريف: لاتظلمون ولاتظلمون، آنطور تشبيه کرده است فاذنوا بحرب من اللّه،(9) اين اهميت زياد دارد.

و به همان اندازه اى که قرض به ربا محکوم است به همان اندازه قرض به حسنه و بدون ربا و همين طور قرض دادن به همان اندازه مطلوب است.

توصيه به برخورد مناسب و خوب با قرضگيرنده و شما تکفل به يک امر بسيار بزرگى کرديد و انشاءاللّه با اعمال شما و امثال شما ربا از مملکت اسلامى کوچ مى کند.

لکن توجه به خودتان بايد داشته باشيد.

هر شخصى بايد خودش را محاسبه کند.

يکى از منازل سير، محاسبه آدم است که انسان مراقبت از خودش بکند در روز که مشغول عمل است که خلاف نکند، شب هم که ، آخر شب هم که مى رود منزل از خودش محاسبه کند، مثل يک کسى که از او استنطاق مى خواهد بکند، بازرسى مى کند.

خودش بازرسى کند، ببيند که امروز چه کرده است.

شما از خودتان هر شب بازرسى کنيد و ببينيد با اين صندوق چه عمل کرديد.

آيا اين بيچاره اى که آمده قرض بگيرد با تلخى با او روبه رو شديد? خيلى اين اهميت دارد.

ممکن است که يک نفر آدم هم قرض بدهد، مجانى هم بدهد، قرض الحسنه بدهد، لکن ترشرويى کند، يعنى، قلب اين قرضگيرنده را آزرده کند و اين قلب محل تجلى خداست.

قرض که مى دهيد با خوشرويى ، زود عملش را انجام بدهيد، مثل ادارات دولتى نباشد.

زود کار را انجام بدهيد با خوشرويى ، با بشاشت، با احترام.

آنکه آمده است قرض مى کند خوب يک نقيصه اى در خودش مى بيند.

به واسطه اين نقيصه شايد يک خجالتى براى خودش خيال بکند و حال آنکه نه فقر خجالت دارد و نه قرض خجالت دارد، لکن خوب، يک احساس حقارتى ممکن است بکند.

شما با اعمالتان رفع کنيد اين را.

شمايى که متکفل قرض الحسنه دادن هستيد، با خوشرويى و عمل خوب اين نقيصه اى که آن آدم در خودش مثلا مى بيند و حقارتى که شايد در خودش مى بيند، شما او را رفع کنيد، آن از قرض الحسنه دادن بالاتر است، حسنه او از قرضالحسنه دادن بالاتر است.

دلجويى از مستمندان و از ضعفا و از مستضعفان از اعمال ديگر محتمل است بسيار بزرگتر باشد.

و شما در حالى که آن عبادت را انجام مى دهيد که متکفل شديد براى يک عبادتى که قرض الحسنه بدهيد و صندوق راباز کنيد به روى اشخاص احتياجدار، اين مطلب، اين عبادت بزرگ را هم انجام بدهيد.

اين عبادت بزرگ که دلجويى از يک نفر انسان، از يک نفرى که ممکن است از خود شما شريفتر باشد و شما نمى دانيد.

ممکن است از خود شما ايمانش به خدا بالاتر باشد و شما مطلع نيستيد، دلجويى از اين، از آن کار ديگرتان، بالاتر است و اگر کسى صدقه بدهد و منت بگذارد، مطرود است، پيش خدا مطرود است اين صدقه ، اصلا مطرود است.

بايد انسان در فکر اين باشد که خودش را مهذب کند، تهذيب کند خودش را.

و من ازخداى تبارک و تعالى مى خواهم که همه ما، همه ملت ما متوجه به اسلام باشند و همه منزه باشند از صفات بد.

حفظ نظام اسلامى با تلاش براى سازندگى و پيشرفت واخيرا، عرض مى کنم که سستى در اين نهضت نکنيد.

شما بين راه هستيد و اين راه را باقدرت، با تصميم، با ارادت، با مشت محکم به پيش ببريد اين نهضت را ومادامى که مشت شما گره کرده است آسيبى به شما نخواهد رسيد.

مشت خودتان را باز نکنيد.

رفتن دنبال اينکه فلان کار را کى انجام خوب مى دهد، کى انجام بد مى دهد و من چه مى خواستم به من نرسيده ، من خانه مى خواستم به من نرسيده ، اين مشت گره کرده را بازکردن است.

مشت خودتان را پيش خداى تبارک و تعالى باز نکنيد، به همان طورى باشد که در اول نهضت گره کرده بوديد مشت را و هيچ اعتنا نداشتيد به اينکه به يک منصبى برسيد.

و جوانها را زنها در راه خدا دادند و هيچ نظرى نداشتند که برايشان يک چيزى پيدا بشود، براى خداى بود و شما هم همه براى خدا عمل مى کرديد، اين را حفظش کنيد.

اين مشت گره کرده را همان طور گره کرده نگه داريد.

و در مقابل قدرتهايى که هستش از اين قدرتها نترسيد.

اينها قدرتهايى هستند که پيش آن قدرتى که شما اتکال به آن داريد هيچ نيست، هيچ نيست.

اين همه کوشش هم که دارند مى کنند و از همه اطراف دارند کوششها مى کنند براى اينکه اين جمهورى اسلامى را نگذارند به محتواى حقيقى خودش برسد، موفق نمى شوند.

ملت ما تصميم خودش را گرفته است.

اگر چهار نفر هم پيدا بشوند که برخلاف مسير ملت هستند اينها چيزى نيستند، اينها قابل ذکر اصلا نيستند.

و با اين همتى که ملت ما کرده است و الان هم بحمداللّه محفوظ است آن اراده و عزمشان، ما پيروزى را انشاءاللّه با تمام حدودش، با تمام وجودش ادراک مى کنيم.

شما بناى براين داشته باشيد که اين نهضت را پيش ببريد.

پيش بردن نهضت براى آن اشخاصى که در کارخانه ها کار مى کنند اين است که کار کنند، از کارشان ندزدند، آنهايى هم که در صحراها و درمحل زراعت کار مى کنند کار کنند وملت ما هم به اين کشاورزها که زحمت کشيدند، و ازقرارى که مى گويند بسيار زياد امسال کار کردند، لکن ممکن است نتوانند خودشان محصولشان را جمع بکنند، يا شياطين نگذارند که اينها جمع بکنند، بايد کمک بکنند.

اين نهضت بايد اينطور پيش برود.

اگر شما توانستيد که زراعت خودتان را و صنعت خودتان را و فرهنگ خودتان را و اينها را درست بکنيد، اين نهضت را تا يک حدودى پيش برديد.

و من اميدوارم که اين نهضت، يک نهضت نفسانى هم باشد، روحانى هم باشد.

و همان طورى که کارهاى زراعى و ديگر کارها انجام مى گيرد مجاهده با نفس هم انجام بگيرد.

و همان طورى که در اول نهضت تحول بزرگى براى ملت ما حاصل شد، اين تحول محفوظ باشد و رو به کمال برود.

از هيچ بوقى نترسيد، اينها همه ، اين حرفهايى را که آقاى کارتر مى فرمايند، اينها يک بوقى است، يک طبل ميان تهى است.

دنيا اينها را محکوم کرده است.

دنيا الان دنياى آزاد و بيدار دنبال شماست.

نهضت شما پيش دنيا يک معجزه است، اين نهضت را با همين بعد اعجازى اش حفظ کنيد و با اتکال به خدا و وحدت کلمه پيش برويد.

و من اميدوارم که ما به مطلوب حقيقى برسيم و متصل بشود اين نهضت به نهضت بزرگ اسلامى و آن نهضت ولى عصر - سلام اللّه عليه - هست.

خداوند همه شما را موفق و مؤيد کند وملت ما را به پيش ببرد و کسانى که با ما مخالف هستند تاديب کند.

1- در صحيفه نور در ذيل تاريخ 20/3/59 درج گرديده است.

اما به استناد و گزارش مطبوعات سخنرانى امام در روز عيد مبعث سال 1400 مطابق با 21/3/59 ايراد شده است.

2- تصنيف غرر الحکم، ص232: پس به تحقيق هر کس خود را شناخت، خداى خويش را نيز شناخت.

3- سوره علق، آيه 1.

4- سوره عصر، آيه 1 و 2: قسم به عصر، که انسان در خسارت و زيان است.

5- بخشى از آيه 3 سوره عصر: مگر آنان که به خدا ايمان آوردند.

6- ادامه آيه 3 سوره عصر: ...

و نيکوکار شدند و به درستى و راستى يکديگر را سفارش کردند، و به پايدارى يکديگر را ترغيب و تشويق کردند.

7- بخشى از آيه 6 سوره کهف: (اى رسول) نزديک است که (اگر امت تو، به قرآن ايمان نياورند) جان عزيزت را از شدت حزن و تاسف بر آنان هلاک سازى.

8- دو تن ازمخالفين سرسخت رسول اکرم(ص).

9- سوره بقره ، آيه 279: فان لمتفعلوا فاءذنوا بحرب من اللّه و رسوله وان تبتم فلکم رؤوس اءموالکم لا تظلمون ولا تظلمون.

پس اگر ترک ربا نکرديد آگاه باشيد که به جنگ خدا و رسول او برخاسته ايد، و اگر از اين پشيمان شديد اصل مال براى شماست (نه زياده ).

پس شما به کسى

/ 178