سخنرانى - صحیفه امام جلد 12

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

صحیفه امام - جلد 12

مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سخنرانى

زمان:

ساعت 10 صبح 15 تير 1359 / 23 شعبان 1400

مکان:

تهران، حسينيه جماران

موضوع:

حکومت در اسلام و اديان توحيدى و تفاوتهاى آن با مکاتب غير توحيدى

بسم اللّه الرحمن الرحيم

حضار:

افسران و درجه داران نيروى دريايى ارتش جمهورى اسلامى تربيت انسان، مقصد عالى اسلام و مکاتب توحيدى اولا از آقايانى که زحمت کشيدند و تشريف آوردند در اين محل تنگ و زحمتزا، تشکر مى کنم و توفيق و سعادت همه را از خداى تبارک و تعالى مسئلت دارم.

وضع اسلام در همه ابعادى که دارد با وضع حکومتهاى ديگر بلکه با وضع اديان ديگر، آنچه که الان در دست است مغايرت دارد.

در تمام دوران بشريت آنقدر که تاريخ به ما اطلاع مى دهد، هيچ حکومتى و هيچ ديانتى مثل ديانت اسلام و حکومت اسلام نبوده است و بعدها هم نخواهد بود.

اسلام يک حقيقتى است که انسان را در تمام ابعادى که دارد، چه از بعدهاى مادى و چه بعدهاى معنوى تا برسد به آنجايى که آنچه در وهم تو نايد آن شود در همه اين ابعاد نظر دارد و طرح تربيتى.

شما به حکومتهاى دنيا - غير اديان - وقتى که نظر بکنيد، چه حکومتهاى شرق و غرب و چه حکومتهايى که در بين شرق و غرب هستند، هيچ حکومتى را نمى بينيد که با کيفيت باردارى زنها کار داشته باشد، با بچه هاى شيرخوار کار داشته باشد، با کيفيت ازدواج که چه وقت باشد، چه وقت نباشد کار داشته باشد، با بچه هاى کوچکى که در دامن مادرشان هست و تکليف پدر و مادر، با آنها کار داشته باشد، بلکه هيچ حکومتى با اخلاق افراد هم کار ندارد، الا آن چيزى که به حکومت ضرر بزند.

نظر حکومتهاى دنيايى اين است که يک کسى مخالفت با نظم نکند، مخالفت با حکومت آنها نکند، بيرون نيايد و عربده بکشد و بخواهد نظم رابه هم بزند.

تا اين حدود کار دارند آنها.

اما در باطن منزلها چه مى گذرد غير از توطئه ها، که اين هم مربوط به نظام است، اين آدم در خانه خودش چه مى کند، ابدا کارى به اين ندارد.

هر کارى مى خواهد بکند.

آزادى که حکومتهاى مادى به مردم مى دهند غير از آن آزادى است که حکومتهاى معنوى و خصوصا اسلام به جامعه مى دهد.

طرز حکومت اسلام با ساير حکومتها در تشکيلات، طرز نيروهاى مسلح اسلامى با ساير نيروهايى که غير اسلامى هستند، همه اينها فرق دارند.

اسلام از قبل از اينکه شما ازدواج بکنيد، با ازدواج شما سروکار دارد.

مى خواهد نتيجه اين ازدواج يک انسان سالم باشد.

مثل حيوانات نباشد که به طور هرجومرج هر کارى مى خواهند مى کنند.

از قبل از ازدواج قوانين اسلام هست که چه شخصى را زن قبول کند به ازدواج و چه زنى را مرد قبول کند براى ازدواج.

اوصاف مرد، اوصاف زن، اينها مطرح هست در اسلام.

در هيچ حکومتى اين مطرح نيست که مرد اوصافش چه باشد، زن اوصافش چه باشد.

در اسلام اين مطرح است، وقت ازدواج چه وقت باشد، بعد از ازدواج چه روابطى بين زن و مرد باشد.

وضع زندگى زن و مرد با هم چه جور باشد.

وقتى که زن و مرد با هم خلوت مى کنند وقت اين خلوت چه وقت باشد.

همه اينها براى اين است که مى خواهد مقصد عالى اسلام و همه مکتبهاى توحيدى اين است که انسان درست بشود.

اين انسان اگر سرخود باشد و مهار نداشته باشد، از همه حيوانات درنده تر و موذيتر است.

اشتباه انسان در رسيدن به کمال مطلق شما مى بينيد که اين جناياتى که الان بر بشر واقع مى شود از طرف اين قدرتهاى بزرگ، که به خيال خودشان اينها تربيت شده هم هستند، مى باشد.

اين جناياتى که از طرف اين دولتها بر بشر و بر همجنس خودشان وارد مى شود در طول تاريخ از هيچ حيوانى، درنده اى واقع نشده است.

حيوان درنده هم طعمه مى خواهد، آن طعمه که دستش آمد و شکمش سير شد ديگر نمى خواهد يک عده از حيوانات را استثمار کند و تحت سلطه در آورد.

اين انسان است که سير نمى شود، اين انسانى است که هواهاى نفسانيه اش آخر ندارد، چنانچه يک مملکت را به او بدهند، دنبال يک مملکت ديگر است، آن مملکت را هم که گرفت دنبال يکى ديگر است.

اينطور نيست که حدود داشته باشد آمال انسان.

هرچه که يافت دنبال اينى است که آنى که نيافته او را هم بيابد.

انسان اگر به حال خودش باشد در شهوت غيرمتناهى است آمالش و در غضب هم غيرمتناهى است و در حس سلطه جويى هم غيرمتناهى است.

شما گمان نکنيد که اگر منظومه شمسى را تمامش را يک انسانى به دست بياورد باز بنشيند که خوب بس است، مى گويد يک منظومه ديگرى برويم ببينيم چه خبر است.

شما مى بينيد که الان دنبال اين هستند که به مناطق ديگرى که غير زمين است، به سيارات ديگر هم دست بيابند.

اينطور نيست که اگر دست يافتند به يک سياره اى، دنبال سياره ديگر نباشند.

اينطورى انسان خلق شده است، غيرمتناهى در غضب، غيرمتناهى در شهوت، غيرمتناهى در خودخواهى.

هيچ چيز انسان را سير نمى کند مگر اينکه تربيت بشود که با اين تربيت به منتها سيرى که در اين سير آن منتها تمام چيزهايى است که انسان مى خواهد، و آن رسيدن به کمال مطلقاست.

به کمال مطلق.

اگر رسيد اين طمانينه برايش حاصل مى شود.

همه در پى کمال مطلقند اطمينان قلوب به رسيدن به خداست، به غير او هيچ آرام نيست قلوب.

خودشان هم ملتفت نيستند که اين نفس توجه به کمال مطلق دارد، منتها کمال را گم مى کنند.

نفس انسان متوجه به اين است که برسد به کمال مطلق.

تشخيص اينکه اين کمال است، آن کمال است، آن کمال است، اين اشتباه در اينجاهاست.

يک کسى علم را کمال مى داند، دنبال علم مى رود.

يک کسى قدرت را کمال مى داند، دنبال قدرت مى رود.

همه اينهايى که دست و پا مى زنند در دنيا، دنبال اينند که کمال مطلق را پيدا کنند، يعنى، همه دنبال اينند که خدا را پيدا کنند، متوجه نيستند خودشان.

اسلام هدايتگر انسان به سوى کمال مطلق اسلام آمده است راه را نشان مى دهد، سرگردانيها را از بين مى برد و راه را نشان مى دهد که اين راه بايد رفت.

اسلام نيامده است که سلطه پيدا کند بر اين مملکت و آن مملکت و آن مملکت.

اصلا مطرح نيست پيش اسلام سلطه جويى .

مطرح نيست پيش اسلام غلبه به يک قومى و زير بار قرار دادن و به استعمار کشيدن آنها، هيچ مطرح نيست پيش اسلام.

اسلام اگر ارتش دارد براى اين دارد که اين ارتش مردم رابياورد براى هدايت، نه ارتش برود يک جايى رابگيرد.

ارتش مى خواهد قلوب را جلب کند.

اسلام آمده است که قلوب يک انسان را، قلبهاى انسانها را که سرگردان هستند و کمال مطلق را دنبالش هستند و نمى دانند کجاست، اين سرگردانها را مى خواهد هدايت کند، راهنمايى کند به آن راهى که به آنجا مى رسند.

در قرآن و در نماز مى خوانيد: اهدنا الصراط المستقيم.(1) يک راه مستقيمى هست که اين راهى است که انسان را به کمال مطلق مى رساند و آن سرگردانى که از براى انسان است از بين مى رود و بشر اين راه مستقيم را اگر خودش بخواهد طى کند نمى تواند، اطلاع بر آن ندارد، خداست که اطلاع دارد بر اين راه مستقيم، يعنى، آن راهى که انسان را از اين آشفتگيها و از اين حيرتها بيرون مى آورد و مى فرستش طرف يک راهى که منتهى اليهش خداست.

ما از خدا در نمازهايمان مى خواهيم که خدا هدايت کند ما را به راه مستقيم، نه راه کج و نه راه از اين طرف کج، راست و چپ، غيرالمغضوب عليهم و لاالضالين.(2) اينها راههايشان علىحده است و هرچه جلو بروند دور مى شوند از آن مقصد.

ارتش اسلام، ارتش هدايت است.

سردارهاى صدر اسلام اساتيد اخلاق بودند، کسانى بودند که مردم را در همان حالى هم که جنگ مى کردند، هدايت مى کردند، با اسم خدا شروع مى کردند، دستور بود که تا آنها، تا آن مقابلهاى ما شروع نکنند، شما بايستيد، شروع هم اينطور نبود که همان طور که آنها مى خواستند اينها را مغلوب کنند و يک غنيمتى به دست بياورند و يک کشورى را بگيرند اينها هم آنطور باشند.

خير، اينها مى خواستند قلوب را به دست بياورند.

ارتش اسلام هر جا رفته است و سردارهاى اسلام هر جا پا گذاشتند، همان جايى که پا گذاشتند اول مسجد درست کردند.

وقتى به قاهره رسيدند اول خط کشيدند براى مسجد و همه جا اينطور بود، مسجد مطرح بود، معبد مطرح بود و ارتش اسلام براى آباد کردن مساجد و محرابها کوشش مى کردند.

و پيغمبرها براى همين آمده بودند که مردم را هدايت کنند به آن راهى که مى رسند، به آن کمال مطلق و ازاين حيرتها و از اين سرگشتگيها نجات پيدا مى کنند، براى نجات انسان است از اين ظلمت طبيعت به نور، بلکه از حجابهاى نور و ظلمت براى ماوراى اينها.

در دعاى شعبانيه مى خوانيد: الهى هب لى کمال الانقطاع اليک و انر ابصار قلوبنا بضياء نظرها اليک حتى تخرق ابصار القلوب حجب النور،(3) ما را هدايت کن به آنجايى که ديدگان قلوب ما، چشمهاى قلب ما، حجابهاى نورانى را هم از بين بردارد، به تو برسد.

اسلام آمده است که انسان را از اين ضلالتى که دارد، از اين حجابهايى که دارد، حجابهايى که بالاتر از همه حجاب خودبينى است، خودگنده بينى، خارج کند.

تا انسان يک چيزى دستش مى آيد يک غرورى در او پيدا مى شود، خودش را بزرگ مى بيند، اسلام آمده است که سرکوب کند اين غرور را.

مادامى که انسان خودش را مى بيند نمى تواند به آن راهى که راه هدايت است دست پيدا بکند، بايد پا بگذارد روى اين، اول امر اين است که پا بگذارد روى اين شهواتى که دارد، هواهاى نفسانيه اى که دارد.

اسلام مصلحتخواه ملتها و ارتش اسلام براى اين آمده است که مردم را صيد کند و قلوب آنها را به دست بگيرد، نه مردم را بخواهد که جهات مادى به دست بياورد.

هيچ جنگى در دنيا که بين انبيا بوده و غيرشان، نبوده است الا اينکه مى خواستند اين سرکشها را آرام کنند، انانيتها را بکوبند.

خداى تبارک و تعالى وقتى به حضرت موسى و هارون امر مى فرمايند، مى فرمايند: برويد اين فرعون را نصيحت کنيد شايد به راه بيايد.

مطرح اين است که فرعونها، آنهايى که همه شان نفس فرعونى دارند، خيال نکنيد که هم يک شخصى يا يک اشخاصى بودند، فرعون بودند.

انسان تا تربيت اسلامى يا تربيت مکاتب توحيدى پيدا نکند، اين فرعونيت در باطنش است، شيطنت هم در باطنش هست، خودخواه است و اسلام براى اين آمده بود که اين خودخواهيهايى که مانع از وصولند، مانع از رسيدن به آن هدايت مطلقند، از پيش پاى مردم بردارند.

در نقل است که پيغمبر اسلام ديد يک عده اى را گرفته اند، اسير کرده اند دارند مى آورند، فرمود: که ما بايد با زنجير اينها رابه بهشت ببريم.

آنقدر پيغمبر غصه مى خورد به اينکه اين مردم هدايت نمى شوند، که خدا به او تسليت مى فرمايد که فلعلک باخع نفسک على آثارهم ان لميؤمنوا بهذا الحديث اسفا.(4) قضيه ، قضيه ايمان است نه قضيه گرفتن يک جايى و سلطه پيدا کردن به يک کشور است، قضيه اين است که ايمان بياورند.

جمهورى اسلامى بايد مشى اش اين باشد که هدايت کند مردم را.

خدا انشاءاللّه اين منحرفينى که الان در کشور ما و ساير کشورهاى اسلامى هستند هدايت کند که اينها به راه بيايند.

اسلام مى خواهد که مردم بيايند در تحت لواى او و آنها را از اين گرفتاريهايى که دارند و سرگشته اند و حيرانند و اينور و آنور مى زند براى پيدا کردن کمال و خودشان هم ملتفت نيستند کمال مطلق چى هست، آمده است اينها را از اين سرگردانيها بيرون بياورد، همه را به يک راه مستقيم هدايت کند و تاآخر برساند.

چرا از اين اسلام فرار مى کنند? در اسلام هر چه هست براى صلاح حال ملتهاست، براى صلاح حال بشر است.

اسلام مى خواهد اينهايى که منحرف هستند اينهارا برگرداند به يک راه راستى، به يک راه سلامتى، همه با هم برادر باشند، همه با هم دوست باشند، محبت داشته باشند، مثل اهل بهشت باشند که اخوانا على سرر متقابلين،(5) برادرند همه ، هيچ حقد و حسدى آنجا ديگر نيست، شستشو شده اند، اگر - خداى نخواسته - هم جهنمى باشيم در جهنم شستشو مى شود، جهنم راه بهشت است.

اسلام آمده است که همه اين گرفتاريهايى که در بشر هست زايل کند و همه را به راه راست و با برادرى، با برابرى، با خوشى اينها را ببرد، راه ببرد همان طورى که چوپان گوسفندهاى خودش را راه مى برد، همان طور که چوپان علاقه دارد که اين گوسفند در يک جاى خوبى چرا بکند.

مى گويند پيغمبرها غالبا يا همه چوپانى هم کرده اند.

چرا اين گروههاى منحرف از آغوش اسلام کنار مى روند? بيايند ببينند که اسلام چه مى گويد.

و از اولى که بشر مى خواهد ازدواج کند همراهش هست که اين بچه اى که مى خواهد از اين بشر توليد بشود، يک بچه خوبى باشد، بعد هم در دامن مادرش اينطور، بعد هم در دبستانش اينطور، بالا و پايين تا آخر.

اسلام مى خواهد شما را هدايت کند به يک راه راستى.

اسلام اينطور نيست که بخواهد به شما يک سلطه اى پيدا کند و يک آقايى بفروشد، خير.

پيغمبراکرم که شخص اول بود و بنيانگذار اسلام و بنيانگذار هدايت مردم، سيره اش را برويد ببينيد چه جور بوده .

آيا هيچ وقت سلطه جو بوده ? وقتى با همين اشخاصى که رفقايش بودند، دوستانش بودند، ديگر سياه و سفيد و اينها مطرح نبود، نشسته بودند همه با هم، دور هم مى نشستند، يکى آنجا بنشيند يکى پهلويش، بالا و پايين باشد، اين هم نبوده .

از اول بنا بوده است که يک اخلاق صحيح انسانى، آنکه براى انسان صالح است، آن را تربيت کنند به آن اخلاق، و تربيت کنند به آن عقايد و تمام اعمالى که دستور داده اند همه اش براى اين است که ، اين را تربيت کنند که به آن مقصدى که به حسب فطرت دارد، فطرت اللّه التى فطر الناس عليها.(6) اين فطرت توحيد است، فطرت خداجويى است که در همه هست، کافر هم که دارد مى رود دنبال اينکه يک چيزى پيدا بکند، خودش ملتفت نيست، اين دنبال کمال مطلق است، اين را کمال خيال کرده است.

هر کس هر عملى انجام مى دهد براى اين است که آن را يک چيز خوبى مى داند، يک کمالى مى داند.

اين دزدهاى سرگردنه هم اين را يک کمالى مى دانند که بروند دزدى بکنند، به هم فخر مى کنند.

همه دنبال کمالند، همه دنبال خدايند، ملتفت نيستند.

بشر خداخواه هست، لکن اعوجاجات نمى گذارد، فطرتها را خاموش مى کند.

ارتش، نيروى اسلامى هدايتگر شما برادران ارتشى، نيروهاى دريايى که امروز اينجا تشريف آورديد، بعضيهايتان توجه داشته باشيد که شما امروز لشکر پيغمبراسلام هستيد.

لشکر امام زمان - ارواحنا فداه - هستيد.

الان نظر دارد او به شماها، نامه اعمال شما به او عرضه مى شود به حسب روايات، طورى باشد که نامه ها وقتى عرضه مى شود ايشان را متاثر نکند.

نيروهاى ما نيروهايى باشند که مردم را بخواهند هدايت کنند به انسانيت.

فرق مابين نيروى توحيدى و نيروى طاغوتى همين است، نيروى طاغوتى مى خواست تو سر مردم بزند، از مردم فاصله مى گرفت.

توجه داشته باشيد که هر چه قدرت پيدا کنيد شما، به اندازه محمدرضا پيدا نمى کنيد و حالا او در يک بسترى خوابيده است که مرگ براى او عروسى است.

دنيا اين است! و آنهايى که اهل معرفت خدا هستند هر چه نزديکتر به آن عالم بشوند ابتهاجشان زيادتر مى شود، کمالشان زيادتر مى شود.

کوشش کنيد که ارتش اسلامى باشيد، نيروى اسلامى باشيد، نيرويى باشيد که بخواهيد با اين نيروى خودتان اشخاصى هم که خلاف مى کنند اينها را تربيت کنيد، ضربه ، ضربه تربيتى باشد، ضربة علي يوم الخندق افضل من عبادة الثقلين،(7) اين روايتى است از رسول اکرم.

ضربه ، يک ضربه بود، يک دست بالا بردن و فرود آوردن و يک نفر آدم را در يوم الخندق کشتن.

البته از جهت سياسى اين ضربه ، ضربه اى بود که اسلام را از شر کفار نجات داد.

ولى مهمتر از آن جهت، جهت معنوى اش است.

اين دست بالا مى رود و پايين مى آيد.

يکوقت آدم خيال مى کند منم که اين کار را مى کنم، من بودم که اين کردم، من بودم که اين جور کردم، اين شيطان است.

يکوقت اين را قدرت خدا مى داند، خودش را هيچ مى داند، براى خودش چيزى قائل نيست، اين دست را از خدا مى داند، شمشير را هم از خدا مى داند.

نهراسيدن از دشمن با تمسک به خداوند هيچى ما نداشتيم، ما قبل از چند سال پيش از اين هيچ بوديم.

آنى که ما را هست کرد و همه چيز به ما داد و همه قدرتها را داد و زمين را به اين وسعت در اختيار ما گذاشت و آسمان و زمين را در اختيار ما و براى منافع ما گذاشت خدا بود.

ما خودمان که چيزى نبوديم، چيزى نداشتيم، حالا هم هيچ هستيم.

بفهميم اين را که ما چيزى نيستيم، هرچه هست اوست.

هى نگوييد که فلان اين کار را کرد، خير، اينها حرف است، مبدا مطلب را پيدا بکنيد.

آنکه انجام داده کارها را، آنکه شما ملت ضعيف را غلبه داد بر يک همچو قدرتهاى بزرگى، آن او بود.

تا تمسک به او داريد از هيچ چيز، از هيچ آسيبى نترسيد.

کسى که به خدا متمسک است از هيچ چيز نمى ترسد، براى اينکه ، آخرش اين است که انسان را بکشند، آخرش شهادت است، از اين ترسى ندارد.

جوانهاى ما از باب اينکه از شهادت ديگر ترسى نداشتند، بلکه اقبال مى کردند، استقبال مى کردند از شهادت، اين قدرت را پيدا کردند که همه به هم دست دادند و اين مملکت را نجات دادند.

مى خواهيم مملکت نجات پيدا بکند از شرک، نجات پيدا کند از اين الحادها، همه بيايند، همه با هم وارد بشوند در اين مکتبى که براى خداست و شما را هدايت به روى خدا، به طرف خدا مى کند.

نرويد اين طرف و آن طرف، هيچ جا بهتر از قرآن نيست.

هيچ مکتبى بالاتر از قرآن نيست.

اين قرآن است که هدايت مى کند ما را به مقاصد عاليه اى که در باطن ذاتمان توجه به او هست و خودمان نمى دانيم.

شما ارتش عزيز ايران، شما نيروهاى انتظامى ايران، از هر طبقه اى که هستيد شما امروز، تمام نيروهاى شما امروز نيروى امام زمان - سلام اللّه عليه - است.

کوشش کنيد که رضاى او را به دست بياوريد.

توجه کنيد به اينکه شما الان مستخدم او هستيد و همه هستيم.

کوشش کنيم همه که رضاى او به دست بيايد که رضاى او رضاى خداست و اگر آن به دست آمد ما آسيب ديگر نمى بينيم و خوفى از چيزى نداريم.

انشاءاللّه خداوند به همه شما سلامت، عزت، قدرت عنايت کند و شماها را غلبه بدهد بر شياطينى که در باطن خودتان و خودمان هست.

غلبه بدهد بر همه اشخاصى که بر ضد اسلام، برضد اين هدايت که هدايت خودشان هم هست بر همه غلبه بدهد.

1- سوره فاتحة الکتاب، آيه 5.

و السلام عليکم و رحمةاللّه و برکاته 2- سوره فاتحة الکتاب، آيه 7.

3- مناجات شعبانيه : خداوندا به من نهايت گسستن از خويش را براى پيوستن به خودت عطا فرما، و چشمان قلبهاى ما را براى نگريستن به سوى خود به نور خودت روشن فرما، تا چشمهاى قلوب ما، حجابهاى نورانى را هم از ميان بردارد.

4- سوره کهف، آيه 6: اى رسول! نزديک است که اگر امت تو، به قرآن ايمان نياورند جان عزيزت را از شدت حزن و تاسف بر آنان هلاک سازى.

5- بخشى از آيه 47 سوره حجر: باهم برادر و دوستدار هم، و روبه روى يکديگر بر تخت عزت بنشينند.

6- بخشى از آيه 30 سوره روم: فطرت خداوند، همانکه انسانها را بر آن ذات آفريد.

7- حديث نبوى، بحارالانوار، ج39، ص1 : يک ضربت شمشير على (ع) در روز خندق (جنگ

/ 178