حج طفل - حج در آثار محیی الدین عربی (1) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حج در آثار محیی الدین عربی (1) - نسخه متنی

قادر فاضلی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حج طفل

حجّ طفل نابالغ، از نظر فقهى، بالاصالة و الاستقلال صحيح نيست، ولى به نيابت صحيح است; يعنى كودك توسط پدريامادر ياانسان بالغ ديگرمحرم مى شودوبه راهنمايى و تلقين او، به انجام اعمال مى پردازد. اين عمل طفل را مى توان به نيابت از انسان مكلّف و بالغى به جاى آورد كه يا از دنيا رفته و يا توان انجام اعمال حج را نداشته است.

محيى الدين در اين مورد، نظر خاص عرفانى دارد كه با توجه به مبانى عرفانىِ او، قابل فهم و توجيه است.

1 ـ اين مسأله، مسأله اى كلامى است كه آيا وجوب احكام، فرع بر اسلام است يا جداى از اسلام نيز احكام مانند خودِ اسلام واجب است. بعضى از متكلّمان وجوب احكام را بعد از اسلام مى دانند. بعضى ديگر آن را در عرض اسلام واجب مى شمرند، كه محيى الدين از گروه اخير است.

(2)2 ـ باب 72، فصول 26 و 27 و 28


او ضمن بيان دو نظريه اساسى در باره حجّ طفل، كه يكى قائل به جواز است و ديگرى قائل به عدم جواز، نظريه نخست را برگزيده و رأى به جواز حجّ طفل را رأى صحيح و حق دانسته است.

وى براى توجيه نظريه خود، به بيان چند دليل پرداخته است كه عبارتند از:

1 ـ حديث نبوى; زنى از پيامبرگرامى(صلى الله عليه وآله) در باره حج طفل پرسيد و آن حضرت فرمود: حج طفل جايز است.

2 ـ فطرت كودك; «كُلُّ مَوْلُود يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ»; «هر كودكى به فطرت پاكِ مسلمانى زاده مى شود.»

وى مى گويد: طبق اين حديث شريف، انسان هر قدر صغيرتر باشد به مبدأ فطرت پاك اسلامى نزديك تر است. از اين رو است كه محيى الدين، حتّى حجّ طفل شيرخوار را نيز صحيح مى داند.

3 ـ مكاشفه اى كه براى خودِ ابن عربى پيش آمده است; او مى گويد: دختر بچه شيرخوارى داشتم كه كمتر از يك سال عمر داشت. روزى از او پرسشى فقهى كردم واو پاسخ داد. مادر بزرگ اين بچه از ديدن اين واقعه بى هوش شد! بنابراين، كودكان براساس همان فطرت كودكى و اسلامى شان به اسلام آگاهند و آن را از اعماق جان مى پذيرند.

4 ـ كودك هم بالاصاله مؤمن است و هم به تبع; وى مى افزايد: اگر حجّ طفل از ديدگاه بعضى به تبع مقبول است و تنها حجّ مكلّفين بالاصاله صحيح است; از نظر من، حجّ طفل هم بالاصاله و هم به تبع مقبول مى باشد; زيرا كودك از دو جهت مؤمن است:

الف : ايمان تبعى، كه به تبع پدر و مادرِ مسلمانش، كودك نيز مسلمان و مؤمن است.

ب : ايمان اصالتى، كه به جهت قريب العهد بودن به فطرت خدادادى مؤمن است.

محيى الدين جهت دوم را، با تمسك به يك آيه و يك حديث اثبات مى كند:

{ وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى...} .

(و آنگاه كه پرودگارت از اصلاب بنى آدم و ذرّيه هاى آن سئوال كرد و از آن ها بر خدايى اش شهادت گرفت و پرسيد آيا من خداى شما نيستم؟ گفتند: هستى.»

(1)1 ـ اعراف : 172


سپس به كلامى از ذوالنون مصرى اشاره مى كند كه گفته است: «گويى آن ندا هنوز در گوش من است».

محيى الدين استدلال مى كند كه: اگر كودك در در عالم ذر، با خدايش پيمان مى بندد و به وحدانيت او ايمان مى آورد، پس در دوران بعد از پيمان و طفوليت، به طريق اولى قابليت انجام اعمال ايمانى را خواهد داشت.

گذشته از آيه شريفه، به حديث فطرت نيز استناد مى كند و مى گويد: فطرت اسلامى كودك دست نخورده و ناب است، لذا در اين دوران، حج او با صفاتر خواهد بود.

5 ـ حجّ طفلِ صغير، تمام تر و كامل تر از حجّ انسان كبير است; زيرا حجّ او بالفطرة است. بدين جهت او حج را بدون ارتكاب به معاصى انجام مى دهد، ولى انسان كبير چه بسا مرتكب گناه يا مكروهى نيز بشود. بنابراين، حجّ طفل معصومانه است، اما حجّ غيرطفل معصومانه نيست.

استطاعت و نيابت در حج

يكى از شروط حج، استطاعت است. استطاعت يعنى توان و امكان رفتن به حج.

امكانات هر زمان، مطابق با اختصاصات آن زمان است; زمانى تمكّن مالى و صحّت جسمانى موجب استطاعت بود، ليكن در اين زمان، علاوه بر آن، امكانات كشورى و قراردادهاى اجتماعى، مانند: داشتن گذرنامه و ويزا و ده ها مسأله ديگر گاهى بر آن افزوده مى شود.

محيى الدين در معناى استطاعت، به دو قول اشاره كرده، سپس در اين مورد، به تفسير عرفانى پرداخته است; يك قول استطاعت را به «زاد و راحله» و قول ديگر تنها به «راحله» معنى كرده است.

وى در معناى راحله مى گويد:

راحله; خود اين جسم انسان است كه مركب روح لطيف خدادادى است. روح نيرو و توان انجام اعمال است و جسم وسيله تحقّق آن. در واقع روح به واسطه جسم به انجام مناسك حج مى پردازد. بنابراين، آن كه راحله را شرط استطاعت داند، طبق اين تعريف هر انسان سالم و تندرستى استطاعت دارد كه به حج برود.

(1)1 ـ همان، فصل هاى 40 تا 47


زاد; عبارت است از آنچه كه انسان به واسطه آن تغذيه مى كند. در اثر تغذيه قدرت انجام كار حاصل مى شود; زيرا وقتى انسان تغذيه كند، بدن آرامش يافته و استراحت مى كند، به همين مقدار از خدا غافل مى گردد. وقتى هم تغذيه فراهم نگردد، آرامش آدمى به هم مى خورد و تمام همّ و غمش تحصيل تغذيه شده، باز از خدا غافل مى گردد. نبودش موجب تشويش است و بودش موجب تنبلى و سستى. نه مى شود از آن به كلّى جدا شد، چون بدن انسان بدان محتاج است و نه مى شود بدان اعتماد كرد; زيرا موجب تن پرورى و غفلت مى گردد. بهترين راه اين است كه آدمى در حدّ نياز و به قدر ضرورت از آن استفاده كند.

نيابت

نيابت; يعنى كسى از طرف ديگرى اعمال حج به جا آورد. در اين صورت عمل حج به حساب منوب عنه نوشته مى شود.

محيى الدين ابتدا دو نظريه در خصوص جواز نيابت و عدم جواز آن بيان كرده، سپس به ذكر نظريه خود پرداخته، مى گويد: از نظر من نيابت صحيح است و آن چند قسم است:

الف : نيابت عبد از طرف خداوند.

ب : نيابت خدا از طرف بنده.

بنده مؤمن با توجه به درجات ايمانش، نايب حضرت حق مى گردد. اين نيابت گاهى عمومى است; يعنى هر بنده اى در حدّ خود مى تواند نايب خداوند سبحان باشد; مانند اين ذكر، كه هنگام ركوع نماز خوانده مى شود:

«سَمِعَ اللّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ»;

«خداوند شنيد نداى آن كس را كه حمد او را به جاى آورد».

در اينجا بنده مؤمن، نايب خدا در گفتن اين جمله است. در جاى ديگر پيامبر(صلى الله عليه وآله)نايب حضرت حق، در انجام عمل است; مانند اين آيه كه فرمود:

{...فَأَجِرْهُ حَتّى يَسْمَعَ كَلامَ اللهِ...} ;


(1)1 ـ فصل 48 تا 51

(2)2 ـ التوبه 6


«پس به او مهلت ده تا كلام خدا رابشنود.»

و در جاى ديگر حضرت داود نايب خدا مى شود كه فرمود:

{ يا داوُدُ إِنّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي اْلأَرْضِ...} .

«اى داوود، ما تو را خليفه خود در زمين قرار داديم.»

در آيه زير، عموم مسلمانان نايب و خليفه خدايند:

{ وَ أَنْفِقُوا مِمّا جَعَلَكُمْ مُسْتَخْلَفِينَ فِيهِ...} .

«و انفاق كنيد از آن چه كه شما را خليفه خود در آن امور قرار داديم.»

اما از آنجا كه خداوند نايب بندگان است; مانند آيات زير كه مى فرمايند:

{ أَلاّ تَتَّخِذُوا مِنْ دُونِي وَكِيل} ;

«اى بنى اسرائيل، غير مرا وكيل خود نگيريد.»

{ ...لا إِلهَ إِلاّ هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَكِيل} .

«جز او خدايى نيست پس فقط او را وكيل خود بگير.»

وكالت در اين آيات، نيابت از موكّل در امور وكالتى است. وى در پايان فصل، نظريات مختلف درباره صحّت يا عدم صحت نيابت انسان از خدا را متذكر شده، آنگاه نظريه خود را مبنى بر صحت نيابت تثبيت كرده است.

/ 47