بیشترلیست موضوعات پاسخ به سؤ الات فلسفى و اعتقادى پيشگفتار التقاطى بودن تصوّف هندوستان و تصوّف ايران و تصوّف شيعه و تصوّف نتيجه گفتار آخرين نظريه تشريح روايات از دارو استفاده نكنيد يك مقايسه دقيق نظرات دانشمندان بزرگ روز جويدن غذا از نظر دانشمندان اسلام يك دين آسمانى راه اتّحاد و دوستى را بياموزيد راه اتّحاد و دوستى را بياموزيد عالم پس از مرگ نامه يك محتضر آخرين خبر نظريه اديان و ملل جهان يهود و جهان ديگر مسيحيت و عالم برزخ اسلام و جهان ديگر تقسيم روزى تقسيم روزى و ركود اقتصادى اقتضاى سياسى روز حساب احتمالات خطوط سر انگشتان منطق كليسا در معرفى خدا تفريح ، به تناسب افراد رفع نگرانيها چند فايده مهم از يك كار نظم و دقت مطالعه و بررسى و پژوهش كتب مضر و مفيد تفريحات سالم ديگر سر گرمى هاى سالم پاورقي توضیحاتافزودن یادداشت جدید
لذا در زمـان صـفويه كه علماء شيعه به اعلا درجه قدرت رسيده بودند و از طرفى نَسَب سلاطين صفويه به "صفى الدّين اردبيلى " كه از بزرگان متصوّفه بوده است مى رسد، تصوّف اسلامى ايرانى كه مجموعه اى از رهبانيت مسيحيان و فلسفه ايران باستان و افكار افلاطونيان جديد و هندى بود با پشتيبانى اين سلاطين بزرگ به اوج قدرت خود رسيد كه دكتر "توحيدى پور" مى گويد:"پـس از آنـكـه ايـرانـيـان مغلوب قوم عرب گرديدند و براى حفظ جان زير بار ديانت اسلام رفتند چون اختلاف نـژادى و اوضـاع اجـتماعى و سبك زندگى قوم عرب و ايران بسيار شديد بود و خصوصا به علّت سوء رفتار "بـنـى اميّه " ايرانيان گذشته از مبارزات سياسى و ادبى با نيروى انديشه فلسفى به مبارزه پرداختند، يكى ازمحصولات اين تلاش فكرى طريقت تصوّف اسلامى ايرانى بود.بـديـن تـرتيب كه با استادى كامل ، تصوّف اسلامى را با پوسته هاى رهبانيت مسيحيان در قالب افكار ايرانى كـه مـتـّكى به فلسفه ايران باستان بود ريختند تا شكل كاملا جديدى پيدا كرد و بعد با فلسفه يونان "به خـصـوص افـكـار افـلاطـونيان جديد كه از فلسفه ايران باستان متاءثّر بود آميختند و سپس آن را با فلسفه و افـكـار هـنـدى تـلفـيـق و تـكـمـيـل نـمـودنـد تـا بـه مـرحـله ذوق و رشـد و كمال رسيد، به طورى كه به هيچ وجه قابل مقايسه حتّى با تصوّف اسلامى (عربى ) نبوده است ".((24))آقاى "دكتر غنى " مى گويد:در نـتيجه تاءثير عميق فلسفه افلاطونيان جديد و يك سلسله مؤ ثّرات خارجى ديگر كه قريبا گفته خواهد شد تـصـوّف به شكلى در آمد كه مورد تكفير واقع و جماعتى از بزرگان صوفيه به زحمت افتادند و بعضيها به قـتـل رسيدند و اين پيشامدها سبب شد كه صوفيان اسرار خود را از نامحرم مكتوم بدارند و كلمات خود را مرموز و ذو وجـوه ادا كـنـنـد، ظـواهـر شرع را رعايت نمايند و مخصوصا در صدد برآمدند كه عرفان و تصوّف را بوسيله تفسير و تاءويل با قرآن و حديث تطبيق كنند. و انصاف اين است كه از عهده اين مهم به خوبى بر آمدند و پايه تاءويل را به جائى گذاشتند كه دست فيلسوفان و تاءويل كنندگان تورات هم به آن نخواهد رسيد.و از آن به بعد تصوّف و عرفان را اسلام حقيقى و ديانت واقعى جلوه داده و گفتند:"ما ز قرآن مغز را برداشتيم ".((25))تـا ايـنـجا واضح شد كه تصوّف مسلك خاصّى است و ارتباطى به هيچ يك از اديان جهان ندارد و سير تاريخى تـصـوّف از يـونـان قـديـم و زمـان ارسـطـو شـروع شده و در سال 200 هجرى در اسلام خودنمائى كرده و كاملا التقاطى بوده است .بنابراين پرسشى كه در اينجا باقى مى ماند اين است كه :متصوّفه بر متشرّعه امتيازى دارند يا خير؟ و آيا ما مى توانيم بوسيله تصوّف به حقايق جهان آفرينش پى ببريم و از معنويات بهره مند گرديم يا نه ؟ يكى از دانشمندان شيعه در مجله اى مى نويسد:"بـه طـور كـلّى مـى تـوان گـفـت كـه رابـطـه مـخـصـوصـى مـيـان اصـل ديـن و طـريـقـه تـصـوّف مـوجـود اسـت و از هـمـيـن جهت است كه متصوّفه در ميان همه طوايف دينى جهان ، حتّى بـودائيـهـا و بـرهمائيها پيدا مى شود. هر طايفه اى كه از يك راهى زمام هستى اجزاء اين جهان پهناور را به دست عالمى مافوق طبيعت سپرده و براى مقام آفريدگار جهان كرنش مى نمايند، عدّه اى از آنها به اميد پى بردن به اسـرار پـس پـرده غيبت ، به مجاهدات و رياضات پرداخته و از لذائذ مادّى و شهوات نفسانى چشم پوشيده و به تخليه و تجريد نفس پرداخته اند، اين همان تصوّف است .اگـر چـه در مـيـان هـر طايفه به اسم مخصوصى ناميده مى شود و طبعا اين روش در اسلام نيز خودنمائى كرده و نشو و نمائى نموده است و جمعيّت قابل توجّهى از عالم تسنّن و همچنين از عالم تشيّع اين راه را رفته اند.چـيـزى كـه هـسـت ايـن اسـت ، چـنانكه روشن شد، طريقه تصوّف را نبايد مذهب خاصّى شمرد و در رديف سائر مذاهب گـذاشـت ؛ مـثـلا گـفـتـه نـمـى شـود كـه مـذاهـب تـسـنـّن ، اشـعـريـت و اعتزال و تصوّف و غير آنها است ، بلكه هر يك از مذاهب اسلامى صوفى و غير صوفى دارد.و تـقـسـيـم حـقـيـقـى چـنـانـكـه سـابـقـا اشـاره نـمـوديـم ايـن اسـت كـه بـراى نائل شدن به واقعيات و حقايق هستى كه اديان و مذاهب بسوى آنها دعوت مى كنند، سه راه تصوّر شده است :راه ظواهر بيانات دينى ، كه حقايق را در لفّافه دعوت حفظ نموده است .و راه استدلال عقلى با منطق فطرى ، كه راه تفكّر فلسفى است .و راه تصفيه نفس و مجاهدات دينى ، كه راه عرفان و تصوّف است .((26))كلّيه مطالب فوق به دو جمله خلاصه مى شود: