استعمار سياسى مـمـالك پـيـشـرفـتـه و بـزرگ در اثـر نـاسـالم بـودن وضـع اقـتـصـادى خـود و بـازده زيـاد و مـحـصـول فـراوان ، ناچارند براى فروش محصولات خارج از اندازه خود بازاريابى جهانى كرده و راهى براى مصرف آنها بيابند.بـراى ايـن مـنـظـور نـاچـارنـد از نـظـر ديـپـلمـاتـيـك بـا بـعـضـى از مـمـالك عـقـب مـانـده يـا در حـال توسعه ، روابطى برقرار سازند كه در نتيجه ، وانمود ظاهرى به نفع آن ممالك تمام شده ولى در واقع به مصرف رساندن محصولات و فرآورده هاى اضافى خويش ، و سودبردن از ممالك مستعمره واستعماركردن آنها منتهى مى گردد.كارخانجات عظيم اسلحه سازى و وسائل لوكس و صدها نوع ديگر، شاهد گفتار ماست .نـهـضـت هـاى آزادى بـخـشـى كـه بـعـضى مستعمرات مثل "رودزيا" و "نيجريه " يا "الجزائر" و بعضى كشورهاى آفـريـقـائى پـيـش گـرفـته اند زمينه را براى استعمار اقتصادى كه نتيجه و بهره استعمار سياسى است مسدود سـاخـت ؛ در ايـنجا چهره استعمار دگرگون شد و مشاهده كرد از راههائى كه تاكنون براى بهره بردارى استفاده مى كرده نمى تواند پيشروى كند به استمار فكر و اراده ملتهاى زيردست خويش پرداخت .
دو:
استعمار فكرى اسـتـعـمـار فـكـرى عـبـارتـسـت از تـخـديـر افـكـار، و هـدايـت آنـهـا بـه غـيـر آنـچـه بـايـد بـيـنـديـشـنـد، مـشـغـول كـردن افكار به تمدن غلط خود، و ايجاد حس كوچكى و عقده حقارت كه در اثر گسترش اين عقيده و فكر بـتـوانـنـد در مـحـيطى كه افكار آن آلوده و فاسد شده نفوذ كرده ، و طرحهاى اقتصادى و سياسى خويش را پياده كنند، و باز به هدف اوليه برسند.آزاديـهـائى كـه از بـرخـى اسـتـعمارگران به عنوان تفقد و خيرخواهى به كشورهاى ضعيف داده شده و آنها را در مسير به اصطلاح "بينش و روشنائى جديد" قرار داده اند، خود راهى است بسوى استعمار و دامى است براى سود بيشتر و بهره فراوان تر.لذا اينجاست كه مشاهده مى شود نه تنها دوران استعمار سپرى نشده بلكه بقوت و قدرت بيشترى رسيده و فقط شكل عوض كرده و تغيير قيافه داده است .
سه :
استعمار علمى مـا مـى دانـيـم كـه اسـلام ، بـهـتـريـن مـروج عـلم و دانـش بـوده و تـنـهـا ديـنـى اسـت كـه بـيـش از تـمام اديان به تحصيل دانش و فراگرفتن علوم سفارش كرده است . تا جائيكه مى فرمايد:دانشمندى كه از علمش به مردم بهره رساند بر 70 هزار عابد برترى دارد.((167))دانشمندان زيادى كه از شرق برخاسته و موجب سرفرازى خود و سرزمين خويش گرديده اند، در اثر توجه به آئين اسلام و احكام پاكش بوده ، كه آنها را به فراگرفتن علم تشويق نموده است .بعضى گمان مى كنند علم يعنى حفظ كردن چند فرمول و در نتيجه تركيب چند عنصر شيميائى بايكديگر.برخى ديگر علم را به مقررات و قرار دادهاى دانشمندان تعبير كرده و آنها را موجب امتياز و برترى قرار داده اند.مـا مـى دانـيـم كـه علم ، چيزى است كه براى بشر نافع بوده وآتيه سعادتمندانه اى را براى انسان پيش بينى كـنـد. اگـر عـلم بـه دانـسـتن چند قرارداد و فرمول است ، مشاهده مى كنيم نه تنها نتوانسته سدى از جلو راه انسان بـردارد و او را از ايـن مـحـدوده پـرمنجلاب خارج سازد، بلكه موجب عقب ماندگى اخلاقى و از دست رفتن ارزشهاى انسانى او گرديده ؛ و توسعه آنها، سراشيبى سقوط انسانيت را زيادتر ساخته است .