فـعاليتهاى استعمار را نمى شود به اين چند جمله تعريف كرد؛ بلكه هر وسيله اى كه بتواند بيشتر خون ملتهاى ضعيف را مكيده و عصاره فعاليتها و رنجهاى آنها را به رايگان ببرد، و هر قدرتى كه بهتر بتوان ، از زحمت و دسترنج بيچارگان سوءاستفاده كند، چهره مسخ شده استعمار است .اما اسلام با دستورات اكيد و پافشاريهاى زياد، آميزش و دوستى با كفار را به هر عنوان ممنوع ساخته و براى ايـنـكـه مـاديـت و مـعـنويت ، فكر و روان ، ايده و عقيده آنها در اثر معاشرت و دوستى با مشركين و كفار دگرگون نشود، و زندگى معنوى و فكرى آنان از مسير حقيقى خود خارج نگردد، صريحا مى فرمايد:مؤ منين نبايد كفار را دوست خود انتخاب كنند.((168))اگـر هـمـه مـسـلمـيـن از آغـاز، بـا روش "پـيـامـبـر اكـرم " (صـلى اللّه عـليـه و آله ) كـه نـمـونـه كـامل اسلام است پيش مى رفتند و از دوستى هاى مضر و خطرناكى كه سرمايه هاى مادى و فكرى آنها را بر باد مـى دهـد، احـتـراز مـى كـردنـد، امـروز وضـع آنـهـا خـيـلى بـهـتـر بوده و در شمار مترقى ترين ممالك محسوب مى گرديدند.ايـن مـطـلب هـم ايـنـطـور نـيـسـت كـه اكـنـون چـون ممالك اروپا و آمريكا از نظر صنعت و تكنيك پيشرفته اند، اين پـيـشـرفـت و تـرقـى صنعت ، موجب امتياز و برترى آنان بوده و كشورهاى مشرق زمين بايد ملت هاى عقب مانده اى باشند.تـرقـى بـه ازديـاد كـارخـانـجـات و مـحـصـولات آنـهـا نـيـسـت ، بـلكـه تـكـامـل يـك انـسـان زمـانـى بـه اوج مـى رسـد، كـه به معنى واقعى انسان زيست كند نه اينكه با سوءاستفاده از فرآورده هاى صنعتى موجب هلاكت و بدبختى هزاران نفر هم نوع خود گردد.شعرى است منسوب به امام هشتم حضرت "على بن موسى الرضا" (عليه السّلام ) كه مى فرمايد:دو گـرگ بـه هـنـگام برخورد به يكديگر؛ همديگر را پاره نكرده و نمى خورند، ولى بعضى از آدميان بعضى ديگر را بدتر از گرگ درنده از بين برده و موجب فنا و نابودى آنان مى گردند.((169))هـم اكـنـون نـيـز كـشـورهـاى اسلامى مى توانند با انجام دادن دقيق برنامه هاى دينى ، و اجراى صحيح دستورات اسـلامـى ، عـظـمـت و ترقى خود را بازيافته و زندگى انسانى به معناى واقعى آنچنان كه در دوران درخشان و روشـن تـجـلى روح اسلام وجود داشته بيابند و زمينه را براى جلوگيرى از هرگونه استعمار، اعم از سياسى ، اقتصادى ، فكرى ، ادبى و علمى آماده ساخته و خود، مبتكر و سازنده باشند.