بررسی قانون سرقت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بررسی قانون سرقت - نسخه متنی

حمید دهقان‏

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ب) عامل سياسى - اجتماعى در بسيارى از موارد ارتكاب جرائم، از جمله سرقت بيش از آن كه ريشه اقتصادى داشته باشد، ناشى از عوامل سياسى و اجتماعى است.

1 . عامل اجتماعى: افزايش توقعات؛(25) شكم فراخى و افزونخواهى؛ تجمل گرايى، به ويژه توسّط رهبران جامعه، كه علاوه بر تأثير نامطلوب در جامعه، انگيزه ارتكاب جرايم مالى توسّط كاركنان دولتى را نيز تقويت مى كند؛(26) وجود شكاف طبقاتى و افزايش روز افزون اين شكاف كه موجب كينه و نفرت طبقات محروم از متمكنان و پولداران شده و انگيزه انتقامجويى را در قالب ارتكاب انواع جنايات، به ويژه جرائم مالى و سرقت تقويت مى كند؛(27) سيل مهاجرت هاى ناشى از جنگ تحميلى؛ مهاجرت از كشورهاى همسايه و از روستاها و شهرهاى كوچك به شهرهاى بزرگ به منظور كاريابى -كه حاشيه نشينى از آثار مستقيم آن است - موجب مى شود بسيارى از مجرمان از ميان حاشيه نشينان شهرهاى بزرگ برخيزند؛ گسستگى روز افزون پيوندهاى اجتماعى و خانوادگى و مذهبى و عدم كنترل بچه ها و اطرافيان و يا عدم امكان كنترل اجتماعى به دليل ارتباط نداشتن ساكنان محله ها با يكديگر؛ بيكارى و نداشتن سرگرمى هاى سالم و شغل هاى درآمدزا، به ويژه در ايام تعطيلات تابستانى كه ميليون ها جوان و نوجوان به جمع بيكاران مى پيوندند؛ ارايه الگوهاى غلط در زندگى توسط رسانه هاى گروهى و نقل و ترويج بسيارى از جرائم توسط رسانه ها و از بين بردن قبح اجتماعى آن و نشان دادن تبهكاران در چهره انسان هاى جسور و شجاع؛ جرم زا بودن بسيارى از فيلم ها در كنار تعليم راه هاى گريز از چنگ قانون و مأموران انتظامى و ارايه نيروى انتظامى در چهره نيرويى غير كارآمد و منفعل كه موجب جرأت تبهكاران مى گردد؛ عدم مشاركت مردم در امر امنيت و عدم اجراى نظارت عمومى -كه خود معلول عواملى است كه بايد شناخته شود و برطرف گردد؛ از بين رفتن روح مواسات اسلامى و گذشت و ايثار در جامعه، به ويژه در ميان برخورداران و متمكنان. اگر اين گروه از عطوفت اسلامى برخوردار بوده و حقوق نيازمندان را بپردازند، هم نياز آنان مرتفع مى شود و هم صفا و مهربانى به صورت دو سويه در روابط اجتماعى حاكم مى گردد.(28) اهميت ندادن والدين به مالكيت ديگران نيز نقش زيادى در ارتكاب سرقت توسط كودكان دارد. همچنين آشفتگى خانواده ها -كه خود غالباً معلول عوامل اقتصادى و اجتماعى ديگر است - و جدال دايمى زن و شوهر و جدايى آنها از هم، و دورى فرزند از خانواده و عدم امكان كنترل اعمال او، و عدم ارضاى غريزه محبت، و نيز تحقير و بى توجهى والدين نسبت به كودكان و تحقير(29) دانش آموزان توسط معلمان موجب مى شود كودكان، بلكه بزرگسالان براى خودنمايى، انتقامجويى و كينه توزى مرتكب سرقت گردند. همچنين اعتياد به مواد مخدر و الكل نه تنها مشكل جامعه ما محسوب مى شود، بلكه منشأ بسيارى از تبهكارى ها، از جمله سرقت مى گردد.

2 . عامل سياسى: همان گونه كه ارتكاب سرقت موجب تضعيف امنيت كشور و اخلال در نظام اجتماعى مى گردد، ضعف حاكميت و تضعيف قواى كشور -كه بعضاً نتيجه بازى هاى سياسى است- و عدم برخوردارى حكومت و قواى كشور از پايگاه و پشتوانه مردمى و ضعيف بودن رابطه نظام و دولت با ملت ضمن آن كه موجب از دست دادن پشتيبانى مردمى براى اجراى قانون (30) و محروم شدن از اطلاعات مردم مى گردد، فرصتى براى تبهكاران است تا دست به انواع شرارت ها زنند.

همچنين عدم توزيع عادلانه امكانات كشور در ميان شهروندان و عدم تأديه حقوق نيازمندان توسط دولت و جامعه سهم به سزايى در ارتكاب سرقت با انگيزه هاى مختلف سياسى و مالى دارد. قضيه اى در زمان مأمون اتفاق افتاد كه به لحاظ متضمن بودن نكات قابل توجه، عيناً نقل مى شود:

محمد بن سنان مى گويد:

من در خراسان نزد مولايم على بن موسى الرضا(ع) بودم و مى ديدم كه مأمون آن حضرت را در سمت راست خود مى نشاند. اتفاقاً به مأمون خبر دادند كه مردى از صوفيان دست به سرقت گشوده است. مأمون فرمان داد او را احضار كردند و چون در او بنگريست، او را مردى در كسوت پارسايى يافت كه اثر سجده در پيشانى اش هويدا بود. مأمون چون آن ظاهر آراسته را ديد، گفت: اف بر اين ظاهر زيبا و كار زشت! آيا چنين آثار زيبا و ظاهر آراسته اى كه از تو مى بينم، شايسته است كه تو را متهم به سرقت كنند؟
مرد صوفى گفت: من اين كار را از سر اضطرار كرده ام، نه از روى اختيار. من به هنگامى دست به سرقت آلودم كه تو حق مرا از خمس و غنايم بازداشتى. مأمون گفت: تو در خمس و غنايم چه حق دارى؟ صوفى گفت: خداى -عزوجل- خمس را به شش قسمت تقسيم كرد و فرمود: و بدانيد كه هر غنيمت كه به دست آوريد، خمس آن براى خدا و پيغمبر او و ذوى القربى و يتيمان و بينوايان و درماندگان در سفر است.(32) همچنين غنيمت را به شش قسمت تقسيم كرد و فرمود: غنيمتى كه خدا از اهل قريه ها به پيغمبر خود ببخشد، براى خدا و پيغمبر او و ذوى القربى و يتيمان و بينوايان و درماندگان در سفر است، تا اموال غنيمت تنها در دست و حوزه توانگران شما بگردش نباشد.

آن گاه گفت: پس تو مرا كه به راه سفر درمانده ام و بينوا و تهى دست شده ام و از جمله حُفّاظ و حَمَله قرآنم، از حقّم محروم ساخته اى و در عسر و حرج و فقر و فاقه انداخته اى!

مأمون گفت: آيا منظور تو اين است كه من حدّى از حدود خدا و حكمى از احكام الهى را به اين افسانه هاى تو فروگذارم؟!

مرد صوفى گفت: اول به كار خويش بپرداز و خود را تطهير كن و آن گاه به تطهير ديگران بپرداز. نخست حدّ الهى را بر نفس خويش بران و آن گاه ديگران را حد بزن.

مأمون از حجّت فرو ماند و رو به حضرت رضا(ع) كرد و گفت: منظور اين مرد و اين سخن كه مى گويد، چيست؟
حضرت رضا(ع) فرمود: منظور او اين است كه چون تو دزدى كرده اى و حق او را مورد دستبرد قرار داده اى، او نيز دست به دزدى آلوده است.

مأمون از اين سخن سخت برآشفت و آن گاه رو به مرد صوفى كرد و گفت: به خدا قسم! دست تو را خواهم بريد.

صوفى گفت: آيا تو دست مرا مى برى در صورتى كه تو خود بنده منى؟
مأمون گفت: واى بر تو! از كجا و چگونه من بنده تو شده ام؟
صوفى گفت: از آن جا كه مادر تو از مال مسلمانان خريدارى شده و از اين جهت تو بنده كليه مسلمانان مشرق و مغرب هستى؛ مگر آن گاه كه همگى تو را آزاد كنند. لكن من تو را آزاد نكرده ام. و ديگر آن كه تو خمس را فرو بلعيده اى، پس نه حق آل رسول را ادا كرده اى و نه حق من و امثال مرا پرداخته اى و ديگر آن كه شخص پليد نمى تواند پليدى چون خود را پاك سازد، بلكه شخص پاك مى بايد تا آلوده اى را پاك كند و كسى كه خود مستوجب حدّ و سزاوار كيفر است، بر ديگرى حدّ نمى راند؛ مگر آن كه اول از خود شروع كند. مگر نشنيده اى كه خداى -عزوجل- فرمود: آيا مردم را به نيكى فرمان مى دهيد و خويش را فراموش مى كنيد و حال آن كه كتاب خدا را تلاوت مى كنيد؟ آيا در اين كار نمى انديشيد؟

در اين هنگام مأمون دگر باره رو به حضرت رضا(ع) كرد و رأى او را در اين باره بجست. حضرت رضا(ع) فرمود: خداى -جل جلاله- به محمد(ص) فرمود: خداى را حجت بالغه است و حجت بالغه حجتى است كه چون به شخص نادان رسد، همچون شخص دانا آن را بفهمد و كليه امور دنيا و آخرت قائم بر همين حجت است و اكنون اين مرد در برابر تو حجّتى بالغه آورده است. چون سخن به اين جا رسيد، مأمون فرمان داد تا مرد صوفى را رهاكنند و آن گاه خود از شدت شرمندگى روى از حضّار بپوشيد.


ج) عوامل جسمى و روحى (شخصى و شخصيتى) در بسيارى از موارد شخص به دليل ضعف شخصيت و نارسايى هاى روحى و روانى مرتكب سرقت مى گردد. راحت طلبى و به دست آوردن درآمدهاى كلان با زحمتى اندك و در زمان كوتاه، حسادت و علاقه رسيدن به چيزهايى كه ديگران دارند، تبديل رؤياها به واقعيت، انتقام از دشمنان و تسويه حساب ها، اثبات شجاعت و مردانگى با توجه به ضعف و كمبود روانى و موارد ديگر، نمونه هايى از اين قبيل هستند.

/ 119