"عنوان تصري "كه 95سال داشت مي گويد:"درراه خدمت امام صادق عليه السلام شرفياب شدم وازحضرتش تقضاكردم مراازعلم وفضل خودبياموزد .آن حضرت فرمود:من شاگردان زيادي دارم كه پيش من رفت وآمدمي كنند،علاوه برآن كاروعباداتي دارم كه بايدآنهاراانجام دهم ،توبروونزد" مالك بن انس "همان طوري كه تاحال براي تحصيل دانش نزداوبوده اي .عنوان مي گويد:ازاينكه امام ششم مرالايق ندانسته وبه شاگردي خودنپذيرفت سخت متاثر گشتم وبه منزل رفته شب رابااندوه سپري كردم وفردايش به حرم رسول خداصلي الله عليه وآله مشرف شدم وپس ازازنمازودعاعرض كردم بارالهي ،قلب جعفربن محمدعليهماالسلام رابه من مهربان گردان كه مراازفيض وجودش بهرمندگراند، وبخانه برگشتم ،به درس "مالك "هم ديگرميل نداشتم بروم ،زيراآن چنان محبت آن حضرت دردلم افتاده بودكه غيرازاوودرسش چيزي درنظرم ارزش نداشت .روزنه اميد .گوشه منزل نيزبرايم زندان شده بود،بطوري كه نمي توانستم درآن بمانم ،لذابازهم نااميدنشده برخاستم وبه درب خانه امام صادق عليه السلام رفتم وباخودفكرمي كردم كه آيااين اندازه رياضت ودعاكافي نيست ؟آيامرا مي پذيرد؟بالاخره ازخدمتگزارحضرتش اجازه شرفيابي خواستم ،گفت چكارداري ؟ گفتم :مي خواهم سلامي عرض كنم .خادم گفت :فعلاآن حضرت نمازمي خواند .صبر كردم تانمازآن بزرگارتمام شدواجازه دادواردشده سلام كردم ودرمقابل حضرتش دوزانونشستم .امام صادق عليه السلام پس ازجواب سلام فرمود:چه حاجت داري ؟ عرض كردم :ازخداخواستم كه قلب شمارابه من مهربان كندواميدوارم دعايم مستجاب شده باشدوشريف مراموردلطف خويش قراردهد .امام فرمود:گوش كن " ليس العلم بكثره التعلم بل هونوريقذفه الله في قلب من يشاء"يعني دانش به زياددرس خوان نيست ،بلكه آن نوري است كه خداونددردل هركس بخواهدقرارمي دهد .چنانكه خداوندمي فرمايد:اي اهل ايمان اگرشماخداترس وپرهيزكارباشيد خدابه شمانيروي تميزحق وباطل وتشخيص راه سعادت مي دهد .عنوان تصري كه شنيدن چنين عميق وزيبائي برايش كاملاتازگي داشت مانندتشنه اي كه به آب خوشگواري رسيده باشدازخوشحالي درپست نمي گنجيد،چون مي ديددربرابردرياي مواجي ازعلم الهي قرارگرفته است بهترديدمشكلات ومطالبي كه ازآن حضرت پرسش كند،لذاگفت :اي شريف .امام فرمود:اي به من شريف مگوبلكه ابو عبدالله حقيقت خطاب كنن .عنوان عرض كرد:اي اباعبدالله "حقيقت عبوديت وبندگي خداچيست "؟امام فرمود:حقيقت عبوديت درسه چيزمحقق مي شود ودرنتيجه سه خصلت بيدست مي آيد:1-شخص دراين دنياخودرامالك چيزي نداندمانندبرده اي كه خودوهرچه داردازآن مولايش ميداند .2-تمام كارهايش رابه خداواگذاركندوهرچه مي خواهدازعزت ،ثروت خوشي ازاوبخواهد .3- هميشه درفكراين باشدكه خدابه چه جيزاوراامركرده آن راانراانجام دهدواز چه منع نموده آنراترك نمايداگرچنين شد ...عمراوبه بطالت نمي گذردواين مرتبه تقوي است كه بنده صالح براي خدكسب مي كند .""تلك الدارالاخره نجعلهاللذين لايريدون علوافي الارض ولافسادالعاقبه للمتقين ""ماخانه آخرت رابراي آنان كه درزمين اراده سركشي وفتنه انگيزي ندارندمخصوص گردانيديم وحسن عاقبت مخصوص متقين است .پايه هاي سلامتي .عنوان تصري كه سخت شيفته سخنان ملكوتي امام ششم گشته بودوازشنيدن آنهابسيارلذت مي برد،هرگزحاضر نبودحضرتش سكوت كند،وقتي ديدآن حضرت ياخواندن آيه فوق مخنش قطع شدبا شتابزدگي بازهم مراپنددهيد .امام صادق عليه السلام نيزچون ديداين بيچاره پس ازسالهاكه نزداين وآن رفته وچيزي ازدانش دستگيرش نشده است وجد علاقمندبه خودسازي وشيندن معارف ديني است پيرامون يه مطلب مهم توضيحاتي بدين برتيب برايش داد .تورابه نه چيزپندميدهم وازخداميخواهم كه موفق سوره قصص ،آيه 83شوي به آنهاعمل نمائي ومباداكه ازآنهاغفلت كني .سه چيز مربوطبه رياضت نفس وسلامت جسم سهه پندراجع به حلم وبردباري اخلاق ،سه پند پيرامون دانش .اماآن چيزكه مربوطبه نفس مي باشدعبارت است ازاينكه :1: هرگاه ميل واشتهانداري غذامخوركه ابله وكم فهم مي شوي .2-پيوسته دنبال روزي حلال وموقع غذاخوردن بسم الله بگو .3-به يادسخن رسول خداصلي الله عليه وآله باش كه فرمود:"شكم پربدترين ظرفهاست "موقع غذاخوردن آن راسه قسم كن براي غذا،آب ،نفس كشيدن .اساس بردباري واخلاق اماآن سه چيزوپندكه مربوطبه حلم اخلاق است عبارت است از:1-اگركسي به توبدگفت فحش داد وتوراتهديدكردكه اگريكي بگوئي ده تامي گويم توبگواگرتوده فحش به من بدهي من يكي هم جواب تونخواهم گفت:2-اگركسي تورابه بدي يادكرددرمقام دفاع بگوآنچه به من نسبت دادي اگردرمن هست خداميراببخشدواگرنيست وتوبه من تهمت زده اي خداتوراببخشدچنانكه روش خودامام صادق وسايرامامان مانند امام سجادعليه السلام به همين نحوبوده است .3-بادشمنان مداراكن ودرحقشان دعاكن وبه محبت ونيكي خوداميدوارشان نما .آداب فراگيري دانش وانشمندي .درحالي كه عنوان چشمهارابه آن حضرت دوخته وگوشهاي خودراخيلي خوب متوجه امام صادق عيه السلام كرده بودوباكمال اشتياق به بيانات آن حضرت گوش مي داد .امام فرمود:اماآن سه پندكه درمورددانش ميباشداين است كه :1-آنچه نمي داني پرسش كن ومباداكه دانشمندي رااستهزاءنمائي وازروي تمسخرچيزي راازاو سؤال سخن مگوزيرادرااين صورت علم راكوچك شمرده وبه وادي جهالت گرفتار شده اي 2-چيزي راكه نمي داني خودسرانه ازسخن مگوزرادراين صورت علم راكوچك شمرده وبه وادي جهالت گرفتارشده اي .3-ازدادن فتوي بدون آگاهي خود داري كن ./مكتب تشيع درسيرتاريخ ،صفحه 150