ازامام صادق ع نقل شده فرموددرزمانهاي پيشين ،مردي بود، مال دنياراازراه حلال طلب كردوبه آن نرسيد،وازراه حرام نيزطلب كردوبه آن نرسيد،شيطان نزداوآمدوبه اوگفت اي شخص تودنياراازراه حلال طلبيدي وبه آن دست نيافتي وهمچنين ازراه حرام نيزبه آن نرسيدي ،آياميخواهي تورا به چيزي راهنمائي كنم كه هم دنياي توآبادگردد،وهم پيروان زيادپيداكني ؟ اوگفت آري ،چنين چيزي راخواهانم .شيطان به اوگفت ديني رااختراع كن و مردم رابه سوي آن بخوان .اوديني رابدعت گذاردومردم رابه آن دعوت كرد، عده اي به اوگرويدندودنيايش آبادشد .پس ازمدتي به فكرتوبه افتادوبا خودگفت توبه توپذيرفته نخواهدشد،مگراينكه همه آن كساني كه اين دين تازه راپذيرفته اند،آن رارهاكنند،نزدآنهارفت وگفت من دروغميگفتم ،ازاين دين دروغين ،دست برداريد .آنهادرجواب گفتنددروغميگوئي ،همين دين ،دين حق است وتودردين حق شك كرده اي وازمرزدين خارج شده اي .اووقتي چنين ديد، كندوزنجيري به گردن خودافكندوآن رابه ميخ بزرگي بست وباخودگفت ازاين بند،بيرون نمي آيم تاخدامرابيامرزد .خداوندبه يكي ازپيامبران آن زمان وحي كردبه فلاني بگواگرآنقدرمرابخواني كه اعضاي گردنت قطعه قطعه گردند، دعاي تورابه استجابت نميرسانم ،مگراينكه آنهاراكه معتقدبه دين اختراعي توبوده اندومرده اند،زنده كني وآنهاازآن دين ،خارج شوند ./سفينه البحار ج 2ص 74ضلل .