پزشك بيگانه درمحضرامام منصوردوانيقي براي آموزشهاي پزشكي طبيبي هندي به دربارخودآورده بود،جناب پزشك هم درجلسه اي كه امام اصادق عليه السلام حضورداشت كتابهاي طب خودرابازكرده بودوباآب وتاب مطالب پزشكي راازآنهامي خواندوبيان مي كردوچون ديدامام عليه السلام ساكت است خيال آن حضرت براي استفاده ازسخنان دكترچيزي نمي گويد،لذابا لحن مغرورانه اي گفت :اي ابوعبدالله ،مي خواهي قسمتي ازمطالب طبي خودرا به توبياموزم ؟امام :نه زيراآنچه ازمطالب طبي ومعارف الهي نزدمن است بهتر است ازآنچه نزدتواست .دكترباشگفتي پرسيد:شمامطالب پزشكي راچگونه عمل مي كنيدوازكجاآموخته ايد؟امام :من گرمي راباسردي ،وسردي راباگرمي ،وترراباخشك ،وخشك راباتردرمان مي كنم وهمه رابراي شفاوتاثير به خداوندواگذارمي نمايم وآنچه رارسول گرامي اسلام صلي الله عليه وآله بكار مي بندم ومي كه :ان المعده بيت الداءوان الحميه هي الدواءواعودالبدن ما اعتادت .به راستي كه شكم خانه درداست همه دردهادراثرخوردن پديدمي آيد وپرهيزازغذاي ناسازگاروزيادخوردن وآشاميدن درمان واقعي است وبدن رابه آنچه عادت كرده وادارمي كنم .دكتركه سخت تحت تاثيرسخنان جالب وصحيح آنحضرت قرارگرفته بودباشگفتي گفت :مگرعلم پزشكي چيزديگري جزاينهااست ؟ امام :فكرمي كني من اينهاراازكتابهاي پزشكي آموخته ام ؟دكترهندي كه اعتقاد وآگاهي به علوم الهي وارتباطآن حضرت باجهان آفرين نداشت ،گفت :بلي .امام :نه به خداسوگندمن آنهاراجزازخداوندبزرگ فرانگرفته ام ،اكنون بگو؟ كه توبه علوم پزشكي آگاهتري يامن ؟دكتركه هنوزآن حضرت رانشناخته بودبر مركب غرورخويش سواربودگفت ي :"من "امام براي اينكه اورابه نادانيش آگاه كندفرمود:ازتودرموردمسائل پزشكي وبدن انسان چندپرسش كنم ؟دكتركه ازقيافه اش معلوم بود،خيلي به خوداعتمادداردگفت :بپرس .امام پرسشهاي زيادي درموردبدن انسان ازاوكردوجناب دكتربيجاره كه حتي پاسخ يكي ازآنها راهم بلدنبوددرپاسخ همه آنهاگفت :لااعلم ،نمي دانم .امام هم باصراحت فرمود:"ليكني اعلم ،ولي من جواب وسرآنهارامي دانم .سپس امام صادق عليه السلام خودپاسخهاي آنهارابيان فرمودكه دراينجابه پرسش چند اشاره كرده و خلاصه پاسخهاواسراري كه آن حضرت ذكرنموده است مي آوريم .چراسرانسان ازچند قسمت تشكيل شده است ؟چون انسان ازچندقسمت تشكيل شده است ؟چون سرمركز افكاروافعال است واگرچنين نبودانسان زودديوانه يااختلال رواني پيدامي كرد .چراسرآدمي موي زياددارد؟براي اينكه منافذآن زيادبوده وبايدخروج وورود رطوبت وبخاروهوابخوبي انجام شود .چراپيشاني آدمي موندارد؟بعلت اينكه محل رسيدن نوربه چشمهامي باشد .چرادرپيشاني خطوطزيادي است ؟براي اينكه عرق سرمنحرف شده وواردچشمهانگردد .چرادوابروبالاچشمهاقراردارد؟بخاطر اينكه نوربه اندازه احتياج ازآنهاردشود،اي هندي ،آيانمي بيني كه وقتي كسي نوربراوزيادمي شوددستهاي خودراجلوچشم مي گيردكه آن نورباندازه باشد .چراداغفرميان دوچشم قراردارد؟براي اينكه نوردوچشم به اندازه هم تقسيم شود .چراچشمهابه شكل بادامي است برخلاف حيوانات كه مدوراست ؟به جهت اينكه اگرمربع يامدوربودميل سرمه ودواددرآن نمي گشت ودارودرآنهاقرار نمي گرفت ودرمان نمي شد .چراسوراخ دماغدرطرف پائين آن قراردارد؟براي اينكه فضولات ورطوبتهاي سراوآن خارج گردد،وبوهابه مسام برسدواگرطرف بالاي آن بوداب آن بيرون نمي آكمدوانسان بوئي احساس نمي كرد .چراشارب ولب بالاي دهان قاردارد؟براي اينكه آنچه ازدماغبيرون مي آيدوارددهان نشودكه خوردن وآشاميدن براي انسان نامطبوع بوده وسبب ناراحتي اوگردد .چرامردريش داردوزن ريش ندارد .براي اينكه صورت اوبرهنه ونازيبانبوده ومرداززن شناخته ومشخص شود .چرادندانهاي جلوتيزودندانهاي عقب پهن وانياب بلندتر است ؟زيرااين ترتيب براي گرفتن غذانرم كردن واستحكام دنانهامناسب تراست .چراكف دستهاموندارد؟براي اينكه انسان چيزهاراباكف دست لمس واحساس مي كندواگرموداشت اشياءخوب احساس نمي شد .چراناخنهاوموهاداراي روح واحساس نمي باشند؟براي اينكه اگرزيادبلندشوندزشت مي شوندكوتاه كردن آنهاباعث زيبائي است واگرداراي درك واحساس وروح بودندهنگامي كوتاه كردن انسان زجرودردمي كشيد .چراقلب صنوبري شكل است ؟زيراسرقلب بطرف ريه قرارداردوبايدباريك ترباشدكه ازطرف ريه خنك شودكه سبب گرمي سرواخلال آن نگردد .چراريه بصورت دوقسمت است ؟براي اينكه هوادرآن بخوبي حركت و اوآن خارج وداخل گردد .چراكبدبه حالت خميدگي است ؟براي اينكه سنگيني معده روي آن قرارداردوبااين شكل بودن سبب فشاربرآن وخروج بخارآن مي گردد .چرا كليه هاماننددانه لوبيااست ؟زيراقطرات نطفه راهنگام خروج برآنهامي غلطتد ودرحال خروج احساس لذت مي شودواگربه شكل مربع يامدوربودنطفه رانگاه مي داشت وضايعاتي بوجودمياورد .چرازانوهاي به عقب خم مي شود؟چون انسان بطرف جلوحركت مي كندراه رفتن اومعتدل خواهدبود،درصورتي كه اگراوناحيه جلو پاهاخم مي شداوبرزمين مي خورد .چراكف پاهاناهمواراست وصاف نيست ؟اگر كف آنهاصاف بودوهمه آنهابرزمين قرارمي گرفت احساس سنگيني زيادي مي كردو موجب ضايعات وبيماريهاي مختلفي مي گشت چنانكه امروزصاف بودن پايك نقص محسوب مي شود .پزشك هندي كه چنين سخناتن زيباوعميقي راتاآن وقت نه ازكسي شنيده بودونه دركتابي خوانده بودوهمه آنهارااسرارعلمي وكاملادرست مي ديد باشگفتي ازامام صادق عليه السلام پرسيد:شمااين دانش راازكجابدست آورده ايد؟امام فرمود:من آنهاراازوپدرانم وآنهاراازپيامبرگرامي اسلام صلي الله عليه وآله آموخته اندوآان حضرت ازجبرئيل فراگرفتنه واوهم ازپروردگار جهانيان كه آفريننده تمام اجسام وارواح است اين حقايق وآگاهي هاراگرفته است .دانشمندهندي كه آن راحقيقت غيرقابل انكاري ميديدوبهترين دليل بر حقانيت اسلام يافت ،گفت :درست فرمودي .وبلافاصله به يكتائي خداوندعالم وآله شهادت دادوگفت :گواهي ميدهم كه تودانشمندترين مردم زمان خودمي باشي 1 .وبدين ترتيب مسلمان شدويكي ازارادمندان راستين امام صادق عليه السلام گشت ./مناقب ،ج 2594تا261