امام صادق -و-منصور - امام صادق (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

امام صادق (ع) - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

امام صادق -و-منصور

شيخ عطار نقل نموده است كه شبي منصور دوانيقي بوزيرش گفت برو و جعفر رابياور مقصود امام صادق عليه الصلوه و السلام ميباشد تا او را بكشم وزير گفت اي خليفه ! بدو چه كارداري ؟ او در كنجي عزلت گزيده و مشغول عبادت است و بحكومت طمعي ندارد و تو نيز از او ناراحتي نداري ، كشتن او براي تو چه سودي دارد ؟ هر چه با خليفه اينگونه سخنان گفت ، توجهي نكرد تا ناگزير بدنبال امام صادق عليه السلام رفت ، خليفه بغلامانش گفت چون صادق از در وارد شد و من كلاه خود را از سر برداشتم او را بكشيد .

چون وزير ، امام را آورد منصور از جاي خود برخاست و بطرف آن امام دويد و او را در صدر نشانيد و مودب ، دو زانو در نزدش بنشست ، غلامان تعجب نمودند ، منصور بامام عليه السلام گفت حاجت تو چيست ؟ امام فرمودند آنكه ديگر دنبالم نفرستي و بگذاري بطاعت خداوند متعال مشغول باشم پس دستور داداو را باكرام واعزاز تمام بخانه اش فرستادند چون آن امام رفت لرزه بر اندام منصور افتاد و دواج بر سر كشيد و بيهوش شد گويند سه نماز از او فوت شد چون بهوش آمد وزير پرسيد كه آن چه حالي بود ؟ گفت چون صادق از در درآمد با او اژدهائي بود كه لبي بزير قصر و لبي بر بالاي قصر نهاده و بمن گفت به زبان حال كه اگر آزاي باو برساني ترا با اين قصر فرو ميبرم و من از ترس آن اژدها ندانستم كه چه ميگويم ؟ و از وي عذر خواستم و چنين بيهوش شدم

/ تذكره الاولياء ص 21 با تصرف

/ 81