دست گذاشتم رو يکي ...
دست گذاشتم رو يکي که يک فشون خاطر خواشنهمشون هنر دارن ، يا شاعرن يا نقاشن
يا که پشت پنجرش با گريه گيتار مي زنن
يا که مجنون مي شنو تو کوچه ها جار مي زنن
دست گذاشتم رو کسي که عاشقم نمي دونست
سر بودم از خيليا و لايقم نمي دونست
دست گذاشتم رو کسي که مجنونا ديوونشن
همه شاهزاده ها ، دربون دور خونشن
دست گذاشتم رو کسي که رنگ چشماش روشنه
شمشاد همسايمون پيش قدش يه سوزنه
دست گذاشتم رو کسي که طعم چشماش عسله
کمترين شعري که تو مي شنوي از اون
غزله دست گذلشتم رو کسي که ماه ازش طلب داره
خورشيد از شعله ي چشماي اونه که تب داره
دست گذاشتم رو يکي که همه دور و برشن
مردشن ، ديوونشن ، مجنونشن ، پرپرشن
دست گذاشتم رو يکي که عاشقاش زيادين
همه جورشو داره ، هم عجيبن ، هم عادين
دست گذاشتم رو يکي که نه سفيده نه سياه
ظاهرش گندميه ، به چشمم اما کيميا
دست گذاشتم رو يکي که داشتنش خوابه هنوزکمترين شاگرد چشماش خود مهتابه هنوزدست گذاشتم رو يکي که عادتش نساختنه
سرنوشت هر کسي که مي خواد اونو ، باختنه
دست گذاشتم رو يکي که اون منو دوست نداره
من تو پاييزم و اون اهل يه جا ، تو بهاره
دست گذاشتم رو يکي که شعرمو گوش مي کنه
آخرين بيت و مي خونه و فراموش مي کنه
دست گذاشتم رو يکي که کهکشون ، قايقشه
انقدر دوسش دارن ، هر کي خوبه ، عاشقشه
دست گذاشتن رو يکي که خندشم نفس داره
تو تمام نقشه هاي خوب دنيا دس داره
دست گذاشتم رو يکي که دست گذاشته رو همه
ولي هر کسي رو که تو نشون بدي ، مي گه کمه
دست گذاشتم رو يکي ، ما رو چه به فرشته ها
برو شاعر ، تو بمونو ، عشقو ، دست نوشته ها
دست گذاشتي رو کسي که از تو خندش مي گيره
اينا رو دلم مي گه ، مي گه و بعدش مي ميره
دست گذاشتن رو کسي آسونه اما ساده نيست
توي اينجور بازيا ، خوب هميشه اراده نيست
مي نويسم که ديگه رو هيچکي دست نمي ذارم
ولي نه دروغه من هنوز اونو دوستش دارمدست گذاشتم حالا رو قلبمو ، چشامو ، سرم
تا مث تو قصه ها ، از يادم اونو ببرم
ولي دست ، عاقلتر مونده روي همين يکي
چرا من بذارمش رو سر و چشام ، الکي