اوني که مي خواستم
اوني که مي خواستم عهدشوشکست و به پاي عشق جديد نشست و
چش روي آرزوم هميشه بست و
پشت مه پنجرمون رها شد
اوني که مي خواستم مث اشک
چکيد و تو طول راه يهو يکي رو
ديد و صداي از ما بهتر و شنيد و
به خاطر هيچي ازم جدا شد
اوني که مي خواستم دل ما رو
بردو تو راه که مي رفت به يکي
سپرد و تو خاطرش ، خاطره ي ما مرد و
يکي ديگه تو روياهاش خدا شد
اوني که مي خواستم دل ازم
بريد و بين گلا يه گل تازه چيد و
به اوني که دلش مي خواس رسيد
و مثل تموم مردا بي وفا شد
اوني که مي خواستم زود ازم
گذشت و يه روزي رفت و ديگه بر نگشت
و منکر مجنون شد و کوه و دشت و منکر عشق و بودن با ما شد
اوني که مي خواستم زير قولش
زد و با يکي ديگه پيش من
اومد و به خاطر اون به ما گفتش بد و
عزيز تر از ديروز و از حالا
شد اوني که مي خواستم شدش از ما سرد و
پيغام دادش که ديگه برنگرد و
بد بودن ما رو بهونه کرد و
غيبش زد و يک دفعه کيميا شد
اوني که مي خواستم ما رو بد شناخت
و هستي شو پيش يکي ديگه
باخت و قصر من و با يکي ديگه ساخت
و شکر خدا باز ولي پادشا شد
اوني که مي خواستم من و داد
به باد و رفت پيش اون کس که دلش مي
خواد و زد زير عشقش تا يادش
نياد و اسم منم جز آدم بدا شد
اوني که مي خواستم من و زد
کنار و خزونشو يه جوري کرد بهار و
قايم شدش تو يه عالم غبار و
تقدير ما مثل موهاش سيا شد
اوني که مي خواستم آخرش گم شد و
بازيچه ي چشماي مردم شد و
وارد عشق صد و چندم شد
و توي خيال کس ديگه جا شد
اوني که مي خواستم ، ولي انگار مده
مال همه يه جورايي گم شده
کاش از ميون غبارا بياد و
بهم بگه هر چي مي گي
بيخوده