پيمان شكنى طلحه و زبير - تاریخ اسلام به روایت امام علی (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تاریخ اسلام به روایت امام علی (ع) - نسخه متنی

محمد حسین دانش کیا

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پيمان شكنى طلحه و زبير

[ آن دو پيمان شكستند و گريختند، فرزندم حسن پيشنهاد كرد در پى آن دو نروم.]

به خدا سوگند كه من، نه آن كفتارم كه به ضرب آهنگ هاى پياپى و طولانى صياد به خواب رود تا جوينده اش به او برسد و نخجيرگر كمين كرده، شكارش را دست يابد. اين منم كه با نيروهاى گرويده به حق، فراريان از حق را سركوب مى كنم و با سربازان آماده و گوش به فرمان، دودلان وسوسه گر را درهم مى كوبم، مطمئن باشيد كه تا فرا رسيدن مرگ از اين روش دست نمى كشم. خداى را سوگند كه از روز وفات پيامبر خدا ـ كه درود خدا بر او و خاندانش باد ـ تا امروز، مدام تخته نشان حق كشى حق كشان بوده ام و گرفتار خودكامگى خودكامگان.

آيا فراموش كرده ايد چونان مادران تازه زاى ـ كه به سوى نوزادانشان مى شتابند ـ روى به من آورديد و پياپى فرياد كشيديد: بيعت! بيعت! و من، دستان خويش فرو بستم، اما شما به اصرار آنها را گشوديد، من از دست دادن سرباز زدم، و شما دستم را كشيديد.

حال زبير پندارد كه نه با قلب، كه تنها با دستش بيعت كرده است! پس بيعت را اقرار مى كند، اما انگيزه اى ديگر را مدعى مى شود. بر اين مدعا بايد دليل روشنى بياورد و گرنه در برابر آنچه به انكارش برخاسته است، بايد سر تسليم فرود آورد.

آرى شما دو تن ـ طلحه و زبير ـ هرچند در مقام كتمان باشيد، خود مى دانيد كه من قصد حكومت بر مردم را نداشتم تا اينكه خود خواستند، و به بيعت گرفتن دستى نيازيدم تا مردم خود بيعت كردند، و شما نيز از كسانى بوديد كه روى به من آورديد و بيعت كرديد. اين نيز، مسلم است كه بيعت آن روز مردم، نه از ترس نيروى مسلطى در صحنه بود، و نه به طمع نقدينه اى در بساط. با اين وصف، اگر شما دو تن، بيعت مرا داوطلب بوديد، تا دير نشده، بازگرديد و در پيشگاه خداوند توبه كنيد، و اگر از سر اكراه بيعت كرده ايد، اين شما بوده ايد كه مرا در فرمانروايى بر خويش راه داده ايد، كه فرمانبرى را تظاهر كرده ايد و نيت نافرمانى را پنهان داشته ايد. اما به جان خويش سوگند كه شما در تقيه و كتمان از ديگر مهاجران سزاوارتر نبوديد و بيعت نكردن براى شما آسانتر بود تا بدان گردن نهيد و پس از پذيرفتن از بيعت بيرون رويد.

بار خدايا طلحه و زبير با من پيوند گسستند. بر من ستم كردند و بيعت مرا شكستند و مردم را بر من شوراندند. پس تو، خود، گرهى را كه اينان فرو بسته اند، بگشاى و رشته اى را كه تافته اند، محكم مفرماى. و در صحنه آرزو و عمل، بدى را به آنان بنماى، كه من پيش از پيكار، از هر دو خواستم كه در مواضعشان تجديدنظر كنند، اما نعمت را ناسپاسى كردند و بر سينه عافيت دست ردّ زدند.

/ 89