به راستى كه در پاسخت به ترديد گرفتار آمده ام و بيم آن دارم كه با گوش سپردن به نامه هايت انديشه ام به سستى گرايد و هوشياريم راه خطا پويد. راستى را كه چون با من به بررسى جريان ها مى پردازى و نامه نگارى مكرر مى كنى، پر خفته اى را مانى كه خواب هايش به او دروغ مى گويند. يا ايستاده سرگردان و به گل فرورفته اى كه ايستادنش بر او سنگينى مى كند و نمى داند آنچه به سراغش خواهد آمد، به سود يا زيان او باشد! تو او نيستى، اما او را سخت ماننده اى! به خدا سوگند كه اگر به پاسخ مصالحى درماندگارى نبود، ضربه هاى كوبنده اى از من دريافت مى كردى كه استخوانت را خرد و گوشتت را ريزريز مى كرد. اينك بدان كه شيطان در موضع كنونيت ميخكوب كرده، مانع آن است كه با تجديدنظر در گزينش بهترين جريان هاى ممكن توفيق بيابى، و گفتار نصيحت گر خويش را گوش دل بسپارى.
درباره مغيره بن شعبه
[ در اين ايام عمار ياسر را در حال مجادله با مغيرة بن شعبه ديدم.] به وى گفتم: عمار، او را به خود وا نه، كه از دين تنها چيزهايى را برگرفته باشد كه به دنيايش نزديك و نزديك تر كند و به عمد حقايق را بر خود پوشيده مى دارد تا در لغزش هاى پى در پى شبهه را ابزار توجيه سازد.