سخن حضرت زهرا در شأن مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف
جابر بن عبدالله انصارى (يكى از اصحاب معروف و خوب رسول خدا صلّى الله عليه وآله وسلّم) ميگويد: «به محضر حضرت زهرا سلام الله عليها شرفياب شدم, در حضورش لوحى (1) را ديدم كه نامهاى امامان از فرزندانش در آن نوشته شده بود, آن نامها را شمردم دوازده نفر بودند, و آخرى آنها قائم عجل الله تعالى فرجه الشريف بود, سه نفر از آنها محمد, و چهار نفر از آنها علِى نام بودند.» (2)عبدالله بن عباس گويد: رسولخدا صلّى الله عليه وآله وسلّم فرمود: «من سرور پيامبران, و على بن ابيطالب عليه السلام سرور اوصيـا است, و اوصيـاى مـن بعد از من دوازده نفـرند, اوّليـن آنها على بن ابيطالب عليه السلام و آخـرين آنهـا قائم عجل الله تعالى فرجه الشريف ميباشد.» (3)جابر بن عبدالله انصارى ميگويد: روز ولادت امام حسين عليه السلام به حضورسرورم حضرت زهرا سلام الله عليها رفتم تا به او تبريك بگويم, ناگاه در دستش لوحى درخشان و سفيد ديدم, نوشته آن را خواندم, و در آن چنين نوشته شده بود: «ابوالقاسم محمّد بن عبدالله مصطفي, مادرش آمنه دختر وهب؛ ابوالحسن على بن ابيطالب مرتضي,مادرش فاطمه دختر اسد بن هاشم بن عبدمناف؛ ابو محمّد بن على نيكوكار, حسن مجتبي؛ ابو عبدالله حسين بن على پاك سرشت, مادر اين دو, فاطمه دختر محمّد صلّى الله عليه وآله وسلّم؛ ابومحمّد على بن حسين عادل, مادرش شهربانو, دختر يزدگردبن شاهنشاه؛ ابوجعفر محمّد بن على باقر, مادرش ام عبدالله دختر حسن بن علي؛ ابوعبدالله جعفر بن محمّد صادق, مادرش ام فَروَه دختر قاسم بن محمّد بن ابوبكر؛ ابوابراهيم موسى بن جعفر موثّق, مادرش حميده؛ ابوالحسن على الرّضا, مادرش نجمه؛ ابوجعفر محمّد بن على پاكيزه, مادرش خيزران؛ ابوالحسن على بن محمّد امين, مادرش سوسن؛ ابومحمد حسن بن على ارجمند, مادرش سَمانه با كنيه ام الحسن؛ ابوالقاسم محمد بن حسن, حجّت خدا در روى زمين است, قائم عجل الله تعالى فرجه الشريف, مادرش نرجس (درودهاى خدا بر همه آنها باد) ». (4)و فى حديث آخر عن جابر ابن عبدالله الأنصارى قال: «دخلت على فاطمة و بين يديها لوح فيه اسماءِ الأوصيأ فعددت اثنى عشر إسماً آخرهم القائم, ثلاثه منهم محمد, و اربعة منهم على صلوات الله عليهم اجمعين» (5)(1) صفحه نوشته شدهاي.(2) كمال الدين, ص 256, باب 24 حديث 13.(3) همان, ص 266, باب 24, حديث 29.(4) همان, ص 289, باب 27, حديث 1, حديث لوح به صورت مفصلتر, دراصول كافي, ج1, ص 527 و 528 آمده است. (مترجم)(5) كمال الدين, ص 294, باب 27 حديث 4.